|
|
بیژن صیفوری متولد 1347 است و از بیست سالگی کار حرفه ایش را با تمرکز روی مدیریت هنری و طراحی گرافیک برای نمایشگاه ها، وقایع و مناسبتهای فرهنگی، مطبوعات و ناشران گوناگون آغاز کرده است. او عضو پایه گذار "رنگ پنجم" است که تا کنون نمایشگاههای گوناگونی را در ایران و جهان برای معرفی گرافیک ایران برگزار کرده است. وی همچنین مدرس گرافیک و تایپوگرافی در دانشگاههای تهران است. آثارش تا کنون در گالری ها، موزه ها، کتابها ، مجلات و نمایشگاههای کشورهای مختلفی معرفی و ارایه شده است، از جمله: ایران، فرانسه، لهستان، بلژیک، چک، چین، روسیه، ایتالیا، ژاپن، قطر، اسلواکی، تایوان، آمریکا، سویس، هلند و آلمان.
مصاحبه با بیژن صیفوری در فروردین ماه سال جاری صورت گرفت و امروز پیش روی شماست.
شهاب اشتری
|
تعریف شما از تایپوگرافی چیست و اولین کسانی که تایپوگرافی را در ایران رواج دادند از نظر شما چه کسانی بودند؟
ـ اولین سوال! هر بار کسی با من مصاحبه می کند همین اولین سوالش است! من هم همیشه یاد آن مغولی می افتم که در سینمای ایران می پرسد: "سینما چیه؟" ...راستی چرا کسی از سینماگر ها همین سوال را نمی پرسد: سینما چیه؟ بعد شما فکر می کنید جواب کارگردانهای مختلف چه جوری باشد؟ ...ببینید، درسال 2005 که سال جهانی دیزاین بود، یک سایت اینترنتی کار جالبی کرده بود: از تعداد زیادی دیزاینر در رشته های مختلف و هم کسان دیگری که به صورت حرفه ای با دیزاین سروکار داشتند و طراح نبودند پرسیده بود که تعریف شما از دیزاین چیست؟ باید جوابها را می دیدی! شاید بعد از اینکه انبوهی از آدمها را همراه با جوابشان مطالعه میکردی، تازه وارد فضا می شدی! ... بگذریم، حالا سوال این است: "تایپوگرافی چیه؟" ... من ترجیح میدهم در یک جملهی کوتاه آن را تعریف کنم. از نظر من تایپوگرافی به معنای کار خلاقه با حروف است. گرافیک دیزاینی که اساس آن حروف باشد تایپوگرافی است. اگر بیش از این تعریف کنیم، دچار تعریفزدگی میشویم. با این سرعتی که جهان معاصر دارد، خیلی سریع هم این تعریفها عوض میشود. بنابراین ترجیح میدهم در همین حد این واژه را تعریف کنم. تعریف ساختن برای هر چیز در این روزگار دیگر خیلی به کار نمیآید. مگر اینکه بخواهیم با چند جمله ی خشک محدوده ای برای موضوع وضع کنیم و خیال خودمان را راحت کنیم که مثلا" جلوی کلمه ی تایپوگرافی در فرهنگ لغت خالی نمانده است. الان شما دیگر حتی نمیتوانید نقاشی را تعریف کنید. تعاریف کلاسیک دیگر کارایی خودشان را از دست داده اند. مرز هنرها کم رنگ شده. خیلی هم پوشانی دارند الان. و این باضافه ی تکنولوژی ماجرا را زیبا تر کرده...
حالا می شود بعد از این تعریف کلی، در باره ی ویژگی تایپوگرافی خلاق بحث کرد. مثلا برخورد در فرم و ساختار و کانسپت. به نظرم کاری که تایپ را در حد استفاده برای ساخت بافت می بیند نمی تواند نمونه ی خوبی برای موضوع بحث ما باشد، چون با هر چیزی می شود بافت ساخت. در واقع در تایپوگرافی از نوع ایرانی اش ویژگی هایی می بینم که بیشتر وابسته به ساختار زیبایی شناسی خط و خوشنویسی ایرانی است تا تعریف غربی آن...
و اولین های تایپوگرافی؟...
و اما در مورد اولین های تایپوگرافی! من خیلی ماجرا را سیاه سفید نمی بینم و به نظرم نمی شود هر چیزی را به کسی، یا به خودمان نسبت دهیم و قبل از آن را برهوت ببینیم. جهان، جهان تنالیته هاست! آدمها به یک نسبتی تاثیرگذار هستند و این تاثیرگذاری را هم خودشان نمیتوانند تعریف کنند، زمان لازم است. شما حتما لوگوتایپهای مرتضی ممیز و دیگران را دیده اید. برخی از اینها خیلی قدیمی هستند و در تعریف تایپوگرافی ایرانی جا می گیرند. البته تایپوگرافی با این فضای جدیدی که می شناسیم خیلی کار کهنهای نیست، شاید نسل های قبل بر اساس این ایده و تعریفی که ما الان از تایپوگرافی داریم کار نمی کردند. من بسط تایپوگرافی ایرانی را در دو دهه ی 70 و 80 میبینم، قبل تر ما آدمهایی داشتهایم که خیلی خوب روی حروف کار کردهاند و صف شکنی هایشان مایه ی الهام بوده است. و یک چیز دیگر یادمان نرود: داریم از تایپوگرافی ایرانی حرف می زنیم. اینجاست که زیبایی شناسی خوشنویسی ایرانی مهم می شود، حتی اساسی می شود. مثلا" کسانی مانند سید محمد احصایی که به طرز شگفت انگیزی از خوشنویسی و زیبایی شناسی خط ایرانی شناخت دارند، حتی اگر کارشان را تایپوگرافی ننامیم، تاثیر مهمی در شروع این ماجرا داشته اند. برخی از کارهای نقاشی-خط احصایی به نظر من حل المسایل حروف فارسیست! نوعی نگاه است به ماجرا که برای اهلش خیلی لذت بخش است. حالا آیا اینها تایپوگرافی است؟ اصلا" آیا باید تایپوگرافی ایرانی را با نوع غربی آن یکی گرفت؟ اینها مترادف اند؟ نه!... این کار به نظر من از نسل های قبل شروع شده و در دو دهه ی اخیر بارز شده است. تقریبا همه ی طراحان صاحب سبک نسل های قبلی تجربیاتی در تایپوگرافی داشته اند. برخی هم مثل بهزاد گلپایگانی که کمتر شناخته شده است – فارغ از کیفیت کارش - روی این ماجرا متمرکز تر کار کرده. جالبی کارهای گلپایگانی به حدی است که با دوستان رنگ پنجم تصمیم گرفتیم در سومین نمایشگاه تایپوگرافی ایرانی گزیده ای از کارهایش را به نمایش بگذاریم. این است که می بینید کسی تایپوگرافی ایرانی را خلق نکرده!
سوال من بسط دادن این کارها به یک نسل و دورهی خاصیست... و لطفا در باره ی کارهای خودتان بیشتر بگویید.
همانطور که گفتم تایپوگرافی ایرانی در دهه ی 70 شاخص شد. در این یورش اخیر به حروف و تایپوگرافی از حدود سال 70 بود که من شروع کردم و الان تا اینجا رسیده که تایپوگرافی یکی از ویژگیهای کار من است. من از ابتدا این کار را با جدیت شروع کردم، البته اوایل پذیرفتن این نوع نگاه به حروف ایرانی از طرف سفارشدهنده خیلی سخت بود چون تازه بود و سابقه ی ذهنی برای آن کم، ولی الان وضعیت تغییر کرده و بسیاری از ناشران و سفارشدهندگان فقط برای همین ماجرا سراغ من میآیند. برای چند ناشر هم یونیفرم هایی ساخته ام که فقط با حروف کار می شوند. ...اولین کارهایی که با حروف کردم در مجلهی کیهان کاریکاتور بود. در آن زمان من مدیر هنری و طراح گرافیک مجله بودم. اولین شماره ی مجله سال 70 درآمد و در یک دوره ی 4 ساله سعی کردم کارهایی که همیشه به آنها فکر می کردم در ساختار مجله ظاهر کنم. همان سال ها نقدهایی بر گرافیک مجله نوشتند که برایم جالب بود. در سالهای بعد در طراحی کتاب و پوستر این ماجرا را پی گرفتم. ... و این تجربیات همچنان برایم ادامه دارند. الان مدتی است که دارم روی نستعلیق کار می کنم که برایم خیلی جذاب است. برای من نستعلیق به عنوان خطی ایرانی صاحب همان ویژگی ها، پیچیدگی ها، زیبایی ها و ساختار سهل و ممتنعی است که فرهنگ کشورمان دارد.
در یکسری کارهای دههی 50 ممیز و شیوا بر خوردهایی با حروف اتفاق می افتاد. حالا من میخواهم بدانم که آنها در آن زمان چه میکردند و بعد از سال 70 چه اتفاقی افتاد؟ ما این کارها را چگونه از تایپوگرافی جدا کنیم؟ و یا باید آنها را تایپوگرافی بدانیم؟
لزومی به جداکردن نمی بینم. همانطور که گفتم برای هر چیزی روندی قایلم. بدون شک چیزی از آسمان نیفتاده! دیگران هم در این زمینهها کار کردهاند. ولی صحبت ما از شاخص شدن تایپوگرافی است در ایران. البته این مختص ایران هم نیست. در همان سالها و یا قبل تر می بینیم که نگاه تصویرمحوری که در گرافیک جهان غالب بود جایش را به گرافیکی می دهد که غلظت حروف در کارها خیلی بیشتر است و حتی استفاده ی شاخص از تایپ تبدیل به سبک کاری برخی طراحان غربی می شود. می توان گفت که در دهه ی 70 تایپوگرافی ایرانی بارزتر شد و به گونه ای تبدیل به شاخص سبک برای گرافیک ایرانی شد.
از نظر شما تایپوگرافی چقدر باعث تخریب هنرمندان جوان شده است ؟
خود تایپوگرافی که نمی تواند تخریب کند! کارهای بدون پشتوانه و سرسری است که تخریب می کند. هر حرکت جمعی ای مثبت و منفی را با هم دارد. اگر گرافیک ایرانی به خاطر حروف و الفبای خاص در خارج مطرح شده ، در داخل هم به دلیل مد شدن این ماجرا خسته کننده شده. کارهای خوب گاهی در میان انبوه کارهای متوسط و ضعیف گم می شوند. اساسا ماجرای مد در کشور ما اینجوریست دیگر! ...البته نگران نیستم، باید امیدوار بود که طراحان جوانتر بعد از انجام یکسری کارهای اولیه، به شناختی نسبی برسند. البته برخی چون مد شده دست به یک سری کارها با حروف می زنند که قاعدتا تایپوگرافی نیست. من از بدیهیات صحبت نمیکنم، موضوع کارهایی است که از یک سطحی بالاترند. وقتی کاری ارزش هنری داشته باشد به آن طراحی گرافیک یا تایپوگرافی میگویم. هر کسی که با حروف کار کرد نمیشود گفت که تایپوگرافی کار میکند. به خاطر همین اغتشاشات و ماجراهایی که در این زمینه به وجود آمده، به همراه دوستان رنگ پنجم، نمایشگاه تایپوگرافی ایرانی را برنامه ریزی کردیم که هر دوسال برگزار می شود. فکر می کنم این نمایشگاه ها در شناسایی و جمع بندی تجربیات تایپوگرافی مهم بود و الان داریم روی سومی اش کار میکنیم. موضوع تایپوگرافی یک موضوع جهانیست که وقتی در ایران میآید یک تعریف خاصی پیدا میکند. به همین علت کسی که کار تایپوگرافی میکند باید خوشنویسی و زیباییشناسی خط ایرانی را بشناسد. وگرنه کارهایش دچار همان در همریختگی میشود که الان گاهی دیده میشود. البته این ماجرا در بعضی زمینهها هم به گفته ی تو مخرب بوده. کپی کردن بیخودی از یکسری کاراکترها و تایپفیس ها نمونههای آن است. ولی در عین حال کارهای بعضی از طراحان یا به قول تو هنرمندان جوان را هم می بینم که به نظرم خیلی خوب هستند. کارهای استخوان داری هستند که از الان معلوم است که به دنبال ویژگی خودشانند...
از نظر خودتان، بهترین پوسترتان کدام است؟
جواب دادن به این سوالهای ژورنالیستی سخت است! از این کارهای روی دیوار شروع کنم؟ چند تا کارم هست که دوستشان دارم. من به پوستر " سلف-پوستریت" علاقه دارم چون خیلی شخصیست برای من. ماجرا مربوط به نمایشگاهی است که از طراحان مطرح هم نسل خودمان در ایران و جهان دعوت کردیم که برای خودشان در فضای شخصیشان یک پوستر طراحی کنند. این کار من است در آن نمایشگاه. و آن کار مولوی را هم دوست دارم ... این پوستر برای من یک گشایش بود. چون به مولوی علاقه ی خاص دارم و در عین حال این پوستر حاصل یکسری تجربیاتی بود که من روی نستعلیق داشتم. فکر میکنم این شروعی بود که بعدا در کارهای دیگرم پی گرفتم. برایم با نستعلیق کار کردن خیلی جالب است. آنقدر انرژی دارد که من هنوز دارم آن را کشف میکنم.
مهمترین اتفاق در زندگی هنری شما چه بوده است؟
تا به حال به آن فکر نکردهام. باید در موردش فکر کنم.
کلید معمای گرافیک در درون شما چه زمانی پیدا شد و کی توانست دری را برای شما باز کند ؟
من در و کلیدی نمی بینم که بخواهد باز شود. بیشتر یک راه می بینم. دری نیست که تو باز کنی و برسی، هیچ رسیدنی در کار نیست. زندگی همین است. به محض اینکه تو حرکت میکنی هدفت هم با تو حرکت میکند و از تو دورتر میشود. یعنی هدفت متحرک است و تو به نسبت تلاشی که میکنی لذت هم میبری. ...این جهان تصویر از زمانی که به یاد دارم برایم جذاب و شگفت انگیز بوده. شاید از کودکی. مهمترین اتفاق در زندگی هنری ام هم که سوال قبلی ات بود شاید آنقدر شخصی ست که قابل توضیح نیست. یک حرکت و سیر درونیست. ...بله، کشف حیطههای تجسمی در زندگی من خیلی شخصیست. هسته ی مرکزی ماجرا بیشتر چیزی از جنس معنی است تا تصویر.
چرا اینقدر شخصی است؟
چون اگر بخواهم توضیحش بدهم نگرانم که نکند تبدیل شود به یکی از این متنهایی که مجری های تلویزیونی از بر کرده اند!
تا به حال از کسی تاثیر گرفتهاید؟
بله، آدمها همیشه تحت تاثیر هستند، زندگانی یعنی تاثیر گرفتن و تاثیر گذاشتن. تاثیری که از فیلتر شخصی ات بگذرد سازنده می شود. توضیح دادنش کمی پیچیده است: من خیلی غریزی کار میکنم و غریزه هم تحت تاثیر قرار میگیرد. مثلا من از محمد احصایی خیلی تاثیر گرفتهام منتها هیچ کس تاثیر کارهای او را در آثار من نمیبیند چون من تحت تاثیر اجرا و فرم قرار نگرفتهام، بلکه تحت تاثیر فضا قرار گرفتهام. من به شدت تحت تاثیر هنر ایرانی قرار گرفتهام، البته باز هم در کارهای من عناصر رایج ایرانی مثل اسلیمی پیدا نمی کنید. به نظرم باید به دنبال اتمسفر بود. به دنبال روح اسلیمی. ...من فیلم زیاد میبینم و موسیقی زیاد گوش میدهم. مدتی هم موسیقی کار میکردم. اینها روی من تاثیر میگذارد. به نظر من این تاثیرات باید وجود داشته باشد. من آرشیوی از موسیقی تلفیقی دارم که مدام به آن گوش می دهم. فضاهای تازه ای که از سبک فیوژن می گیرم برایم جالب است. و همه اینها بر رویم تاثیر می گذارند. ... هنر یک ماجرای متعامل است و انگار این تاثیر و تاثر باید باشد.
بیژن صیفوری چقدر کارهایش ایرانی است؟
می شود گفت که من سعی خاصی برای ایرانی کار کردن نکردهام. در واقع فکر می کنم که با سعی و تصمیم نمی شود این ماجرای هویت را بوجود آورد. الان که به گذشته نگاه می کنم می بینم که با کشف و دریافت زیبایی شناسی ایرانی، ناخودآگاه این فضا در کارم پیدا شده. انگار هر چه آدم سنش بالا می رود گیرنده های فرهنگ ایرانی اش قوی تر کار می کند! شاید خاصیت شرق همین است. البته اخیرا دارم تمرکزم را در این مورد بیشتر میکنم. من وقتی بیشتر قضیه را گرفتم که دوستان طراح گرافیک خارجی ام در مورد کار من صحبت کردند. وقتی که آنها صحبت کردند من متوجه شدم ما ایرانیها هیچوقت درست متوجه هویت خودمان نیستیم. انگار وقتی یکی از بیرون می آید بهتر می بیند. کشور ما خیلی ارتباط وسیعی با دیگر کشورها ندارد و ایرانیها هم نمیتوانند این قضیه را خیلی برای خودشان مشخص کنند. دیگران، کارهای من را خیلی ایرانی میبینند.
آیا شما موافقید که گرافیک ایران را به دو بخش گرافیک بازاری و گرافیک هنری تقسیم کنیم؟
همه جای دنیا این مساله وجود دارد و بازار یک مسالهی منفی نیست. مشکل ما در ایران گرافیک بازاری یا هنری نیست. مشکل ما وجود تضاد بین این دو است، یک گسلی که این وسط پیدا شده مشکل ماست. مشکل ما سفارش دهنده و طراح بد است. مثلا درجایی مثل ژاپن این تقسیمبندیها به این صورت وجود ندارد. آنجا بهترین کارهایی که جایزه هم میگیرند، اتفاقا کارهای بازاری هستند: بازاری به معنای کامرشیال. مشکل ما بازار و هنر نیست. مشکل ما عدم شناخت سفارشدهنده و طراح است. وقتی میبینیم یک کار تبلیغاتی خوب نیست یک دلیلش خوب نبودن سفارش دهنده است و دیگر اینکه طراح هم عادت کرده برای بازار جور دیگری کار کند. بیشتر کسانی که در طراحی اسمی دارند در حیطهی فرهنگی کار میکنند و نه در حیطهی تبلیغات. آنهایی هم که در هر دو مشغولند، کارهایی را که ارایه می دهند کارهای فرهنگیشان است. این به نظر من ضعف است و نباید به آن افتخار کرد. این یعنی به همان اندازه که این جدایی در ذهن یک تاجر وجود دارد در ذهن طراح هم هست. البته با ورود جوانتر ها به بازار کار و حرفه، که چندان قایل به این تقسیم بندی ها نیستند کمکم اوضاع دارد بهتر میشود. ...نگرش باید درست شود. وقتی اقتصاد نباشد خیلی کارها راه نمیافتد. در جایی دیگر همان بازاری، اسپانسر من میشود و به من کمک میکند تا من یک کار هنری ارایه بدهم. در یک جامعه ی جا افتاده وضعیت به این صورت است و بازار در آنجا حامی هنر است.
چقدر از سفارش دهنده ها تاثیر میگیرید؟
قبلا گفتم که از همه تاثیر میگیرم، پس از سفارشدهندهام هم. و این به این معنی نیست که نظرات تجسمی طرف را گوش بدهم. اصلا! ...من از یک سفارشدهندهی مطلع خیلی در کارم کمک میگیرم، ذهنیت طرف را در مورد موضوع با گفت و گو بیرون می کشم و اطلاعاتی در باره ی سفارش می گیرم. مثلا من کتابهای فلسفی را در این چند سال خیلی طراحی کردهام که گاهی خیلی پیچیده هستند.بعضی وقتها تا نویسنده یا مترجم نیاید و صحبتی با هم نداشته باشیم وارد فضا نمیشوم. فکر می کنم تجربه وجه منفی تاثیرپذیری را برایم حل کرده.
از اولین لحظهای که سفارش میگیرید تا وقتی که کار خلق میشود چه اتفاقاتی در آتلیهی شما و در خود شما میافتد؟
فکر میکنم من یک فضای خودی دارم که همه چیز در آن معنا و ترجمه میشود. برای من هر موضوعی به این شکل است. گاهی سفارشی به من میشود که من ناخودآگاه قبلا بارها و بارها در مورد آن فکر کرده ام. گاهی وقتها هم طول میکشد تا این هماهنگی اتفاق بیفتد. ولی معمولا خیلی سریع این پروسه اتفاق میافتد.
قبل از اینکه برای مصاحبه اینجا بیایم تصور دیگری از شما داشتم. فکر میکردم بیژن صیفوری یک آدم برون گرا، با دفتری کاملا آشفته و درهم باشد. اما الان فکر میکنم شما خیلی درونی و معنوی هستید و نظام بیرونی خاصی هم دارید... معنویت در کجای کارتان جای دارد؟
معنویت برایم همان معنای زندگی است، نه چیزی که به صورت زندگی الصاق کنی. پس در کار آدم هم هست، به شرط آنکه درونی باشد. من با مولوی دمخورم و خیلی از مفاهیم کارهایم را از دیالوگی درونی با او گرفتهام. به عرفان ایرانی بسیار علاقهمندم...، موتور محرکهی من اینها هستند.
خیلی متشکرم که وقت خودتان را به ما دادید.
زنده باشید.