تجزیه رنگ؛ سوژه



احسان رضوانی


رنه دکارت/ تصویر: ویکی پدیا
آن چه که به عنوان مدرنیسم می شناسیم، گونه ای از تفکر و استنباط از عالم و در نتیجه گونه ای از زندگی و فهم است که در اصول، بر دو پایه قوام یافته است:

- تبدیل انسان به سوژه
- تبدیل جهان به تصویر

سوژه

این واژه را نخستین بار "رنه دکارت" (1) در قرن هفدهم به مفهوم امروزی اش به کار برد. دکارت قائل به وجود دو حوزه کاملاً مستقل در هستی بود؛ هستی اندیشه و هستی ماده.
در تفکر وی، سوژه موجودی است در حوزه ی اندیشه که ابژه یا شیء را می نگرد. به عبارت ساده تر اندیشه که صفت "نفس" و خصلت "سوژه" می باشد معنابخش جهان است و آن را تفسیر و معنا می کند. تبدیل انسان به سوژه، به معنای آغاز گونه ای نگرش به جهان بود که تا آن تاریخ وجود نداشته است. بر اساس این تفکر، انسان - و البته اندیشه ی او- مفسر جهان قلمداد می شود و تنها، فهم اوست که اصالت دارد و هستی ماده را تعبیر و تفسیر می کند و این به معنای آغاز فصل جدیدی در زندگی و فهم انسان بود.
تا پیش از عصر "روشنگری" (2) و طرح این مفاهیم، انسان خود را بخشی از طبیعت و ادامه ی سیر طبیعی آن می دید که سعی در فهم اسرار و رموز نهفته در طبیعت و هستی را داشت تا بتواند جایگاه خویش را بشناسد. به معنای دیگر، انسان معتقد به وجود هستی برتر و پر رمزی بود که در جهان پیرامونش متجلی می شد و او سعی در کشف و فهم آن داشت. این وجود نامتناهی و برتر، در قاموس سنت "ابَر خودآگاهی" (3) نامیده می شد که عالم مافوق انسان و خاستگاه رمز بود. تبدیل انسان به سوژه ی مفسر، آغاز قطع ارتباط با ابَرخودآگاهی و آغاز کم رنگ شدن جریان "سنت" و نیز طرح مفاهیم "خودآگاه" و "ناخودآگاه" و "ناخودآگاه جمعی" در روانشناسی بود.
مفهوم سوژه در فلسفه و بعدها در روانشناسی و نقد ادبی و هنری به عنوان یک اصل مورد استفاده فراوان یافت.  صد واندی سال پس از دکارت، کانت (4) نقطه ی شروع تفکر خود را بر اساس این مفاهیم دکارتی بنیان گذاشت و بر خلاف فیلسوفان پیش از خود نه به تفسیر عالم، بلکه به تفسیر ابزار و روش های فهم واستنباط که همان ذهن آدمی و ساز و کار تحلیل آن است پرداخت. نظریات او آغاز به عمل در آمدن مفهوم جدید سوژه بود. کانت در سه کتاب خود، نقد عقل نظری (5)، نقد عقل عملی (6)، و نقد خِرد ناب (7) به طور مفصل به نقد و تحلیل روش مند ابزار فهم و وسائط نقد - ذهن انسان - پرداخت. او برای هر عمل و فعالیتی، رسالت و معیاری عقلانی بر اساس قوه خرد و دِماغ (8) تعریف کرد. هنر نیز یکی از این فعالیت های انسانی بود که اکنون در فلسفه ی کانت جایگاه و تعریف تازه ای می یافت و به تبَع آن هنرمند نیز. بر اساس دیدگاه جدید، هنرمند جزو گروه "اندیشه وران" (9) – در مقابل گروه پیشه وران – و تولید او هنری و بر اساس حاکمیت سوژه می باشد.
مطرح شدن لزوم نقد هنری، از این نقطه آغاز می گردد. چرا که هر فعالیتی – حتی امر هنری - زمانی مشروعیت می یابد که توجیهی عُقلایی بیابد و بتواند برای خود مشروعیتی در حوزه منطق دماغی فراهم کند و نقد به عنوان سیستم تحلیل منطقی و معیار عقلانی، وظیفه ی آشکارسازی و بیان میزان این مشروعیت را به عهده دارد.

ادامه دارد...

نقدِ آگاهی
تجزیه رنگ


منابع:
 مقاله ی "فمینیست ها و پست مدرنیسم"/ کریگ اُونز/روبرت صافاریان/ حرفه هنرمند 10
 مجموعه مقالات اسطوره و رمز/سنت و ناخودآگاهی/ رنه گنون/ جلال ستاری
 Wikipedia

René Descartes (31 March 1596 – 11 February 1650) -1

Positivism -2
Superconscien -3
Immanuel Kant (22 April 1724 – 12 February 1804) -4
Critique of Pure Reason -5
 Critique of Practical Reason -6
Critique of Judgment -7
Intellect -8
Intellectuals -9


زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن