آقای ابراهیم حقیقی مؤدب باشید!




سخن رنگ
بدیهی است نظرات مطرح شده در این یادداشت، الزاما نظر «رنگ» نبوده و «رنگ» مطالب مختلف را برای هرچه بهتر شدن فضای نقد‌ و‌ بررسی تحولات گرافیک ایران منتشر می‌کند.
لازم به ذکر است که «رنگ» از انتشار جوابیه و نوشتار از سوی مخاطبان و صاحب‌نظران، در جهت حفظ این فضای مطلوب استقبال می‌کند.
مجله‌ی الکترونیکی «رنگ»


درپی انتشار مطلبی از «احمدرضا دالوند» با عنوان «این رشته سر دراز دارد» در ویژه‌نامه نوروزی روزنامه شرق و نشر مطالبی درباره کپی‌کردن یک روی جلد توسط «مرتضی ممیز»؛ و همچنین یادداشت «ابراهیم حقیقی» با عنوان «بزرگش نخوانند اهل خرد» در مجله رنگ اکنون «احمدرضا دالوند» جوابیه‌ای را به همراه تیتر آن برای رنگ ارسال کرده است که بدون ویرایشی در ذیل می‌آید:


هر پدیده ای که نقد آن  ناممکن باشد بی تردید مشکوک و خطر ناک است . این مطلق گرایی بیمارگونه که در جریان سیال فکر و خلاقیت ، هیچ نقدی را بر نمی تابد ، مربوط است به زمان ماقبل نقد، زمان ماقبل مدرن ، به تفکر متعصبانه که همه چیز را همان گونه می خواست که همیشه همانسان بوده . زیستن با چنین افکاری موجب می شود ، مدنیتی که ما را به صبوری و تحمل آرای دیگری ، رهنمون می سازد در واکنشی هیستریک نادیده بگیریم. ( خدا را شاکرم که 30 سال کار در مطبوعات به من تحمل آرای دیگری را آموخته است )
برای نمونه آقای حقیقی ، به جای نام آوردن از نویسنده متن (اینجانب ) ، عبارت " گرافیست شاکی از شرایط امروز" را به کار می گیرند. آیا این یک تهمت به کسی که فقط خاطره ای را نقل کرده نیست؟ ... این یعنی پریشان گویی آقای ابراهیم حقیقی . این یعنی رفتار واکنشی به قصد حذف طرف مقابل .  

هرچند که اصلا در متن اینجانب هیچگونه نقد و قضاوتی نسبت به استادم مرتضی ممیزصورت نگرفته . بلکه فقط به ذکر یک خاطره بسنده شده است .
مخاطبان می توانند نقدها و قضاوت های من را در باره شادروان مرتضی ممیز در:
- ویژه نامه روزنامه شرق پس از در گذشت استاد ، درسال 1384.
- در کتاب " به یاد مرتضی ممیز"منتشر شده از طرف دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با نویسندگی :  ایرج افشار ، آیدین آغداشلو احمدرضا دالوند و محمدمهدی طبا طبایی ، به یاد ممیزدر نگارخانه تهران دانشگاه ، اسفند 84 .
- ازحضور اینجانب در فیلم مستند ساخته  مصطفی رزاق‌کریمی با نام‌ " مرتضی ممیز زندگی در تصویر "  ( 1392) که ادای دین خود را در آن فیلم به استادم نشان دادم .
- نگارش خاطره ای استثنایی ازماجرای گم شدن تابلوی نقاشی پروژه لیسانس مرحوم مرتضی ممیز با راهنمایی مرحوم علیمحمد حیدریان . نشر در روزنامه ایران و روزنامه شهروند.
 - از مشورت و همکاری اینجانب با تعداد زیادی دانشجو که برای تکمیل و نگارش رساله خود از شناخت تخصصی من از گرافیسم خاص ممیز بهره ها گرفته اند .
- نشر چندین یادداشت و مقاله درذکر اهمیت ممیز در دوران ما ، در  نشریات متعدد که
می توان دید و خواند. و ...
شما ازاینکه می بینید دالوند همواره به نیکی از استادش یاد کرده به نقل از خودتان" هاج و واج " مانده اید که چرا من این خاطره را نقل کرده ام . چطور است درمقابل اینهمه ادای دین به استاد ، تنها برای بازگویی یک خاطره ازکپی برداری ممیز ، از  تیتر " بزرگش نخوانند اهل خرد..."  بهره گرفته اید؟ نکند در باور شما ممیز جائزالخطا نبوده  نعوذبالله!
به همین سبب ، چنانچه شرح یک تقلید آشکار ، گیرم توسط استاد رخ داده باشد،  پس از 27 سال بازگو شود  ، آنهم با این روتیتر : " با احترام به مرتضی ممیز(طراح نامدار، که در چاپ حذف کرده بودند دوستان ) ، که این نوشتارهیچ چیز از ارزش های او کم نمی کند " ... نگارنده را باید با  تهمت موهوم " گرافیست شاکی از شرایط امروز" نام برد؟
آقای ابراهیم حقیقی از فرط عصبیت آشکار تان در هنگام نگارش این واکنش هیستریک ، اصلا به بار حقوقی و اخلاقی عبارات و جملاتی که نسبت به خاطره نویسی اخلاق مدارانه این قلم به کار برده اید ، فکر کرده اید؟
نوشته کوتاه من در سالنامه شرق ( اسفند 94) ، شرح یک واقعیت حرفه ای را بی هیچ قضاوتی و  با نثری بی شائبه  بازگو می کند . شرح ماجرای یک سفارش طرح جلد ، که منجر به کپی برداری استاد از یک نشریه آلمانی شد. بیان این واقعیت ،  آنهم پس از 27 سال ، چرا باید با " واکنشی " آلوده به ادبیاتی تکفیری و صدور اتهامات بی پایه و اساس شود؟ بر کلمه " واکنش"  تاکید می ورزم ، زیرا آنچه که در کلام آشفته ابراهیم حقیقی موج می زند هیچ شباهتی به " جوابیه " ندارد. در طی این سالها نمونه های متعدد از کپی برداری های بی شرمانه در عرصه گرافیک و نقاشی انجام شده که نگارنده کاملا بر این نمونه ها اشراف دارد( در وقت مقتضی ، و جهت توهم زدایی از حضور کاذب برخی ، حتما منتشر خواهم کرد) .
نمونه ها ی کپی برداری در گرافیک ما ، بیش از این حرف هاست. آنقدر که هر از چندگاهی دست یکی از مقلدان رو می شود. وقاحت به جایی رسیده که طرف آشکارا اثر یک گرافیست اروپایی را می دزدد و به یک جشنواره ملی می فروشد و هنگامی که از طریق اینترنت دستش رو می شود ، توجیه " کپی کالچر " را آنچنان به خود اماله می کند که پنداری نه آن هنرمند اروپایی و نه این بی آبرویی ملی  در قبال این طراری رقت بار حق  هیچ سخن روشنگرانه ای ندارند.
آقای حقیقی اگر در آن زمان هم اینترنت وجود داشت ، نیازی نبود راز سر به مهر یک کپی برداری 27 سال پنهان بماند. ظاهرا همانقدر که اینترنت ، محلی از اعراب برای سرقت های هنری و ادبی باقی نگذاشته ، همزمان ادبیات تکفیری نیز نمی خواهد مجالی برای بازگو کردن واقعیت ها فراهم سازد.
 آقای ابراهیم حقیقی ، آن چیزی که بوی " افترا و تهمت " می دهد نوشته سرتاسر آغشته به هیستری شماست . اینهمه سعدی را مصادره کرده اید که  بگویید ، بزرگم  نخوانند اهل خرد... زیرا نام بزرگان به زشتی برده ام ؟ ...   سعدی به"  ادب مرد"  هم خیلی حرمت می گذاشت ، کاش کمی از آن فرزانه ادب می آموختید!
باری ، این تفکر منسوخ و بی ادبانه هرگز با ترکیب لایتچسبک سعدی و نتیجه گیری شاملو و با اتهام زنی هیستریک نمی تواند در مقابل جریان کپی برداری های رقت بار ، به نفس کشیدن ملتمسانه اش ادامه دهد. هنوزآب در خوابگه مورچگان  نریخته ایم ، که پیشاپیش واهمه برای آنانی که خواهان سکوت بره وار دیگران هستند تا مبادا جایگاه کاذب شان مورد پرسش قرار گیرد، مستولی شده است . آقای ابراهیم حقیقی چرا عرض خود می بری و زحمت ما می داری؟



احمدرضا دالوند
زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن