اگرJobs نبود شاید ما هم شغلی نداشتیم!




سخن رنگ
بدیهی است نظرات مطرح شده در این یادداشت، الزامن نظر "رنگ" نبوده و "رنگ" مطالب مختلف را برای هرچه بهتر شدن فضای نقد و بررسی تحولات گرافیک ایران منتشر می نماید.
لازم به ذکر است که "رنگ" ازانتشار جوابیه و نوشتار از سوی مخاطبان و صاحبنظران، در جهت حفظ این فضای مطلوب استقبال میکند .

مجله الکترونیکی "رنگ"


با این که حرفه و کار من از 1368 تاکنون با اپل بوده، ولی باز هم از شدت اندوه و احساسات خودم و اطرافیانم نسبت به درگذشت استیو جابز، تعجب کردم.
آیا اگر یکی از مشاهیر محبوب و یا مدیرعامل مایکروسافت فوت می کردند  تا این حد ناراحت می‌شدیم؟
ما که نه جوان تازه به دوران رسیده اپل هستیم و نه هیجان داشتن یکی از محصولات  هوادارمان کرده؟ پس داستان چیست؟

در زیر احساسات همیشه لایه‌ای از  واقعیت ها هستند که موجب آن می‌شوند که  نگاه عمیق‌تری به گذشته داشته باشیم و دریافتم که اگر Jobs نبود، شاید بسیاری از شغل های امروزی مثل کاری که طراحان بخش بازارسازی می‌کنند، اصلا وجود نداشت. شاید  بسیاری از افراد خلاق راهی برای بیان خود پیدا نمی‌کردند، بسیاری از طراحان نمی‌توانستند چنین آثاری بیافرینند. اگر اپل نبود «مفهوم» در دنیای طراحی پیشرفت نمی‌کرد! چون او همیشه می‌خواست همه چیز بهتر شود،

 «زندگی ما را نیز بهتر کرد.»
«استیو جابز، همه چیز را در دنیای بازاریابی، تکنولوژی، طراحی و خلاقیت، دوباره عوض کرد.»
«او مبارزی بر ضد باورهای رایج بود. او یک بینش داشت و تعهدی که آن را به واقعیت برساند و قدرت الهام بخشیدن به دیگران تا این سفر پر نشیب و فراز را با او طی کنند. بیان او در گسترش محصولی و بازارسازی برای آنها اصیل و منحصر به فرد است.»
"به نقل از AIGA"
او فرهنگی را از محصول تا محل فروش تا تجربه خریدار آفرید. شاید به این دلیل که او به دانشگاه نرفته بود و تجربه خریدار آفرید. تجربه کلیشه‌ای نداشت، همه روش‌های او بر خلاف جریان‌های معمول بود.
من یکی از طراحان نسلی هستم که تمام تاثیر او را بر کار و زندگی خودمان حس کرده‌ام. چرا که قبل از مکینتاش کار خود را آغاز کرده بودم.
من به حرفه طراحی در سال 1366 وارد شدم و اولین شغل، بیشتر با ابزار های دستی مثل تیغ های کاتر، مقوا، چسب، فیلم پوتیو لتراست و ایر براش سر و کار داشت.
استاد من، آقای کامران کاتوزیان، نقاش و تصویرساز زبردستی بود. فونت‌های محدود آن زمانه را به خوبی می‌شناخت و با لتراست‌های دیگران و فراوانی که در اختیار داشت، طرح‌های موثر و زیبایی را می‌آفرید.
همه کارها دستی انجام می‌شد و مهارت‌های هر فرد نقش مهمی داشت، مثل نقشه‌های فنی بسته‌بندی‌ها (چون سفارش‌های اصلی دفتر در موضوع بسته بندی بود).
ساختن یک نمونه نهایی بسیار دشوار بود. تصویرسازی هم یک مساله بزرگ بود. اگر طراح فقط قدرت تصویرسازی داشت طراح گرافیک بهتری نامیده می شد، فضایی برای ایجاد مفهوم بدون نقاشی در گرافیک وجود نداشت. عکاسی نیز بسیار پرهزینه بود و به زمان زیادی نیز احتیاج داشت ولی همچنان حروف بزرگترین پیچیدگی را داشتند. شما جملاتی را با یک اندازه تایپ می‌کردید و زیر آن  توضیح می‌دادید یکی 18 پوینت و دیگری 12 پوینت. بدون آنکه نتیجه نهایی را دیده باشید. دستگاههای حروف چینی IBM و کومپ ست بالاترین امکانات بودند.
 ما به این شیوه بهترین تولید در زمانه کارهای دستی را داشتیم اما همه چیز محدود بود. از همه مهم‌تر(اندیشه)محدود بود.
همزمان در همان دفتر-چون خیلی بزرگ بود و ما تعدادمان کم-یک سالن دراختیار گروهی از استادان دانشگاه پلی تکنیک قرار داده بودند. این گروه  به برنامه نویسی کامپیوتر مشغول بودند. یک روز صبح  زود از سرکنجکاوی در مورد این پدیده به اتاق آنها رفتم. جعبه‌های بزرگی آنجا بود که فقط یک صفحه کوچک روشن داشت و در آن جز حروف و اعداد چیزی دیده نمی‌شد. نا امید تر از قبل برگشتم.
شنیده بودم در کامپیوتر می شود طراحی کرد و انیمیشن درست کرد. اما در این جعبه‌های بزرگ که چیزی از این دست نیافتم. برای من که فقط طراحی و نقشه و تصویر و رنگ را کمی بلد بودم آمیختن با این جعبه های بی‌روح غیرممکن بود.
چند ماه بعد آقای کاتوزیان، مژده دادند که به زودی یک کامپیوتر برای طراحی به وسیله نابغه مرحوم مجید راوپی، به تهران می‌آید. در آن زمان بهای زیادی برای خرید این دو دستگاه پرداخت شده بود. یک مکینتاش IIFX ، یکLC برای منشی.
آن‌چه به‌یاد دارم این است که دنیای ما عوض شده بود. با اینکه هیچ راهنمایی نداشتیم، کامپیوتر چند نرم‌افزار بود.Addobe ،Quark  و چند برنامه ساده دیگر. اما همین‌ها برای ما دنیای عجیبی بوده. هنوز دستگاه ایمیج ستر یا تفکیک رنگ از کامپیوتر در تهران وجود نداشت. پس آرت ورک‌ها را نصف دستی و نیم دیگر با کامپیوتر به وجود می‌آوردیم جالب نبود، حیرت آور بود. شب‌ها  خواب نداشتم؛ چون منطق تفکر ماشین را روی ذهن می‌آوردم و باز هم نمی فهمیدم. فقط می‌دانستم که نسبت به تمام عرصه‌ها تواناتر شده‌ام.
بعد از یکسال اولین مرکز تفکیک رنگ کامپیوتری در تهران آغاز به کار کرد. دوران کاری من در آن شرکت به‌سر آمده بود و حالا می‌توانستم با ابزار جدید، استودیو کوچکی را به تنهایی راه اندازی کنم. لذا با رئیس صحبت کردم و بعد خارج شدم. در سال1370 تنها کاری که کردم این بود که از پدر، همسر و برادرانم نفری 300هزار تومان قرض کردم و با بودجه ای که در آن زمان قابل توجه  بود به یکی از دفاتر فروش اپل در تهران رفتم. آقای مولیر، جردن«سیبتان»، مدیر دفتر، پس از دیدن درخواست سفارش من، پرسید آیا شما می‌دانید چگونه با این دستگاه‌ها کار کنید؟ این‌ها آخرین محصولات است! سفارش من این بود.Macintosh قلم طراحی روی بورد دیجیتال +printer 300 dpi+scanner

پاسخ دادم که من از روی شانس در دفتری کار می‌کردم که اولین دفتر مجهز به اپل بود و خوب  می‌دانم که از این چه استفاده‌ای خواهم کرد! دستگاهها را تحویل گرفتم و آتلیه راه‌اندازی شد. اتاق خواب بزرگ خانه تبدیل به استودیو شد.

چند ماه قبل از آن هم، هومن مرتضوی از من خواست که به او نرم افزار ها را درس بدهم  ولی خیلی زود مهارت تصویرسازی‌اش را به کامپیوتر منتقل کرد و از من جلوتر زد. کمی بعد از دفتر مرکزی اپل به من تلفن کردند و گفتند که نماینده اصلی منطقه در جستجوی طراحانی است که با اپل کار می‌کنند و سفارش کار دارد. در ملاقات حضوری باورم نمی‌شد که این آشنایی من با اپل مرا به عرصه دیگری وارد کرده. یک طراح جوان در کنار مدیر بازاریابی ایران!
سفارش طراحی پوستر بروشور نمایشگاه را پس از دیدن کارهایم داد. از من خواست که در روزهای نمایشگاه هم برای طراحان گرافیک اپل صحبت کنم. این اولین باری بود که در یک سمینار سخنرانی کردم و دموی نرم‌افزارها را دادم. پوسترها را با هومن طراحی کردیم.
1363-1984 اپل به دنیا آمد.
1368-1989 اپل را دیدم.
1371-1992 تبلیغات اپل را شروع کردم.
نمایندگی اپل در تهران تنها به بخش نشر توجه داشت و هنوز بازاری برای خود در میان طراحان نمی‌دید. پس از موفقیت کارهای ما در نمایشگاه، ما را به عنوان طراح تبلیغات اپل در ایران انتخاب کردند. دستور کار: بازار طراحان گرافیک. اما سد بزرگی روبروی ما قرار داشت. طراحان!
استادانی که در سن بالاتری بودند از کامپیوتر آن چنان وحشت داشتند و به هیچ وجه حتی بدون امکانات آن، استفاده از آن را خیانتی به مهارت‌های دستی می‌دانستند. بیشتر مدرسین دانشگاهها، با اجرای کارها به وسیله کامپیوتر بسیار مخالفت می‌کردند و آن را موجب تنبلی ذهن و دست می دانستند. ما پس از اینکه موانع ذهنی رایج در میان جامعه طراحان را شناختیم، شروع به کار کردیم. مجموعه ای از آگهی‌هایی که پشت جلد مجله صنعت  چاپ( تنها مجله تخصصی زمان) و چندتایی در مجلات مدیریتی و کامپیوتر چاپ می‌شدند. چند آگهی سیاه و سفید  هم باید طراحی می‌شد تا در روزنامه‌ها یا  صفحات داخلی  قابل چاپ باشند.
من آگهی‌ها را می‌نوشتم و هومن آن ها را تصویر می کرد. به تایید مدیر بازاریابی در تهران می‌رسید و در مراحل بعدی به دفتر اپل یوروپ فرستاده می‌شد. تم آنها را بر اساس  مهم‌ترین مزایای اپل در می‌آوردیم. برای اینکه آنها صمیمی و واقعی‌تر به نظر برسند در کنار همه آنها این جمله را می‌نوشتیم:
این آگهی  با استفاده از Mac LC  و نرم افزارFreehand  تهیه شده است.
1. آگهی فقط نیم ساعت: شوخی تصویری و کلامی برای تاکید روی سرعت یادگیری است.
2. آگهی تنها با مکینتاش  اشاره میکند که  سرعت یادگیری و کاربردی امکان لذت بردن از کار را برای شما فراهم می‌کند.
3. در آگهی زبان مادری شما را هم می‌داند، سیستم عامل فارسی، ناگهان دنیای کامپیوتر  را برای کاربران جدید، سهل و آسان  می‌کرد.
4. با همین تصویر اولین آگهی رنگی ما بود که بوسیله  تفکیک رنگ، ایمیج سنتر، برای چاپ آماده شده بود. خلق چنین افکت هایی در آن زمان کار سختی بود و برای طراحان خیال‌انگیز!
5. به همین سادگی  ایده هایتان....
آگهی ساده‌ای بود که اثر زیادی بر مخاطب خود داشت.
مثل اینکه هرچه می‌گفتیم، کشیده بودیم تا به این شوخی نیز توجه کند!
یکی از یادداشتهای یادبود جابز می‌گوید: «تو به ما امکان دادی که فضای کاری‌مان را انتخاب کنیم و چون کار و زندگی‌مان الان یکی است، از کار هم به اندازه زندگی لذت بریم.» موجب شد:
در آگهی تنها  با مکینتاش:
پیام اصلی ما ایجاد یک مکان تازه برای طراحان بود که در ذهن خود ابتدا  باور کنند که می‌شود بدون خط‌کش و راپید و قلم سیاه و جدول رنگ کار کرد و از آن قبلی‌ها هم نتیجه بهتری را ایجاد کرد!
این سری آگهی‌ها و پوسترهای دو نمایشگاه بعدی اپل، در دنیای طراحی گرافیک، تحول عمیقی ایجاد کرد. چون گرافیک کامپیوتری اپل هنوز در سیستم ویندوز کپی نشده بود و در ایران، مقوله تنها به نام اپل بود!
به مرور طراحان با دنیای امکانات و کامپیوتر آشنا شدند و طراحی گرافیک از نقاشی به سمت گسترش مفهوم و ایده‌پردازی‌های ماهرانه می‌رفت. اما هنوز موجی علیه این ابزار وجود داشت. یادم می آید که به دفتر یکی از طراحان بنام رفته‌بودیم، در راهروی اصلی پوستر بزرگ و چشم‌گیری نصب شده بود و در کنار آن با خطی نسبتاً درشت  نوشته بودند: این پوستر بدون مکینتاش LC و نرم افزار فری‌هند تهیه شده! علیرغم همه این حرفها جایگاه اپل و بازار آن در ایران روز به روز تغییر کرد.
آنچه می‌توانیم از این روایت  نتیجه‌گیری کنیم: اپل با سهولت یادگیری و کاربری‌اش، به نیاز طراحان پاسخ داد و بر ترس آنان که از دنیای انفورماتیک نیامده بودند، فایق شد.
با این اتفاق موج بزرگی از طراحان که این ابزار را به خدمت گرفته بودند، به صحنه آمدند. در کارهای غالب آنها با هر سبکی که داشت یا در هر رده‌ای که بود تاثیر بزرگی گذاشت. قدرتمند شدن طراحان با ابزار اجرایی باعث شد تا آنها فرصت داشته باشند تا به وظیفه اصلی یعنی مفهوم در (Communication) بپردازند.

شهرزاد اسفرجانی
زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن