تجزیه رنگ



فرهنگ دهخدا:


نقد


|| (اِمص) به گزینی. (یادداشت مؤلف). || سیم گزینی. سره گری. (یادداشت مؤلف). || نکوهش. (یادداشت مؤلف). || (مص) آماده کردن. || دادن. (غیاث اللغات) (از منتهی الارب) (از آنندراج). به کسی دادن دراهم را.(از ناظم الاطباء). قیمت چیزی را نقد و فوری به کسی دادن. (از اقرب الموارد). پول نقد و فوری دادن. (از متن اللغه). فی الحال دادن دراهم را. (از ناظم الاطباء). قیمت چیزی را نقد و فوری به کسی دادن. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف). || سره کردن درم و دینار. (غیاث اللغات). سره کردن درم و جز آن. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). سره کردن سیم. (دهار). نظر کردن در درم ها و جز آنها و خوب و بد آنها را از هم جدا کردن. (از ناظم الاطباء). جدا کردن درم های سره از ناسره. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). جدا کردن درم ها را و نظر کردن در درم ها تا سره از ناسره شناخته شود. (از اقرب الموارد). || بهین چیزی برگزیدن. (از آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || آشکار کردن عیب کلام را. (از اقرب الموارد).نظر کردن در شعر و سخن و تمیز دادن خوب آن از بدش. (از متن اللغه). || انگشت خلانیدن در چهار مغز. (آنندراج). انگشت خلانیدن در گردو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منقار زدن مرغ دردام. (آنندراج). نوک زدن مرغ در دام. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). || گزیدن مار. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). || نگاه ربودن به سوی چیزی. (آنندراج). نگاه خود را به سوی چیزی ربودن. (ناظم الاطباء).

- نقد سره؛ سکه ٔ بی غل و غش. درم و دینار بی تقلب

نقدکردن

 نقد کردن. [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب) متاعی را فروختن و بهایش را فی الحال پول نقد دریافت کردن. ضیاع و عقار و متاع یا چک و سفته ای را به پول نقد بدل کردن. || جدا کردن سره را از ناسره. ردی و جید درهم و دینار را تمیز دادن و از هم جدا کردن. || خوب و بد کلامی را آشکار ساختن.

- نقد کردن حال؛ نیک و بد آن پرسیدن. (لیلی و مجنون نظامی چ وحید دستگردی).

فرهنگ معین:

نقد


(نَ) [ ع. ] 1- (مص م.) جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره.؛ ~ نقد ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی. 2- پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید. مق نسیه. 3- (اِ.) سکه فلزی ، پول رایج.

نقدکردن

  ~. (کَ دَ) [ ع-  فا.] (مص م.) 1- چک یا جنسی را به پول تبدیل کردن. 2- مطرح کردن ضعف و قوت یک اثر


ناقد

 (قِ) [ ع.] (اِفا.) نقدکننده ، جدا کننده خوب از بد.


فرهنگ رنگ:

نقد


نظر کردن در درم ها و جز آنها و خوب و بد آنها را از هم جدا کردن || جدا کردن درم های سره از ناسره || جدا کردن درم ها را و نظر کردن در درم ها تا سره از ناسره شناخته شود || آشکار کردن عیب کلام را || نظر کردن در شعر و سخن و تمیز دادن خوب آن از بدش || جدا کردن سره را از ناسره || ردی و جید درهم و دینار را تمیز دادن و از هم جدا کردن || خوب و بد کلامی را آشکار ساختن || جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره || نقد ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی

نقد کردن

مطرح کردن ضعف و قوت یک اثر


ناقد


نقدکننده ، جدا کننده خوب از بد


زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن