سخن رنگ
بدیهی است نظرات مطرح شده در این یادداشت، الزاما نظر «رنگ» نبوده و «رنگ» مطالب مختلف را برای هرچه بهتر شدن فضای نقد و بررسی تحولات گرافیک ایران منتشر میکند.
لازم به ذکر است که «رنگ» از انتشار جوابیه و نوشتار از سوی مخاطبان و صاحبنظران، در جهت حفظ این فضای مطلوب استقبال میکند.
«هنر به نظر افلاطون تقلیدی است از واقعیت. اما واقعیت خود تقلیدی است از ایده. کسی که یک کوزه می سازد، چیزی ساخته که تقلید از ایدهی کوزه است. اما کسی که تصویر این کوزه را ترسیم میکند، در واقع تقلیدی از تقلید کرده و به این معنا دو بار از حقیقت کوزه که همان ایدهی آن است دور افتاده است... نقاش، شاعر و هر آنکس که ما امروز هنرمند مینامیم، وهم و خیالی را میآفرینند، انگار تصویری را در آینه تولید میکنند. تصویر دیده میشود، یعنی بر ادراک حسی ما ظاهر میشود اما واقعیت ندارد. هنرمند شبح نیکی و فضیلت را میسازد، او از موضوع کارش اطلاع درستی ندارد، بی آنکه بداند آنها خوب یا بد هستند، آنها را چنان مجسم میسازد که به نظر مردم نادان خوب جلوه کنند.»(حقیقت و زیبایی/ بابک احمدی/ ص ۶۰-۶۱)
حال اگر با این نظریههای افلاطون به رشتهی طراحی گرافیک که فرزند کوچک و معاصر نقاشی به شمار میآید نگاه کنیم و در عین حال با توجه به صنعتی بودن و کاربردی بودن این رشته و به نوعی وابستگی آن به سفارشدهنده، پس بدون تعارف باید در دکان را بست و در پی پیشهای دیگر بود یا اینکه حداقل رشتهی گرافیک و نقاشی و خیلی از شاخههای دیگر را از رشتههای هنری حذف کرد!
مطمئنا این تعاریف و معانی در دنیای معاصر تغییر کرده است و میتوان از زاویهای دیگر به داستان نگریست تا نتیجهی متفاوت و مناسب زمان و مکان خویش گرفت. شاید بتوان با یک تقسیمبندی و تعریف درست و منطقی از کپی و تقلید، حداقل دشواریها و ابهامات موجود در این زمینه را کمتر کرد و راه پیشروی طراحان و منتقدان را روشنتر ساخت.
شنیدهام که در زمان اوایل انقلاب و در گیر و دار زد و خوردها و به قول خودمان بگیر بگیرها، بعضیها هم هوشمندانه از موقعیت مورد نظر کمال سوء استفاده را میکردند! یعنی فردی که با فرد دیگری دشمنی داشت ناگهان وسط جمعیت تظاهرات کننده و خشمگین فریاد میزد "آهای ساواکی، اون ساواکیه، بگیریدش..." و آن بنده خدا هم تا میآمد که ثابت کند این طور هست یا نیست، در بهترین حالت که زنده میماند، دست کم یک دست کتک حسابی میخورد و خونین و مالین میشد...
نزدیک به چنین داستانی هماکنون در عرصهی طراحی گرافیک کشورمان در حال وقوع است. بهطوری که در یکی دو سال اخیر پیجهایی در فضاها و جوامع مجازی ایجاد شدهاند که از گردانندگان اصلی آنها که هدف و هویت مشخص و واضحی ندارند بگذریم، بدون دلیل و مدرک و تنها صرف کوچکترین شباهتی در طرح و رنگ و ترکیببندی، آنرا به چشم کپی و دزدی هنری دیده و در نزد اذهان عمومی اینچنین معرفی میکنند و جماعتی دیگر هم بدون تفکر و توجه به این وضعیت و صرف دیدن این شباهتها به سوت و کف و تشویق اشاعهدهندهی این موضوع یا به فحاشی و بیاحترامی به طراح مورد نظر میپردازند. حال طراح مورد نظر بدون خبر از این داستان و بدون داشتن فرصت مناسب و برابر برای دفاع از طرح خود تا بیاید خود را جمع و جور کند، فرصت از کف رفته است و داستان میشود همان شبه ساواکی که در بهترین حالت کتک مفصلی نصیبش شده است! حال چرا برخی از به اصطلاح اساتید که خود در دانشگاهها منابع دیجیتال و اینترنتی ازجمله ویکیپدیا را به علت عدم تشخیص نگارنده مقاله موثق نمیدانند، به این قضیه دامن میزنند و یک پیج کوچک فیسبوک بدون پدر و مادر را که کوچکترین استانداردهای ژورنالیستی و نقد آثار را رعایت نمیکند، در حد یک وبسایت رسمی و قانونی و مرجع تشخیص اصالت آثار گرافیکی معرفی میکنند، خود جای بحث و گفتوگو و بررسی دارد!از این داستانها که بگذریم و با یک نگاه منطقی به نظرم میتوان آثار مورد نظر این بحث را به سه دسته و گروه مستقل تقسیمبندی کرد:
دسته ی اول: کپی یا دزدی ادبی و هنری(Copy &Plagiarism)
در این دسته آثار شاهد کپیبرداری و به نوعی تقلید جزءبهجزء و عینبهعین آثار هستیم. بهطوری که طراح مورد نظر با توجه به تشابه کانسپت خویش و با توجه به عدم شناخت علوم مرتبط و راههای ایدهیابی و خلاقیت، آثار هنری مرتبط با این موضوع را که قاعدتن آثاری از اساتید معاصر یا تاریخی هستند، مو به مو چه از لحاظ ایده و تا حدودی از لحاظ اجرا و ترکیببندی کپی میکند.این نوع برخورد جزو نازلترین برخوردهای موجود بوده و در عین حال این طراحان ضعیفالنفسترین انسانها در نوع خود میباشند. برخورد آنها در قانون دزدی ادبی یا هنری به حساب میآید و در حقیقت آنها مانند کودکانی هستند که هیچگاه بزرگ نخواهند شد و همیشه و در همه حالت وابسته و در واقع تحت تاثیر طراحان و اتفاقات بزرگ اطراف خود خواهند بود و کوچکترین خلاقیت در آثارشان بروز نخواهد کرد.
دستهی دوم: اقتباس هنری(Borrowing)
اقتباس هنری امری است تا حدودی رسمی و معمول، البته با حد و مرزهای مشخص که خواسته یا ناخواسته به دسته اول تبدیل نشود! این نوع برخورد نه تنها در دوران معاصر بلکه همیشه در طول تاریخ هنر وجود داشته و چه بسا باعث پیشرفت و بروز فضاهای جدید در آثار هنرمندان تاریخ شده است. به عنوان مثال همه میدانند که ونسان ونگوگ تحت تاثیر هنر ژاپن بهویژه اوکییوئههایژاپنی بوده است یا آنری (هنری) ماتیس تحت تاثیر هنر شرق بویژه نقاشی ایرانی بوده است. در واقع اینها همه به نوعی اقتباس هنری به شمار میآیند که نه تنها برای طراحان ضرری ندارند بلکه موجب پیشرفت و تعالی هنر جهانی خواهند شد، چرا که به نوعی میتوان این نوع برخورد را استفاده از تجربیات هنرمندان در نقاط مختلف جهان دانست.
دستهی سوم: شباهتهای اتفاقی(Accidental Similarities)
و اما دستهی آخر یا شباهتهای اتفاقی که در عرصهی گیتی ممکن است برای هر انسانی اعم از هنرمند و غیرهنرمند اتفاق بیافتد! اگر دنیای هر انسان را بر اساس تفکرات فروید به سه دسته خودآگاه، نیمهآگاه و ناخودآگاه تقسیم کنیم و باز بر اساس این تفکرات ناخودآگاه را مرکز الهام بسیاری از رفتارها و در نهایت آثار هنری بدانیم و در عین حال با توجه به اینکه ما همه انسانیم و دارای خصوصیات مشترک، پس میتوان نتیجه گرفت که خیلی از این خصوصیات و تفکرات مشترک میتواند در یک نقطه به رفتارها و نتایجی مشترک نائل شوند! نتایجی که علیالخصوص میتواند در دنیای هنر خروجیهای مشترکی به بار آورد. بهعنوان مثال همه انسانها ممکن است در طول زندگیشان خوابهای مشترکی ببینند، مثل پرواز کردن. حال اگر همه این تخیل پرواز را تصویرسازی کنند در نتیجه به نوعی شباهت کانسپت در همی این موارد خواهیم رسید. این مورد در مورد خواب و ناخودآگاه بود، چه بسا خیلی از تفکرات و رفتارهای خودآگاه و نیمه آگاه ما هم شبیه به هم است که در این صورت هم امکان شباهت آثار هنری جود دارد و حقیقت وجودی آنرا اثبات میکند.
در مجموع باید به این داستان توجه داشت که "کپی کردن در دنیای معاصر یک تفکر، یک فلسفه است نه یک برخورد یا تکنیک!" پر واضح است طراحی که تفکر و آثارش با کپی کردن و تقلید از آثار بزرگان شکل میگیرد هرگز به موفقیت اصلی که همانا رسیدن به زبان بصری مستقل است نائل نخواهد شد، درست مثل انسانی که ظاهرا از لحاظ فیزیکی رشد کرده و همه او را به چشم یک فرد عاقل و بالغ میبینند اما زمانی که لب به سخن میگشاید تفکرات بچهگانه و کودکانهاش عیان میشود! در مجموع به قول گذشتگان ماه هیچوقت پشت ابر باقی نخواهد ماند...
پس بیاییم وقتی میخواهیم در مورد کپی یا عدم کپی بودن یک اثر صحبت کنیم اول شناخت کافی از اثر و تولید کننده آن بهدست بیاوریم و در عین حال سابقه و پیشینهی طراح مورد نظر را نیز بررسی کنیم و ببینیم که آیا کپی کردن در تفکرات و زندگی هنری او جایگاهی داشته یا نه و بعد نظر شخصی خود را ارائه دهیم! ضمن اینکه امکان ظهور دستهی سوم یا همان شباهتهای اتفاقی برای اساتید که میزان و حجم کاری بالایی دارند بیشتر از طراحان کمکار یا غیر فعال است. در مجموع یک طراح عاقل و بالغ که عمری در این راه گذرانده و به قول معروف ریشی سفید کرده است هیچگاه به خاطر یک ایدهی پیش پا افتاده و کپی آن هم در دهکدهی جهانی امروز که اگر عطسهای بزنی تمام دنیا متوجه میشوند، سابقه و پیشینهی هنری خود را که به سختی به دست آورده، زیر سوال نخواهد برد!
صالح زنگانه