عادت تاریخی ما به عنوان دیالوگ


این مطلب پیش از این در دو هفته نامه تندیس، شماره ۱۰۲/ ۱۲ تیر ۱۳۸۶ منتشر شده است.

شهرزاد چنگلوایی



یادداشتی بر میزگرد تایپوگرافی در حاشیه نهمین دوسالانه گرافیک ایران

چهار سخنرانی و یک میزگرد تحت عنوان  تایپوگرافی؟ که به کوشش فرشید مثقالی برگزار شد، از برنامه های جنبی نهمین دوسالانه گرافیک ایران بود.
 قباد شیوا، فرشید مثقالی، مسعود سپهر و رضا عابدینی در این سخنرانی ها ، به شیوه خود به موضوع تایپوگرافی پرداختند که گاه شرح مباحث نظری و گاه توضیح دیدگاه شخصی طراح بود. پس از آن طراحان، در میزگردی در همین زمینه بعد از ظهر چهارشنبه ششم تیر ماه 1386 به گفتگو نشستند. اما  این گفتگو، چیزی فراتر از آن چه که در سخنرانی ها کسب شده بود عاید مخاطبان نکرد.  
در پرداختن به مسائل زیر قصدم اصلاّ نفی گفتگوهایی از این دست نیست. هدف فقط طرح لایه های دیگر ساختاری در ادبیات و فرهنگ جماعت اهل هنر است که الزامی ندارد از ساختارهای موجود تبعیت کند.


عنوان این مطلب عبارتیست که لابه لای خط خطی های سرِکلاس دانشگاه از استادم شنیده و نوشته ام. سروته جمله را خوشبختانه یادداشت نکرده ام و به یاد هم ندارم. اما پیش چشم گذاشته ام اش و بارها به آن فکر کرده ام. بارها از خود پرسیده ام که برای من، یک طراح گرافیک ایرانی، آیا دیالوگ برقرار کردن یک عادت تاریخی ست؟ ایرانی بودن من چقدر در عادت شدن یا نشدن این خواست مهم است؟ و اصولاّ دیالوگ برای منِ طراح چه گستره ای دارد؟
شاید این نخستین باری ست که چنین گفتگویی در جامعه طراحان گرافیک ایران اتفاق می افتد. و از این جهت، مهم و قابل توجه است. طراحانی از نسل های قبل، در مقابل جمعیتی مملو از طراحان جوان نسل پنجم، رو در رو به صحبت بنشینند، آن هم در فضایی که برای ما جوانترها، "زنده" اجرا شدن با اضطرابِ نامربوط و نابه جا و ناصواب سخن گفتن همراه است.
شرایط حاکم بر فرهنگ ما در سالیان اخیر، منجر به ایجاد الگوهایی از گفتگو بر پایه ایدئولوژی در اذهان عامه شده است؛ گفتگوهایی که در آن نه انسان، بلکه ایدئولوژی است که سخن می گوید. گفتگوی اساتید گرافیک ما نیز مرا به یاد این گونه گفتگوها می اندازد. حال نخستین پرسش این است که طراح گرافیک در چه موضعی به گفتگو نشسته است؟  موضع منتقد- پژوهشگر- معلم (در کل از موضع نظری) یا در جایگاه هنرمند؟ (صرفنظر از این مسئله که اصولاً برای هنرمند این دو موضع قابل تفکیک هستند یا نه). مهمترین عاملی که بحث میان طراحان را به سمت عدم درک متقابل پیش برد، به گمانم همین نکته بود که در لابه لای بحث با اشاراتی هم به پیش کشیده شد. عدم یکدستی موضع طراحان که در این میان، مسعود سپهر از موضع پژوهشگر- منتقد به طرح نظری موضوع پرداخت و قباد شیوا، فرشید مثقالی و رضا عابدینی- حتی با وجود رفت و برگشت های فرشید مثقالی برای تغییر موضع- در نهایت از جایگاه هنرمند به بحث نشستند. در این حالت، آن چه پیش می آید، طبیعی ست: هنرمند نمی تواند از مصلحت سخن بگوید. نمی تواند به باید و نباید، مرز و حدود، تعریف و تکلیف بپردازد. طراح گرافیک، مسلماّ اهل هنر است. و هنر ما را به سمت وجوه تازه انسان پیش می برد، به سمت وارستگی و وارهیدن. اگر حتی این طراح در مقام آموزگار هم قرار گیرد، بزرگترین آموزش او به شاگردانش همین وارستگی ست. همین تاب نیاوردن در حدود. آکادمی یک چیز است و تعیین حدود چیز دیگر. خیل جوانان حاضر در این میزگرد، با درک همین نکته است که می توانند به طراحانی هم طراز و فراتر از طراحان نسل های قبلی تبدیل شوند.
و اما چرا دیالوگ برقرار نمی شود؟
هیدگر در جایی از قول هولدرین می آورد که انسان مدام در حال سنجش خویش است. آری، انسان مدام در حال مکان یابی ست. و این اتفاق فرآیند پیچیده ایست که تمام لحظات زیست آدمی را در بر دارد. در ضمن این سنجش است که انسان شکل می گیرد و می آفریند، افق خود را می گسترد و عالَم می یابد. همه ما در جهان ذهنی خود زیست می کنیم که آکنده از پیش فرض ها و آکنده از دیگران نیز هست. اما آنچه در نهایت انسانیت ما را صحت می بخشد، نه تمام این ها، که همانا دیالوگ است. برای انسان امروز شاید هیچ چیز ضروری تر از دیالوگ نیست. ولی زمانی سخن تازه شنیده نمی شود و دیالوگ شکل نمی گیرد که انسان ها در زمان های ذهنی متفاوتی بسر برند (توجه کنید که این موضوع با اختلاف نظر تفاوت دارد). نکته مهم گفتگوی طراحان هم در همین جاست. به نظر می رسد که آنان در زمان های ذهنی متفاوتی هستند. اطلاعات، پیش فرض ها و حتی سلایق آنان نیز – که همانا در ساخت و تعیین این جهان ذهنی دخیل اند –به محدوده های متفاوتی رجوع می کند. از این رو هر کدام از آنچه برایش بدیهی است سخن می گوید، حال آنکه آن ممکن است برای دیگران مسلم نباشد.
در این جا پرسش دیگری مطرح است: آیا طراح باید لزوماّ بر سر محدوده اموری که خود آنها را معنی می دهد، - ولو اینکه این  مسائل آموزشی باشند - بحث کند؟ مگر نه اینکه هنرمند می آفریند؟ مگر نه اینکه طراح شکل می دهد؟ برای آدمی اگر یار آیینه ست، وقتی که اهل هنر باشد، کار یار اوست. کار می نمایاند آن چه را که از عالم طراح می آید. و گفتگوی این جماعت چه بسیار که در تاریخ هنر توسط کارشان صورت گرفته است و چه افق های جدید و وسیعی از زبان هنر را پیش چشم گشوده است. مناظر بدیعی که برای شاهدان این گفتگوها، لذت بخش، کارآمد و شفابخش است.
حال ما در زمانه ای زیست می کنیم که گفتگوهایی از این دست، برایمان عادتی تاریخی فرهنگی نیست و به دلیل تاثیر فضای منولوگ در مدت های طولانی در حافظه تاریخی ما کمرنگ شده است. اکنون ما به تازگی در حال تمرین این گفتگوها هستیم. در این میان، انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، به عنوان یکی از یگانه نهادهای مستقل در ایجاد فضای گفتگو و حرکت جمعی، سهم بسزایی دارد. امید است که بتوانیم با شناخت و بازشناسی ساختارهای زبانی- فرهنگی ایرانی در گسترش افق های حرفه ای خود بکوشیم.


زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن