تولدت مبارک! (بخش هشتم)


چهارم شهریور ماه مصادف است با تولد مرتضی ممیز
به همین مناسبت مجله الکترونیکی رنگ خاطراتی از این هنرمند را به قلم همسر و تعدادی از دوستان و همکارانش در چند بخش منتشر می کند.


 احتمالا نتیجه ی پیری و گذشت زمان بر زندگی است که آدم را دل نازک تر می کند. از وقتی آقا مرتضی رفته است، هر گاه کتابی از او را صفحه آرایی کرده ام، فایل هایش را برای جایی آماده کرده ام، سالگرد رفتن یا تولدش را به یاد آورده ام، عکسی از او را در آرشیوم دیده ام و حتی در خلوت هر گاه به یادش افتاده ام، بغض گلویم را فشرده و اشکی سرازیر شده. هر چند تلاش می کنم در میان جمع این اتفاق نیفتد. حالا هم همان حکایت است. هر چه خواستم بنویسم، نشد. در همه ی این سال ها تنها مرتضی ممیز بود که یادش چنین برای من ماندگار شده و خاطرش همیشه تازه است. در چند ماه گذشته دوست عزیزم علی دوراندیش هم اضافه شده و هر یادی از او مرا منقلب می کند.
شهاب عزیز تنها می توانم عکسی را که آقا مرتضی در فرانسه گرفته، برایت بفرستم. در آن سفر مجید عباسی، علی رشیدی و من همراهش بودیم. خواهرزاده ی علی رشیدی هم که در امریکا گرافیک می خواند همراهمان بود. عکس اول را آقا مرتضی چیدمان کرد و بعد خودش جای خواهرزاده ی علی نشست و از او خواست تا عکس را بگیرد. آن موقع هنوز سر حال بود و تازه نشانه هایی از مریضی خودنمایی کرده بود. او مثل همیشه با وسواس این چیدمان را انجام داد. 
ساعد مشکی



زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن