گفتگو با قباد شیوا؛ یک توصیه مهم به طراحان گرافیک جوان


 
این مطلب پیش از این در ویژه نامه ی روزنامه ی کارگزاران روز ۱۶ آذر۱۳۸۷ به چاپ رسیده است.

قباد شیوا با انرژی سخن گوید. لابلای گفته هایش به هر سو نقب می زند تا آشکارتر بگوید.
مثل همیشه بی تعارف وبی تکلف است و این کمک می کند تا بتوانیم بحث را آسانتر جلو ببریم. برای گفته هایش مثالهای تصویری هم نشانم می دهد و به من که روزنامه نگار نیستم کمک می کند تا بهتر بتوانم منظورش رادرک ومنتقل کنم. خوش شانسی من در این گفتگو آن بود که در اواخرش «یحیی دهقانپور» عکاس شناخته شده نیز به جمع دو نفره ما پیوست وگر چه کمتر سخن گفت اما اشاره های مفید وجملات کوتاهش، گفتگوی ما را دچار شوری دو چندان کرد.آنچه در پی می خوانید حاصل نزدیک به سه ساعت گفتگوی سه نفره ماست. با تشکر از فائزه کشاورزیان بخاطر پیاده کردن این متن.

مجید کاشانی


شمای کلی که از دهه چهل می توانم بیان کنم این است که در آن دهه به خاطر افزایش نسبی قیمت نفت،  وضعیت اقتصاد ایران وبه تبع آن وضعیت صنعت، تولید، فرهنگ دچار جهش مثبتی شد در نتیجه، مقوله هنر هم که از اینها تاثیر می پذیرد تغییرات مثبتی را به خود دید. این کلیتی را که مطرح کردم در جزئیات، مخصوصا آن جایی که مربوط به دنیای گرافیک می شود رادر آن روزگار چطور ارزیابی می کنید ؟
همانطور که گفتید در دهه چهل اقتصاد ایران دگرگونی مثبتی پیدا کرده بود. در تاریخ ایران کمتر ده سالی را شاهد هستیم که امنیتی اینچنین داشته باشد. من نیمی از این ده سال را دانشجو بودم وسال 1345از« دانشکده هنرهای زیبا» فارغ التحصیل شدم. آرامش آن دوره در جهت بروز خلاقیت ها تاثیر بسزایی داشت.

آیا موافق هستید که اساسا مدیریت بر ثروت بیشتر از وجود خود ثروت تاثیرات مثبت بر جای می گذارد؟
ببینید ، ایران همیشه کشور ثروتمندی بوده است.اما در آن دهه ، مدیریت خوب؛ رفاه را به ارمغان آورد. مثلا من در آن دوره وقتی  با درجه لیسانس وارد کار شدم، توانستم با درآمدی که کسب می کنم هزینه های مسکن ،اداره آتلیه ،خرید اتومبیل و...را به راحتی از سر بگذرانم واین برای یک آرتیست تازه کار، وضعیت فوق العاده ایده آلی بود...
 
...وضعیتی که الان در جوامع پیشرفته وجود دارد وما به آن غبطه می خوریم. شاید حتی برای هنرمندان جوان باور پذیر نباشد که روزی خود ما هم مانند این جوامع به لحاظ شأن اقتصادی واجتماعی آرتیست ها در وضعیت مطلوبی قرار داشتیم. سوال من این است که مشخصا این وضعیت مطلوب چه تاثیرات مستقیمی روی روند کاری هنرمندان داشت؟
این یک واقعیت است که در حال حاضراغلب کارهای هنری در ازای پول انجام می شوند. یعنی این پول است که بهانه آفرینش های هنری شده است وروی این محصولات تاثیر می گذارد. اما در زمانی که اوضاع اقتصادی بهبود یافته ای را پیش رویمان می دیدیم؛ تولید آثار هنری واساسا تولید اندیشه در جهت رفاه اقتصادی نبود وبه همین دلیل ساخته های آن دوره به لحاظ کیفیت جزء تاثیر گذارترین وماندگارترین آثار شدند.

آقای شیوا! به خاطر می آورم که در سالهای تحصیل در دانشکده یا حتی همین آلان که مشغول کار هستیم همیشه اساتیدی از نسل شما بر ما خرده می گرفتند و می گیرند که چرا با انرژی واحساس کار نمی کنید؟ این مقایسه بین ما وخودشان؛ پیش از اینکه عنصرشرایط اقتصادی، اجتماعی آن دوران در نظر گرفته شود کاملا قابل پذیرش است. اما احساس نمی کنید بستری که آنروزها نسل شما را در بر گرفته بود؛ اساسا مجال بیشتری برای پرداختن به کیفیت را می داد. بستری که هم اکنون به سردی گراییده است.
من تنها یک دلیل برای این موردی که شما اشاره کردید می بینم: «جبر زمانه». شاید اگر خود من هم بجای شما مجبورباشم، برای پول بیشتر از کیفیت کارم صرفنظرمی کنم . دانشجوی این دوره به دلیل وضعیت اقتصادی وقت ودقت مطالعه را از دست داده است. جبر اقتصادی بچه ها را از تحقیق وپژوهش دور کرده است .
      
از بحث اقتصاد وصنعت در آن دهه که بگذریم به وضعیت فرهنگ وبه طبع آن؛ هنرمی رسیم. در آن زمان ایران، بعنوان کشوری در قلب خاورمیانه نسبت به جایگاه قبلی ومنطقه ای خود وبا کمک اقتصاد ومدیریت مطلوب توانست پله های فرهنگی زیادی را رو به بالا بپیماید. این ترقی فرهنگی بر هنر نیز تاثیر مملوسی گذاشت. برای مثال می توان ادعا کرد که تعدادی از بزرگترین رویدادها ی هنری وهنرمندان تاثیر گذار، زاده این وضعیت هستند. جریاناتی که فکر می کنم همچنان و پس از گذشت حدود نیم قرن آبشخور هنروهنرمندان امروزند.
ببینید این صعود در کیفیت وتاثیر گذاری را که نام بردید پیش از هر چیز، مرهون توسعه کمی مسایل فرهنگی آنروز بود. ظهور گالری ها ونمایشگاه های متعدد، توسعه هنر ومسایلی از این دست، همگی تحت تاثیر اقتصاد خوب ومدیریت مطلوب سطح فرهنگی عمومی جامعه ایران را دچار تحولی مثال زدنی کردند. البته تاکید می کنم که لزوما وضعیت مطلوب اقتصادی در هر مکان وزمانی نمی تواند چنین نتایجی به بار آورد.

بله. می شود کشورهای ثروتمند عربی حوزه خلیج فارس را بعنوان یکی از مصداقهای نظر شما مثال زد. البته این کشورها هم مدتی است  شروع به حرکاتی در جهت ایجاد یک جریان فرهنگی کرده اند که به نظر می رسد ایجاد یک موج مصنوعی باشد. موجی که هویت وحرکتش را بیشتر ازمدل های غربی وبا تکیه بر آنها وام می گیرد.
البته باید بگویم این حادثه ای که شما گفتید در دهه چهل هم در بخش هایی از هنر ایران افتاد. تا جایی که من به درست بودن بسیاری از آن اتفاقات شک دارم. مثلا در نقاشی، با وجود آنهمه اتفاق وجریان؛ چیزی بعنوان نقاشی ایرانی نداشتیم. آنچه بود تاثیر از غرب بود. مثلا یک زمانی انتزاع از غرب وارد هنر ایران شد. هنرمند ایرانی فکر کرد اگر انتزاع از نوع غربی اش را در کارهایش بیاورد پیشرفت کرده است. نتایج این کج روی ها در نقاشی باعث شد که در دهه چهل عده ای از هنرمندان متوجه این لطمات شده و «مکتب سقاخانه» را در نقاشی ایران پایه گذاری کنند.

با نگاه به حرکت های مهم آن دوره وشروع های خوبی که اتفاق افتاد ودقت در زمانهای جلوتر از دهه چهل درمی یابیم که بسیاری از آن آغازها عقیم ماندند. شروع شدند اما یا به سرانجام نرسیدند یا نتوانستند با قدرت اولیه راه را ادامه بدهند.
دلیل این حادثه که اشاره کردید را تنها در یک عامل می توان جست: «شکوفایی همه هنرها با هم». واقعیت این است که جامعه آنروز ایران قادر به هضم ودرک اینهمه حرکت فرهنگی، آنهم در یک فاصله زمانی کوتاه نبود. جامعه نتوانست پا به پای تجربه ها پیش برود. گالری ها زیاد شدند اما بازدید کنندگان کم.

حالا که بحث به اینجا کشیده شد.می خواهم به ریشه معظلی بپردازم که فکر می کنم منشا آنرا می توان در دهه چهل یافت. بعد از آن پیامدی که شما تحت عنوان عدم کشش جامعه نسبت به درک وهضم آثار هنری مطرح کردید، هنرمند وقتی که مخاطب خود را پیدا نکرد در وهله اول سعی کرد آنرا در خارج از مرزها بیابد بعد از آن بود که بحث آفرینش هنری برای مخاطب «خاص» در ایرن مطرح شد و برآیند این اتفاقات، آثار جشنواره ای وجشنواره هایی برای خواص را موجب شد. حالا دیگر بیان این جمله از سوی هنرمندان که من برای «مخاطب خاص» کار می کنم امری طبیعی شده است.
من با نظر شما موافقم و اساسا به این گروه اعتراض دارم. من به آرتیست هایی که می گویند با مردم کاری ندارند سفارش می کنم که نمایشگاه نگذارید وبجایش چند نفر را دعوت کرده وکارهای جدیدتان را به آنها نشان بدهید. وقتی شما بعنوان هنرمند نمایشگاه راه می اندازید معنی اش این است که نیاز به دیده شدن دارید. اگر معتقدید که مردم کار شما را نمی فهمند این نشان دهنده تفاوت شما با مردم است. یا این فاصله ها را باید پر کرد ویا نباید شعار داد وبدنبال مخاطب خاص بود.

در این قسمت به مراکزی بپردازیم که حضور وحمایت آنها رونق بخش دنیای هنر وخصوصا هنر گرافیک شد. مراکزی مانند« کانون پرورش فکری»، «رادیو تلویزیون» و برخی انتشاراتی ها. شیوه کار مراکزی مثل اینها چطور بود؟ خصوصا این که در تلویزیون آن دوره خود شما برای اولین بار بخشی را برای گرافیک را راه اندازی کردید.
 ببینید، مراکزی مثل کانون یا تلویزیون به دلیل توجه خاص فرهنگی به آنها دارای بودجه های خوبی بودند واین بودجه را با برنامه صرف می کردند. مثلا تا پیش از تاسیس کانون، تنها بچه های متمول ایرانی بودند به کتاب دسترسی وسیع داشتند؛ آنهم تنها کتابهای ترجمه شده خارجی. اما کانون این خلاء را پر کرد. در مورد« تلویزیون ملی ایران» هم باید بگویم که در سال 1345افتتاح شد. در همان زمان من با «فرشید مثقالی» درمجله «تلاش» کار می کردیم ویکی از نویسندگان مجله پیشنهاد حضوردر تلویزیون را به من داد. نونه کار بردم و بلافاصله استخدام تلویزیون شده؛ شروع کردم به طراحی صحنه، عکاسی وتهیه آرشیوهای تصویری.همه نتایجی که از فعالیتهای افرادی مثل من در تلویزیون یا مثقالی در کانون حاصل شد، نتیجه اعتماد مدیران به هنرمندان بود و البته در مقابل ما هم مدیون این مراکزهستیم به خاطر زمینه کاری که برایمان ایجاد کرد.

پوسترجشن هنر شیراز/ اثر: قباد شیوا
پوسترجشن هنر شیراز/ اثر قباد شیوا

در مورد پوسترهای "جشن هنرشیراز" وتجربه هایی که در روند طراحی آنها بدست آوردید بگویید.
من با ابعاد سیاسی ان رویداد کاری ندارم اما تا آنجا که مربوط به  بحث هنرمی شود این جشن ها تقابلی بودند میان هنر شرق و غرب و فرصتی خوب برای صدور هنر ایران به دنیا. در این جشن ها برای اولین بار تعزیه خوانی بعنوان یک تئاتر آوانگارد به جهان معرفی شد. همینطور« موسیقی ایرانی». در ضمن آن جشنها دروازه ای شدند  برای ورود هنرمدرن دنیا به ایران. من هم در آن زمان کارمند تلویزیون ملی بودم وپوسترهای جشن را نه بعنوان یک سفارش مستقیم از بر پا کنندگان آن بلکه، تحت یک وظیفه سازمانی که در تلویزیون به من محول شده بود طراحی کردم.

مجموعه ای دیگر از کارهای شما برای« ارکسترهای مجلسی رادیو» در همین حوالی انجام شد. وجه مشخصه این آثار وکارهای جشن هنرشیراز این است که لحنی ایرانی به دور از تکلف در این آثار موجود است. به نظر می رسد بیش از آنکه تلاش کرده باشید با استفاده از ابزارها ومواد دم دستی کارتان را ایرانی جلوه دهید، مجموعه شرایط وموقعیت ها همچنین ذهنیت خاص شما این تاثیر را روی آثار گذاشتند.
در آن زمان درودیوار شهر وگالری ها پر بود از آثاری با مشخصه های غربی با دوبله فارسی! مجموعه کارهایی که در آن دوره به من محول شد، فرصتی بودند تا بتوانم فرهنگ کهن ایران را به دنیا بشناسانم. آن موقع متاسفانه عده ای کارهای من واساسا این قبیل کارها را عقب مانده می دانستند، اما به محض اینکه این آثار توسط غربیان تایید شد، در ایران هم تبدیل به جریانی موجه شده و همان افراد دست به تمجید این نوع کارها زدند.

یک سرآغاز دیگری که زمینه ساز جریانات قدرتمند هنری آن دوره بود تاسیس دانشکده های هنری، خصوصا «دانشکده هنرهای تزیینی» و «دانشکده هنرهای زیبا» ی دانشگاه تهران بود. بسیاری افرادی که از این دانشکده ها بیرون آمدند اکنون هرکدام هنرمندانی نامدار در وسعت هنر ایرانند. تجربه ای که در سالهای پس از آن گرچه بصورت انگشت شمار اتفاق افتاد اما هرگز به آنصورت و با آن کثرت تکرار نشد .
دقیقا همینطوراست .بخاطر دارم که فردی به نام «هوشنگ کاظمی» که خود گرافیک را در فرانسه آموخته بود و تجربه کار در کمپانی بزرگ «KLM » هلند را به همراه داشت به ایران آمده؛ دانشکده هنرهای تزیینی ورشته گرافیک را برای نخستین بار پایه گذاری نمود. در آنزمان افرادی که در این دانشکده فعالیت می کردند تحت تاثیر تربیت های ایشان کارهایی با لحن ایرانی تولید می کردند. هنرمندانی مانند «زند رودی» و مرحوم «قندریز».
اما دردانشکده هنرهای زیبا منوال به شکل دیگری بود . شاگردان این دانشکده غالبا تحت تاثیر غرب بودند و گرافیکی که از آن صادر می شد از مکاتبی مانند «مکتب گرافیک لهستان» وام می گرفت. اما در مجموع، این دو دانشکده وافرادی که در آن تدریس وتحصیل می کردند تاثیر بسزایی را روی هنر ایران گذاشتند که تا امروز هم پر رنگ است .

به موازات رویدادهای مختلفی که به لحاظ هنری در آن دوره وجود داشت؛ همانطور که در ابتدای بحث گفتیم بخش صنعت وتولید ایران هم فعالیت وگسترش خوبی داشت. وقتی چرخ های صنعت و اقتصاد به حرکت افتادند نیاز برای تبلیغات تجاری هم احساس شد وبرای اولین بار شرکت ها و کانون تبلیغاتی هم پا به عرصه وجود گذاشتند. مراکزی مثل« آژانس فاکوپا»، «کارپی» و«هنرهای زیبا» که خود شما در این آخری کار می کردید...
... وشرکتهایی مانند «آوازه» و«ایده» شرکت های خوب تبلیغاتی دیگر بودند. افرادی مانند «الکس گورگیس» که به لحاظ اجرا در طراحی واقعا قدرتمند بود در این آژانس ها مستقر شدند. اما تمرکز این کانون ها بیشتر روی بعد تجارت وسود آوری بود تا ابعاد هنری.
افرادی مانند من هم که جذب این مراکز شدند صرفا به خاطر دغدغه های مالی بود. اگرچه تلاش شخصی ما بر آن بود که بتوانیم کیفیت هنری را هم به کارها منتقل کنیم اما ماهیت چنین آژانسهایی ایجاب می کند که بیشتر، تاثیر روی عوام اولویت داشته باشد تا دغدغه  کیفیت .

در سایر رشته های هنری نیز به مئوازات گرافیک شاهد اتفاقات خوب و بسزایی در دهه چهل هستیم. مثلا تاسیس «کارگاه تئاتر»، یا توسعه و ساخته شدن برخی فیلمهای سینمایی هنری. در کنار همه اینها جنبش قابل اعتنایی در مقوله ادبیات چه در حوزه ادبیات داستانی و چه در شعر اتفاق افتاد. در موسیقی آنزمان هم آثاری در خور توجه و قدرتمند کم نیستند. همه اینها از فرهنگ برخاست و منجر به ایجاد موجی از روشنفکری در بین هنرمندان و تندیشمندان کمک کرد. از تاثیر فضاهای روشنفکری وارتباط بین هنرمندان رشته های مختلف در آن زمان بگویید.
ببینید! تمام فضاهای هنری و فرهنگی مثل یک رشته زنجیر به هم متصلند واز یکدیگر تاثیر می گیرند.
-   
یحیی دهقانپور: یکی از چیزهایی که روی گرافیک تاثیر بسزایی داشت شعربود. افرادی مثل «شاملو» در حوزه های شعر ارکانی را بنا نهادند که گرافیک را هم تحت تاثیر قرار داد. خود شعر وفضای روشنفکری که در پس آن نهفته بود. بصورت غیر مستقیم برروی بسیاری از هنرها تاثیر گذاشتند. دهه چهل ایران مثل دهه شصت در امریکا بود که روشنفکری در قالب ادبیات ، موسیقی و... موج ایجاد کرد. وتاثیراتش را بصورت خیلی گسترده در بین مردم عرضه کرد.

آقای دهقانپور ، می خواهم از این فرصت استفاده کرده واز شما بخواهم شمایی از عکاسی دهه چهل به ما بدهید؛ مخصوصا آن قسمتش که مربوط می شد به همکای طراحان گرافیک و عکاسان برای استفاده از عکس در گرافیک .
یحیی دهقانپور: متاسفانه عکس در دهه چهل علی رغم سابقه ای که با خود بهمراه داشت نتوانست پا به پای باقی هنرها حرکت کند. تحصیل کردگان خارج از ایران عکاسی را می شناختند. مثلا «احمد عالی »که عکاسی را در این دوره بعنوان متدی هنری عرضه کرد. یا عکاسی بود بنام «هادی» که پرتره های هنری می گرفت. اما تا آنجا که مربوط به ارتباط بین گرافیک وعکاسی می شد باید بگویم که در ایران به هیچ وجه مثل امروز؛ از عکس در گرافیک استفاده نمی شد. بیشتر تصویر سازی بود که کار عکس را در تبلیغات می کرد. اما اگر روزی لازم بود که عکسی تبلیغاتی تهیه شود، به دلیل عدم تجربه وامکانات لازم، عکاس از خارج برای عکاسی می آمد.

و سخن آخر....
قباد شیوا: یک توصیه مهم به طراحان گرافیک جوان، آخرین سخن من است. فراموش نکنید که گرافیک ومحصولاتش یک رسانه اند. ما در طول تاریخ هنر ایران همیشه هنر را در قالب زندگی دیده ایم. هنرما در ابزار کاربردی ما نهفته است. فرشها ،نقاشی ها، ظروف و...همگی پیش از آنکه برای نمایش در موزه ساخته شده باشند، کاربردی بوده اند. اگرچه غرب هنر ایران را«هنر آذینی» لقب داده است اما این دیدگاهی غلط است. ما هیچگاه مجسمه را برای این نساخته ایم که در وسط میدان بگذاریم  یا نقاشی را برای نمایشگاه بکشیم. اما متاسفانه امروزه برعکس این اتفاق برای گرافیک افتاده است. در حالیکه ماهیت گرافیک کاملا کاربردی است بجای آنکه گرافیک خوب را روانه جامعه کنیم آنرا به کنج نمایشگاه ها کشانده ایم .این یک آفت برای گرافیک است که امیدوارم با انرژی وواقع بینی طراحان جوان وکمک طراحان پیش کسوت بتوانیم پا به راه درست بگذاریم.
زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن