این مطلب پیشتر در روزنامه شرق به چاپ رسیده است.
سخن رنگ
بدیهی است نظرات مطرح شده در این یادداشت، الزاما نظر «رنگ» نبوده و «رنگ» مطالب مختلف را برای هرچه بهتر شدن فضای نقد و بررسی تحولات گرافیک ایران منتشر میکند.
لازم به ذکر است که «رنگ» از انتشار جوابیه و نوشتار از سوی مخاطبان و صاحبنظران، در جهت حفظ این فضای مطلوب استقبال میکند.
فرض کنید در شهری با جمعیت بسیار، زلزلهای شدید آمده و از قبل هم برای چنین شرایطی، پیشبینی ضروری نشده و به هر دلیل کسی برای اداره امور نمانده باشد و مردم بمانند و وضعیت بسیار بحرانی پس از ویرانی. در چنین اوضاعی که هر کس سعی میکند گلیم خود را از آب بیرون بکشد، تبهکاران و فرصتطلبان اما به سرعت از «هر کی برای خودش» تبدیل به دستههای تبهکاری میشوند و منفعت خود را در رفتار جمعی میبینند. این بین برایم جالب است که مردم عادی به همان سرعتی که تبهکاران به سوی حفظ منافع جمعیشان میروند به فکر اشتراک منافع نیستند. در جایی خوانده بودم که در بحرانهای اجتماعی یک گروه کوچک و متحد میتواند بر شهری میلیون نفری استیلا پیدا کند، فقط و فقط به خاطر متحد عمل کردن. برای همین هم هست که در جوامعی که حوادث طبیعی از ویژگیهای محیطیشان است «ستاد حوادت غیر مترقبه» ایجاد میکنند تا بتواند هماهنگ و منظم، با وضعیت بعد از حادثه روبرو شود و جامعه را در مقابل فروپاشی و به دامان دستههای تبهکار افتادن، محافظت کند و این یعنی صیانت از منافع جمعی. منافعی که سبب میشود برای حفظ خودمان به جای «هر کس برای خود» به اشتراک برسیم تا به جای دل بستن به رویاهای حداکثری و دست نیافتنی، امکان رسیدن به حداقلهای لازم، ممکن شود.هر کدام از ما نیازهایی داریم که الزاما با نیازهای دیگری یکی نیست و حتی شاید متعارض هم باشد، اما وقتی قرار شد به خاطر منفعتی مشترک کنار هم قرار بگیریم، ناچاریم اتحادمان را بر مشترکاتمان بنا کنیم. شاید از مشهورترین این نوع رفتارهای جمعی که حول منافع مشترک شکل گرفته، اتحادیههای صنفی و انجمنهای صنفی هستند. نمونه خیلی معروفش که همه، حداقل اسمش را شنیدهایم و هر روز با آن سروکار داریم، اتحادیه نانوایان است. دقت در این اتحادیه که یکی از قویترین اتحادیههای کشور است همیشه برایم جذاب بوده، گروهی که تا آنجا که من دیدهام، اغلب یا از شهرستانهای کوچک آمدهاند، یا روستائیانی کوچیده به شهرند. اما هم اینان، صاحب اتحادیهای چنین گسترده و دیرپا هستند که دلیلش فقط یک چیز است و آن هم پاسداری از منافع مشترک. گیرم که این منافع مشترک هر از گاهی داد ما مصرف کنندگان نان را به خاطر بالا بردن نرخ، درمیآورد، ولی واقعیت این است که نفع آنها در همین بالا بردن نرخشان است و عجیب که همیشه هم در این افزایش قیمت موفقند.گروه دیگری را هم میتوانم نام ببرم که از جهت جایگاه اجتماعی نقطه مقابل نانوایانند. جامعه پزشکی با نظام پزشکیش. چنان قدرتمند و قرص و محکم که حتی نمیشود دربارهشان سریال طنز ساخت. آنقدر محکم سرجایشان نشستهاند و تهدید و تحدید میکنند که ممکن است فردا برای همین چند خط ناقابل، که به زور چسب و قیچی اینجا به هم وصل کردهام، روزنامه را مجبور به عذرخواهی کنند. جامعهای که بیمارستان میسازد و رسما بر سردرش مینویسد «هتل بیمارستان»! و این همه را از قدرت اتحادشان دارند، گیرم که اشک ما را درآورند. هر چه باشد بحث، بحث منافع مشترک است و گرد آمدن دور آن.ما طراحان گرافیک هم منافعی داریم و به ناچار برای حفظ حداقلهای این منافع، باید حول مشترکاتی جمع شویم که شدهایم. انجمن صنفیای داریم که نزدیک به دو دهه از تشکیل آن میگذرد. یادم میآید، محمد بهشتی که زمانی مدیر بنیاد فارابی بود و بعد به مرکز گسترش فضاهای فرهنگی شهر تهران رفت و بعدتر رئیس سازمان میراث فرهنگی شد، در آن موقع که مدیریت گسترش فضاهای فرهنگی شهر تهران را داشت، به من که با چنگ و دندان پیگیر راهاندازی تشکلی برای طراحان گرافیک بودم نصیحت کرد «تو جوانی و گرافیست جماعت را نمیشناسی، اینها را نمیشود دور یک میز جمع کرد، مگر آنکه در آخر، کارشان به دعوا برسد؛ از اینها یک جمع منسجم در نمیآید». آنچه آوردم، نقل به مضمون بود ولی همین بود که گفتم. زمان گذشت و تعاونی طراحان گرافیک و پس از آن انجمن طراحان گرافیک تشکیل شد. بی شک، آنچه ما را دور هم جمع کرد و جمع نگه داشت، منافعمان بود و اولویت منافع برای هر تشکل صنفی یعنی «منافع مادی مشترک». صنف از دل شغل بیرون میآید و تا گرافیک برایمان یک شغل باشد، که خرج زندگیمان از آن در میآید، هم منافع مشترک داریم و هم صنف. گره وقتی به کارمان میافتد که گرافیک دیگر برایمان یک شغل نباشد. آنوقت است که پیدا کردن منفعتی مشترک سخت میشود و به همین ترتیب دور یک میز و در کنار هم نشستن سختتر. منفعت مشترک که نباشد هر کس این کرباس را از یک طرف میکشد و خب در این بکش ـ بکش، کرباسمان جر میخورد، که اگر مراقب نباشیم، میشود همان که در نصیحت اول به ما گفتند.
مهرداد احمدیشیخانی