سخن رنگ
بدیهی است نظرات مطرح شده در این یادداشت، الزاما نظر «رنگ» نبوده و «رنگ» مطالب مختلف را برای هرچه بهتر شدن فضای نقد و بررسی تحولات گرافیک ایران منتشر میکند.
لازم به ذکر است که «رنگ» از انتشار جوابیه و نوشتار از سوی مخاطبان و صاحبنظران، در جهت حفظ این فضای مطلوب استقبال میکند.
مجلهی الکترونیکی «رنگ»
در منتهی الیه کوچهی تاریک، با اتهام تلویحی «نیامدن» مخاطب قرار گرفتهایم، یادآوری میکنم؛ در اولین مجمع دوره مدیریت فعلی وقتی در موزه هنرهای معاصر لب به گلایه گشودیم، درآمدید که مجمع جای گلهگذاری نیست و این قبیل صحبتها باید در دفتر انجمن مطرح گردد. تریبون اعلام کرد هیئت مدیره تنهاست و کسی عزمی بر امدادش ندارد. همانجا لبیک گفتم و بلافاصله پس از آن مجمع، دست بهکار شدم و بعد از نشستها و تماسهای بسیار با پتانسیلهای نادیده گرفته شدهی انجمن، مجموعه راهکارهای عملیاتی جهت بهبود اوضاع به انجمن ارائه کردیم، به امید آن که شاید برسد... در همین اوصاف بارها یاریِ فردیِ خوب و صمیمانهای از همکاران هیئت مدیره برای جشنوارهها و پروژههای مختلف دریافت کردم، ولی برای امور خود انجمن ما ماندیم و انتظار و انتظار و انتظار تا پس از دو سه ماه برای حضور در نشست یکی از یکشنبههای هیئت مدیره رخصتی دادند و با خیالهای بسیار قدم به بارگاه انجمن گذاشتیم و گفتیم و شنیدیم و مکتوبات را دادیم تا بلکه اعضای بسیاری در کمیتهها صاحب نقش، کمیتهها بدینوسیله احیا، سر و تن سیمرغِ انجمن به هم متصل شده، به پرواز در آید. اما زهی خیال باطل که سقف خواست هیئت مدیره محدود شد به آمدن شاگردانمان برای گردگیری قابهای موزه قبل از فلان نمایشگاه و دیگر فقط سکوت! تازه فهمیدیم که چرا عقابها ترجیح میدهند در قفس بمانند.
با سکوتشان گفتند:
از نگار نگویید! سرد است، از بهار نگویید! از سرخی انار نگویید! گفتیم یا انار! نشستیم...
تا آنکه حتی خوشهچینی از ماحصل تلاشهای دلسوزانهی ایمان صفایی و دیگر عزیزان در سرو نقرهای، نیز نتوانست مجمع را به حد نصاب برساند. و هیچ نگفتیم تا حالا که میپرسند چرا نیامدید؟!
بیدلی در همه ایام خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور «خدایا» میکرد
دوستان منتخب ما در هیئت مدیره که فارغ از جایگاه حقوقی، یار اعضا (و حتی طراحان غیر انجمنی) هستند و بارها هم به بنده محبت داشتند، بگوید چرا «باید» به کسری که به علاوهی دلسوزان و تماشاچیان به حداقلِ «30 مرغ» نیز نرسید چگونه عنوان دروغین انجمن (سیمرغ) ببخشیم؟!
که ما نه مرغان هواییم، نه خانگی، دانهی ما دانهی بیدانگی، هر کبوتر میپرد ذی جانبی، جانبِ ما جانبِ بی جانبی...
به واقع جایگاه حقوقی جمع هیئت مدیره (همچون دیگر مدیران کوچک و بزرگ این جغرافیا) در طول عمر 20 سالهی انجمن، اغلب چنان از دیگر اعضای جامعهی خود (غیر از چند عضو مصلحتی) فاصله گرفته که گویی سرِ جدا از تنیست بینیاز، و دارای چنان هالهی نورانی که هرگاه به اعضای بدن از هم پاشیدهی خود فرماید «کُن»، الزاما گرد هم آمده و «یَکون» شود. یا شاید قانقاریا زدهایم و باید جدا میبودید تا انجمن زنده بماند. که اگر چنین سرمازدگی بوده باشد هم به خاطر سرد نگاه داشتن اعضاست بیرون از اتاق گرمِ تصمیمات مدیران.
موافقیم منتخبینمان مغز متفکر و زبانی گویا هستند، ولی قبول کنید آزاردهنده است سالی یکبار یاد اعضای مطرودِ بدنِ خود افتاده، ندا در دهید که ای رگها، انگشتان، دستها، پاها و هزار عضو دیگر «باید بیایید» ما جسم واحدیم و برای بقا نیازمند وحدت در حضور حداکثری (یا لااقل وکالتی) و بعد، تا درودی دیگر بدرود.
هیئت مدیرهی عزیز،
کنار پنجره منشین که در تمامی دشت
به غیر زردی یکدست، رنگ دیگر نیست.
سوال اینجاست که مگر هیئت مدیره توسط اعضا انتخاب نشده تا با مدیریت منابع مالی و انسانی (شاید اعضا)و...، امور انجمن را انجام داده و پاسخگو نسبت به تصمیمات برنامههای خود باشند تا جایگاه طراحی گرافیک را در جامعه ارتقا که هیچ، شاید حفظ کند؟
چه میشود که در این جغرافیا هر که برای انجام زحمتی منتخب و مسئول می شود خود را حکمران میپندارد و الباقی سیاهی لشگری که هر از چند گاهی به اشارتی «باید» به میدان بیاید؟
زمان آن نشده که ما اعضای جامعه(بخوانید طراحان گرافیک) به حق خود رسیده و نه حالا مشارکتکننده در تصمیمگیریها(حتی کوچک) یا مجری امور جامعهی خود، بلکه لااقل سوالکننده و پاسخگیرنده باشیم؟
راستش در این «جبر جغرافیایی» منتقدِ دلسوز، همیشه از پیش مجرم محسوب شده، و چونانکه در جوابیههای اخیر هیئت مدیره به نقدهای همکاران شاهد بودیم، انتظار مطرود شدن و سیلی مکتوب یا شفاهی و ... میرود. ولی باید قبول کنیم بیتوجهی مدیران، به توانمندیهای عظیم اعضا باعث هدر رفت وسیع سرمایههای مادی و معنوی انجمن و همچنین از دست رفتن فرصتهای بیشمار برای صنف(!) طراحی گرافیک شده است.
دوستان مسئول، به جای دادن سیب زمینی (شما بخوانید کتاب سرو نقرهای، که تعداد شرکتکنندگانش نمایانگر میزان محبوبیتش بود)، به خاطر انجمن بیست سالهی نحیف و بیرمقی که دچار کمتوانی حرکتی شده، بیایید عرصهای برای تحرک اجزای بدن جامعهی کوچکی که منتخب آن بودید فراهم آورید. نه برای اینکه به حتم میتوانیم روی پای خود بایستیم تا چشمِ سر، دورها را بهتر ببیند، نه چون واقعن بلدیم بِدَویم و با هم به بلندای افتخار و اعتبار پرواز کنیم. بل، اگر همچنان اعضا بیحرکت بمانند حتمن انجمن از زخم بستر خواهد مُرد!
در آخر سوال بسیار خوبیست که پرسیدند چرا «باید» بیاییم؟ آن هم با این حجم از بیتوجهی؟!
شاید اگر به جای تحقیر اعضا با یارانه (کتاب سرو نقره ای)، سوپاپها را شل کنید و حداقل زمان محدودی برای صحبت اعضا در پس و پیش مجمع بدهید شاهد حضور بیشتری باشیم.
تو جفای خود بکردی و نه! من نمیتوانم
که جفا کنم به خوبان! که نه لایق جفایی
محمد اردلانی
بهمن ماه 1396