امیرعلیِ قاسمی‌تر


عکس و نوشته از بیژن صیفوری (از مجموعه‌ی دیداری‌ها)
منتشر شده در مجله‌ی تندیس شماره217/ روی جلد و صفحه‌ی تندیسِ تندیس


خودش است! باهوش و کنجکاو، بی‌قرار و بازیگوش. همه را می‌شناسد، و همه می‌شناسندش. کارهایش بازی‌های هنرمندانه‌ای است، که گاهی نمی‌شود از آنها سر‌درآورد. چینی‌ها معتقدند که متولدین سال میمون، اگر چه نیت‌شان همیشه خیر است، مواظب طنزِ نقادشان اما باید باشند. چون گاهی آنقدر تند می‌روند، که ملت را می‌رنجانند. می‌گویند میمون ذاتا" خوش‌فکر است و خلاق، و پر از استعدادهای گوناگون. اما گاهی در جمع‌و‌جور کردن این همه قابلیت به مشکل می‌خورد. راست می‌گویند! هنوز نه بیوگرافی‌اش را برایم فرستاده، نه مصاحبه‌هایش را. صفحه‌ی بیانیه‌ی وب‌سایتش هم که سفید است. "پارکینگ گالری"‌اش هم، آنقدر متن و کار و لینک و خبر و تصویر و گزارش دارد، که آدم تُویش گم می‌شود. امیرعلی قاسمی ‌را، نمی‌شود فهمید که از کجا شروع می‌شود، و به کجا خَتم. باید چند تا سایت و فیس‌بوک و گوگل‌پلاس را بجوری، تا بفهمی‌ دارد چه می‌کند.

تا قبل از این گرافیک دیزاینر بود و ویژوال آرتیست. امروز اما جلوی اسمش می‌نویسد: کیورِیتور و میدیا آرتیست. شاید جذابیت‌اش هم در همین است. امیرعلی با هنرش زندگی می‌کند. او همه‌کاره است، و هر موضوعی از زندگانی‌اش را یک پروژه می‌بیند: افسردگی عمیق، افسردگی عمیق‌تر، سرخوشیِ بی‌دلیل، دسترسی محدود، حتی آلرژی‌ای که به‌قول خودش همیشه همراهش است، و حسادت‌های شهری. بامزه این‌جاست، که چینی‌ها هم تایید می‌کنند که میمون، عاشقِ زندگی شهری است، و سرگرمی‌اش هم برانداز کردنِ ملت! همه‌ی حرف‌های بَدَلی را که به نام طالع‌بینی شنیده‌اید دور بریزید! اصلِ خِــرَدِ چینی چیز غریبی‌ست. در طالعِ میمون است که یک‌جا بند نمی‌شود. او همیشه در حرکت است. امیرعلی را نمی‌شود پیدا کرد. هر وقت که کارش داری، ردش را یا باید از اینترنت بگیری، یا از روایت‌هایی که سینه‌به‌سینه و پروفایل به پروفایل، میانِ دوستانِ مجازی‌اش نقل می‌شود. از قاره‌ی اروپا می‌رود به امریکای شمالی، از امریکای لاتین به آسیا، و حالا هم که در شِبه‌قاره‌ی هند به‌سر می‌برد. میمون از همه چیز سردر می‌آورد. امیرعلی قاسمی ‌همه‌کار می‌کند. مارکوپولو را مطمئن نیستم، ولی همه می‌دانند که لئوناردو داوینچی میمون بوده.

امیرعلی قاسمی، در میان هم‌نسلانِ خود، تجربه‌های متفاوت و زیادی را پشت سر گذاشته. قبل از این که در ایران مُد شود، او مشغول پروژه‌های مفهومی‌ بود، و گردآوری آثار دیداری را با برگزاری نمایشگاه‌های چند‌رسانه‌ای پی‌می‌گرفت. برای همین، در میان هم‌سالانِ خود، از اولین کسانی است که به پروژه‌ی "دیداری‌ها" دعوت شد. مجموعه‌ای که از روزهای همکاری‌ام با تندیس شروع کردم. همکاری‌ای که باعث شد تا بعد از سال‌ها، دوباره هیجانِ کار رسانه‌ای را تجربه کنم، و سختی‌ها و محدودیت‌های کارِ مطبوعاتی را به‌یاد‌آورم. به گمانم از این پس، گِله‌هایم از مطبوعات ایران کمتر شود، و احترامم به کارشان بیشتر. این آخرین کارِ این مجموعه است که در تندیس چاپ می‌شود. دیداری‌ها اما ادامه دارد. می‌خواهم این مجموعه، دیداری باشد بین هنرمندان. هنرمندانی که در این روزهای سخت، هرکدام در جزیره‌ی تنهایی خود زندگی می‌کنند. با هنرمندانِ این مجموعه به نوعی وارد یک کارِ پرفورمنس می‌شویم. من، اجرایی را کارگردانی می‌کنم که در آن، هر هنرمند خودش را بازی می‌کند. از این اجرا، سه فریم عکس را نهایی می‌کنم. این سه قاب، کنارِ هم می‌نشینند، تا پرتره‌ی روان‌شناختی هنرمند باشند. همراه با نوشته‌ای، که نگاهِ من است به هنرمند. در این چند شماره‌ی تندیس اما، گزیده یا ترکیبی از این سه عکس، برای روی جلد تنظیم می‌شد. دیداری‌ها، کار دیگری هم دارد؛ فرهنگ همانی است که این‌روزها همه می‌گویند کم‌اش داریم. اما یادشان رفته که فرهنگ هم مثل هر چیز دیگر، تولید‌کنندگانی دارد. کسانی که دیده نمی‌شوند. از همه گمنام‌تر، اهالی هنرهای دیداری‌اند: آدم‌های سخت‌کوشی، که در شرایط بد، کارِ خوب می‌کنند. این‌ها باید معرفی و حتی چهره شوند. دیداری‌ها باید دیده شوند. این‌ها دارند بخش جدی‌ای از فرهنگ ما را می‌سازند.

امیرعلی قاسمی، با طالعِ میمونی که دارد، همانطوری که پروژه‌ی افسردگی‌اش عمیق‌تر می‌شود، و سرخوشی‌اش بی‌دلیل‌تر؛ سَبک کاری‌اش هم شخصی‌تر می‌شود، و امیرعلی‌اش قاسمی‌تر. میمون، تنها یکی از دوازده جانورِ طالع‌بینی چینی است. شما هم می‌توانید بروید پیدا کنید کدام‌اش هستید. من یکی که از میمون بودنم راضی‌ام!

بیژن صیفوری / زمستان 1390




زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن