سخن رنگ
بدیهی است نظرات مطرح شده در این یادداشت، الزاما نظر «رنگ» نبوده و «رنگ» مطالب مختلف را برای هرچه بهتر شدن فضای نقد و بررسی تحولات گرافیک ایران منتشر میکند.
لازم به ذکر است که «رنگ» از انتشار جوابیه و نوشتار از سوی مخاطبان و صاحبنظران، در جهت حفظ این فضای مطلوب استقبال میکند.
داور، دقت کن! ... یا «نقد» آداب دارد.
اینروزها، طرحِ آگهیِ فراخوان سرو نقرهای ۹۴ که انجمن طراحان گرافیک روی وبسایتش قرار داده، منجر به ایجادحواشیِ زیادی شده است. عدهای آنرا تکراری، ناخوانا و آبکی خواندهاند! و گروهی؛ خلاقانه، جلوتر از زمانه و فوقالعاده!
اینجا میخواهم از شما دعوت کنم تا همهی جزییاتِ طرح، عملکردِ طراح و تصمیم انجمن را رها کرده، یک قدم عقبتر برویم و اول تکلیفمان را بر سر اصل ماجرا روشن کنیم!
فرای اینکه هر کدام از ما موافق یا مخالفِ آن طرح باشیم، میخواهم توجه شما را به یک نکتهی جالب، مهم و در عین حال مضحک جلب کنم:
اینطور که من دیدهام، اکثر قریب به اتفاق معترضان، حتی در اولین قدم یعنی تشخیص صورت مساله – بهعنوان اصل اساسی و اولیهی نقد -، دچار اشتباه شدهاند. یعنی این اکثریت، به چیزی معترض هستند که مطلقا آن چیزی نیست که فکر میکنند!
جماعتِ مخالف مشغولِ تاختن به «پوسترِ» سرو نقرهای هستند، در حالی که پر واضح است دارند با چشم «آگهیِ فراخوان سرونقرهای» را نگاه میکنند و با دست، علیهِ «پوستر سرونقرهای» تایپ میکنند.
چه وضعیت رقت انگیزی!
اما حالا نظرتان را به آنسوی زمین، سکوهای برخی از طرفداران جلب میکنم:
عدهای نادانتر از گروهِ اول با نوشتن جوابهای داندانشکن و تخطئهی مخالفان، مشغول طرفداریِ تمام قد از چیزی هستند که آنطرفیها گفتهاند پوستر است! یعنی اینها به جز آنکه مثل گروه اول فرق بین «پوستر» و «آگهی فراخوان» را نمیدانند، همینطور چشم بسته پریدهاند وسط معرکه و فقط دارند با معیارهایی که خودشان هم نمیدانند چیست، از چیزی که فکر میکنند احتمالا یک پوستر است؛ دفاع می کنند!
فرض کنید یک نفر سر امتحانِ «ریاضی» بلند شود و با داد و فریاد به سخت بودنِ پرسشهای «این امتحانِ فارسی» اعتراض کند؛ بعد یک عدهای هم در مقابلِ او بایستند و یادآوری کنند که این سوالهای امتحان «تاریخ» خیلی هم سادهاند!
بله! کسانی که نوشته ها، کامنتها و عکسالعملهای حول این ماجرا را تعقیب کرده باشند، میدانند که اساسِ ماجرا همینقدر مضحک است.
حالا این وسط، اینجا و آنجا دو سه نفری هم هستند که به هر دو طرف اشاره کردهاند: «دوستان! لطفا صورتمساله را نگاه کنید، بعد راجع به جزئیاتش به جان هم بیفتید»… اما بیچارهها صدایشان میان این کارزار به جایی نرسیده و اصلا کو گوش شنوا؟
دوستان! درست است که اغلبِمان توی هنرستان و دانشگاه، همهی کلاسهای پوستر، نقد هنری، بسته بندی، تنظیم خانواده، طراحی حروف … را با یک استاد (؟؟!) گذراندهایم و توی همهشان یک مشت چرندیات شبیه به هم به خوردمان دادهاند. درست است که برای اغلبِ کارفرمایان و مخاطبانِ حرفهی ما، تفاوتِ بین بیلبورد و کارت ویزیت قابل تشخیص نیست یا حتی فرق بین طراحگرافیک و منشیِ «فتوشاپکار»! درست است که چیزهایی مثل نقد، منتقد، سواد نقد، قاعده و… در مملکت ما بیشتر به جوکهایی تکراری میمانند. درست است که اوضاع خیلی خرابتر از آن است که به نظر میآید… اما محض رضای خدا، وقتی هنوز در تشخیص بدیهیاتِ رشتهمان مشکلات جدی داریم، وقتی اساسا فرق بین پوستر و جلد کتاب و آرم و لوگو را نمیدانیم، وقتی توی هر خط از نوشتههایمان ده تا غلط املایی و انشایی داریم، وقتی که احساس میکنیم بین دوراهی «هورا کشیدن» یا «هو کردن» قرار گرفتهایم، به راه حل سادهتری فکر کنیم که هیچکدام از آن دو راهِ قبلی نیست، راهی که لااقل جلوی ریشخند زدنِ دیگران را بر ما و حرفهمان و جلوی باز شدنِ مشت پوچمان را خواهد گرفت: سکوت!
مجید کاشانی