سخن رنگ
بدیهی است نظرات مطرح شده در این یادداشت، الزامن نظر "رنگ" نبوده و "رنگ" مطالب مختلف را برای هرچه بهتر شدن فضای نقد و بررسی تحولات گرافیک ایران منتشر می نماید.
لازم به ذکر است که "رنگ" از انتشار جوابیه و نوشتار از سوی مخاطبان و صاحبنظران، در جهت حفظ این فضای مطلوب استقبال می کند.
صفرمتن پیش رو بریدهای است از نوشتهای طولانیتر که در آن، من و همسرم، کوشیده بودیم از چشمانداز آنچه میان من و انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران گذشت به بررسی نقادانهی طراحی گرافیک ایرانی و ضعفهای ساختاری نهادهای مرتبط با آن بپردازیم. نوشتهی پیشگفته به دلیل نشر در رسانههای آنلاین کوتاهتر و سویهی تحلیلی آن کمتر شده است.یکنوروز امسال، انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران مدیریت هنری سرو نقرهای 92 را به من سپرد.دبیر نمایشگاه (نمایندهی تامالاختیار شورای برگزاری) که با من و روش کارم آشنا است، طی یک گفتوگوی تلفنی به من اطمینان داد که برای ساماندهی امور در جایگاه مدیر هنری آزادی کامل دارم.دوانجمن قراردادی نمیبندد و پولی پرداخت نمیکند.بستن قرارداد، انجام کار در برابر دریافت دستمزد و تعیین دستمزد با استناد به تعرفهی رسمی بهای آثار از اصول اولیهی رفتار حرفهای است. انجمن نمیتواند ادعا کند که این پروژه، به صرف آنکه خود سفارشدهندهی آن است، از دامنهی شمول رفتار حرفهای بیرون است.انجمن ناقض اصولی است که خود ترویج میکند.سهیک ناسازه در گام نخست.سفارش با معیارهای حرفهای من ناسازگار بود ولی آن را به دلایل زیر پذیرفتم:حسن نیت همکارانم در دعوت به کار از من، به رغم آنکه عضو انجمن نبودم.افق روشنی که چندی پیش دوستان طراحم از فعالیتهای آتی انجمن ترسیم کرده بودند؛ محرکی برای عضویت در انجمن و دور ریختن تصویر هجوآلود گورستانی که سالی یکبار برای خودنمایی و تقسیم قدرت رونق میگیرد.پیشبرد آزادانهی پروژهای جذاب در سایهی پشتیبانی انجمن.چهاربا شروع کار از دبیر نمایشگاه خواستم تا چند تن از اعضای انجمن را برای کمک به پیشبرد پروژه به من معرفی کند. ناسازهی دوم.دبیر نمایشگاه از اطرافیانم نام برد، گفت که چرا از آنها کمک نمیگیرم و درخواستم را رد کرد.ایشان بدیهی پنداشتهاند که این نمایش به یقین برای دیگران هم تماشایی است و آن کسان دیگر موظفاند بدون دریافت پول، سرخوش و مفتخر، وقتشان را در اختیارمان قرار دهند.انجمن میتوانست چند شاخه از سرو هزارشاخهاش را مفتخر به مشارکت در این رویداد یگانه کند و راههای افتخار تنی چند از طراحانِ جوانِ سوزان در شهوتِ شهرت راکه به تلمذ و مفتکاری خو کردهاند هموار کند.پنجپس از فرمهای فراخوان، نسخهی اولیهی پوستر در زمان مقرر به شورا ارائه شد.جلسهی شورا برگزار شد. در جلسهی «فوقالذکر» مدیر هنری برای ارائهی کار به کارفرما حضور نداشت و پس از ختم جلسهی مفرحِ کارفرمایان-کارفرمایان، دبیر محترم به نمایندگی از سایر اعضای محترم (همگی سرخورده و در بهت فرورفته) طی مکالمهای تلفنی این نقدها را به کار وارد کرد: نبود ویژگیهای سبکی هما دلورای، ناخوانایی عنوان، پرسپکتیو بد و رنگ بیمناسبت.و سخن کوتاه این کار بد است، اگر بخواهیم به زبان آدمیزاد حرف بزنیم.ایشان از من خواست تا کموبیش همه چیز را تغییر دهم.ششاین کار بازتاب سبک من نیست.سبک چی است؟سبک بیرون کشیدنِ عناصرِ بهنامخودزده از انبان چیزهای پیشساخته، بازآرایی آن در کاری تازه و رج زدن راهکارهای جوابپسداده نیست. گرچه پارهای از دلبستگیها و گرایشهای محتوایی و صوری در مسیر فعالیتهای حرفهای هر طراح گرافیکی قابل ردیابی است، ولی آنچیز که سبک را یگانه و معنادارمیکند، نه بسامد عناصر تصویری موجود در مجموعه آثار که وجود دیدگاه(های) طراحی گرافیک، روشمندی فرآیند حل مسئله و دستیابی به راهحلهای منحصربهفرد است.اعضای شورا هما دلورای را از دریچهی آثار طراحی گرافیکاش میشناسند و شیوهی کار او را میدانند (یا دستکم در این جا باید بدانند).عناصر سبکی هما دلورای در این کار قابل ردیابی است.بعید است که اعضای محترم شورا با این گزارهها مخالف باشند و به طریق اولی بعید است از من انتظار داشته باشند که نسخهای بهروز شده از یکی از کارهای پیشینم را تقدیمشان کنم.هفتنمیتوانند عنوان را بخوانند.سازهی سهبعدی تایپوگرافیکِ عنوانِ اثر با سایر اجزا رابطهی اندامواره دارد؛ نخست به مثابه تصویر و سپس همچون نشانههای آوانگاری رمزگشایی و ادراک میشود و نمیتوان –چه مفهومی و چه شکلی- کارکرد آن را به اطلاعرسانی فروکاست. اگر این توضیحات برای کسانی که تنها شکل موجه و ممکن یک اثر گرافیکی را چیدمان منفک و مرزگذاری شدهی متن و تصویر میدانند قانعکننده نیست باید گفت:مخاطب اصلی، طراح گرافیک کارآزموده، اگر بخواهد آن را میخواند و اگر نخواهد یا نتواند کافی است کمی جلوتر برود تا عنوان و سایر اطلاعات متنی را که به روشنی و خوانایی کف زمین نوشته شده است ببیند، مگر آنکه در تواناییهای مخاطبان، طراحان گرافیک، تشکیک کنیم یا بپذیریم که مخاطب سرو نقرهای ابلهاناند. هشتپرسپکتیو را نپسندیدهاند.این خواسته نیز به ظاهر ریشه در همان وسواس خوانایی دارد.سرانجام نفهمیدم چرا باید پرسپکتیو را تغییر دهم؛ باید این کار را کنم چون عنوان نمایشگاه خوانده میشود «نقرهای سرو» یا چون میشود دو طبقه را جور خوشایندتری دید؟ اگر بیننده (در مقیاس اثر) از طبقهی یکم به طبقهی دوم برود عنوان را همان «سرو نقرهای» میخواند یا چون در دوردست به تماشا ایستاده طبق عادت آن را از بالا به پایین خواهد خواند؟ اگر عنوان بهکل خوانده نمیشود پس چه فرقی میکند کدام واژه را نخست بخواند؟ اگر بیننده به فرض محال فارسیزبان بود و یک بار آن را اشتباه میخواند ولی بعد بنا به توالیِ منطقیِ اجزای سخن و به کمک عقل سلیم کژخوانیاش را اصلاح میکرد چه میشد؟نهرنگها را دوست ندارند.این یک پیشنهاد بود. میتوانستیم دربارهی دلایل این انتخاب به گفتوگو بنشینیم و بکوشیم برای حفظ یا تغییر آن یکدیگر را اقناع کنیم.دهپذیرفتم که تنها رنگ و چیدمان را تغییر دهم. خواستههای دیگرِ شورا بیاساس و اجرای تغییرات موردنظر ناممکن بود. یازدهدبیر نمایشگاه با من تماس گرفت و گفت که نظر شورا بازگشتناپذیر است.نسخهی در لفافهی شورا برای انتقالِ جملهی کوتاهِ سادهی «خانم با شما کار نمیکنیم» که در تناسب کامل با سایر روشهای کاری انجمن است.دوازدهخوب بود اگر انجمن پیش از آنکه یک ماه زمان و انرژیم را مصروف هیچ کند، فرد منتخبش برای مدیریت هنری سرو نقرهای رابه تأیید تمام «افراد ذیصلاح مربوطه» میرساند تا جلسهی رونمایی از پوستر سرو نقرهای به آوردگاه نقد [اثری از] هما دلورای تبدیل نشود.شورا میتوانست به انتخاب خود احترام بگذارد و آن را بپذیرد یا دستکم به جای بهانهجوییهای شگفتانگیز و رویکرد فریبکارانهاش در خسته و منصرف کردن من از ادامهی کار، خواستهی خود را بهروشنی با من در میان بگذارد.سیزدهبه اعضای محترم شورای برگزاری جایگاهشان را یادآوری میکنم؛ ایشان در موضع داور نبودهاند و آن جلسه برای انتخاب یا داوری نبوده؛ آن کار، به عهدهی کسان دیگر است و هنوز وقتش نرسیده است.از شورای برآمده از آن انتخاباتِ شعفانگیزِ پرماجرا که انجمن را بیش از هر زمان دیگری به عرصهی نبرد شرکتهای تبلیغاتی، میدان بدهبستان سهمخواهان و دلالان و فضای تحکیم بنیانهای رابطهی مرید و مرادی داوران و برگزیدگان تبدیل کرده است بیش از این انتظاری نمیرفت.انجمن عکس سالانهای است که هر سال شمار آدمهای توی آن بیشتر و قوارهشان کوچکتر میشود.چهارده/پینوشتمدتی بعد دبیر نمایشگاه با من تماس گرفت و از من دعوت کرد تا در جلسهی«آشتیکنان» شرکت کنم. ایشان به من پیشنهاد دادند تا پوسترم در کنار پوستر اصلی چاپ شود. این رشوه را نپذیرفتم.بهتر بود ایشان و شورای برگزاری به جای این دلجویی دیرهنگام، پیش از اینها برای نجات سرو دست به کار میشدند.
هما دلورای
خرداد 1392