گفتگو با مسعود سپهر؛ بخش پایانی



شهاب اشتری/ ایمان راد
عکس: امیر مولانا


آقای سپهر، شما طراحی نشانه های کشوری را بر عهده داشته اید.

می شود کمی برای ما  در این زمینه توضیح بدهید.
عمده کار من طراحی نشانه بوده و اوایل فکر می کردم چرا طراحی فونت در مسیر حرفه ای ام قرارگرفته، ولی خوب  که نگاه می کنم می بینم طراحی فونت با طراحی نشانه، یک اشتراک عمیق ساختاری دارد. وقتی فونت طراحی می کنم، فرم های بسیار ساده شده ای را که بعدن کنار هم می نشینند شکل می دهم، در طراحی نشانه هم با همین توجهات  کار می کنم. در کارهای من رنگ زیادی نمی بینید و در نشانه ها هم رنگ، بعد به فرم اضافه شده است.
حالا طراحی نشانه از چه دوره و چه زمانی آغاز شد؛ با دعوت آقای ممیز در شورایی که در نهاد مربوطه تشکیل شده بود، شرکت کردم و به دنبال آن  سفارش طراحی "نشان فرهنگ و هنر" به من داده شد. اول لازم است به این دو کلمه که دو موضوع هستند توجه کنید  نشان و   نشانه هر دو  را باید در چند لایه مختلف و نه الزامن، از نظر معنی خیلی صریح طراحی کرد. دو لایه و شاید چند لایه معنی وجود دارد که تلویحن و به طور ضمنی القا می شود. حال آنکه در  نشانه  لازم است  شما بی درنگ معانی را از فرم استنباط کنید. نشان در واقع چند نشانه روی هم هست، در چهار یا پنج لایه می شود معنی را القا  کرد. "نشان فرهنگ و هنر" را با تفکر و استنباط تمثیلی از زبان فارسی و مسائلی که در آن هست، طراحی کردم. مثل اینکه پنج نشانه درباره یک سازمان فرهنگی سفارش دادند که هر یک از آن ها می توانست از نظر معنی خیلی ظریف تر و ضمنی تر باشد؛   بعداز طرح  در شورا خیلی سریع تایید شد واز آن  استقبال  کردند. دومین نشان،  "نشان شجاعت" بود که آن هم زود تصویب شد (معمولن خیلی طول می کشید تا نشانی در آنجا تصویب بشود)،اساتید بزرگ و استاد ممیز هم آنجا بودند، همه نظر می دادند  و همه هم با نهایت سختگیری، طراحی نشان را در این می بینم که لایه های متعدد معنی  که  به قرارداد های  جامعه مربوط می شود را روی هم می گذاریم و از آن مجموعه یک کار یکپارچه طراحی می کنیم. بعد از نشان شجاعت، "نشان خدمت" بود، یعنی همزمان  با آن سفارش "نشان خدمت" را به من دادند و بی درنگ "نشان ویژه بانوان"، یا "نشان مهر"، ویژه بانوان بود و این چهارمین نشانی بود که من  موفق به طراحی آن شدم.  یک نشان برای یکی از سازمان های داخلی  ارتش طراحی کردم و از آن به بعد برای بخش خصوصی، "فرهنگستان علوم"، "آستان قدس رضوی" یکی از ادارات وابسته به  استانداری فارس و  نشان های مختلف دیگر، را طراحی کردم.

آقای سپهر در طراحی های کلان و کشوری مثل طراحی  پول و اسکناس و تمبر وضعیت ما را چگونه ارزیابی می کنید؟ و به نظر شما مشکلات کجا ها هستند و برای تغییر وضعیت باید چه کرد؟ به عنوان مثال در تئاتر که خیلی اوضاع بدی است، می بینید کارگردانی که به اصطلاح خیلی هم نکته سنج است و بازیگران خوبی را دارد به بخش  طراحی گرافیک  که می رسد تمام کارها را به پسرخاله اش می سپارد! این مسئله در بخش های کوچک جامعه است، در بخش کلان هم این مشکل را داریم! چه راهکاری را برای برطرف کردن این مشکل پیشنهاد می کنید ؟
سوال شما یک سوال در ارتباط با گرافیک نیست بلکه در ارتباط با مدیریت کلان کشور است، خوب عمل می کنند یا بد، بر می گردد به عوامل اجتماعی، آیا در آلمان یک مدیریت کلان هنری وجود دارد که تمبر های خوبی در می آورد؟ ما اینجا می بینیم بخش های کوچک هنری و مدیریت بخش خصوصی هم ضعیف هستند و سفارش دهنده ها با یک دید محدود نگاه می کنند. باید آموزش داده شود.

آخر مدیریت کلان بدون عناصر کوچک ترآن  معنی نمی دهد و ما همینطوری صبح بیدار نمی شویم، بگوییم مدیریت کلان، باید این سیاست گذاری را بکند، هنرمندان زیادی در اینجا هستند، تصادف خیلی نقش دارد و اتفاق هایی که می افتد، منتها در جامعه ای که از پایه همه چیز درست انجام می شود، این تصادف ها هم خوب پیش می آیند ولی مدیریت کلان ما "وزارت ارشاد" است، وزارت ارشاد چه کاری می تواند بکند که یک اسکناس خوب طراحی بشود، دیکتاتور بشود و دستور بدهد به بانک مرکزی که هر کاری می کنید به من نشان بدهید؟

 نشان مهر (ویژه بانوان)/ اثر: مسعود سپهر/ 1376

این مدیریت کلان خیلی نادرست است دیگر...
آخر مدیریت کلان بدون عناصر کوچک ترآن  معنی نمی دهد و ما همینطوری صبح بیدار نمی شویم، بگوییم مدیریت کلان، باید این سیاست گذاری را بکند، هنرمندان زیادی در اینجا هستند، تصادف خیلی نقش دارد و اتفاق هایی که می افتد، منتها در جامعه ای که از پایه همه چیز درست انجام می شود، این تصادف ها هم خوب پیش می آیند ولی مدیریت کلان ما "وزارت ارشاد" است، وزارت ارشاد چه کاری می تواند بکند که یک اسکناس خوب طراحی بشود، دیکتاتور بشود و دستور بدهد به بانک مرکزی که هر کاری می کنید به من نشان بدهید؟
این ها یک مقدار اتفاقی و تصادفی است،  موضوعات شناخته نشده ای در جامعه ما وجود دارد، چقدر کتاب های ما خوب درست می شوند؟ چه دولت چاپ کند و یا یک ناشر کوچک آن را چاپ کند! ولی مثلن اسکناس بد طراحی می شود یا بد چاپ می شود. برای اینکه برای ما ناشناخته بوده و به صورت اتفاقی، یک یا دو استاد بوده اند که کار خوب و استادانه می کرده اند  ولی قبلن اسکناس های ما در یک کشور دیگری طراحی و چاپ می شده و بعد به ما تحویل داده می شده و یا در جای دیگری طراحی می شده و در چاپخانه بانک مرکزی چاپ می شده است. چون این ها اتفاقاتی بوده که ما تجربه ی کمی درباره آن ها داریم، ضعیف کار شده اند. مثلن ببینید، نشانی که شما اشاره کردید، تصادفی بوده که در دوره یکی از روسای دولت خواستند  آئین نامه ای بنویسد برای نشان های دولتی. باز هم تصادفن در آن سال، شخصی مسئولیت آیین نامه را بر عهده می گیرد که خودش، معمار و آرشیتکت بود و یا بالاخره درس معماری خوانده بوده بنابراین با مسائل هنری آشنا بوده است. ایشان به دانشکده های هنر رفت و آمد می کردند و از طراحان گرافیک برجسته دعوت به همکاری می کردند. حالا فرض کنید اگر در همان لحظه فرد دیگری که فوق لیسانس یا دکترای علوم سیاسی داشت، مثلن می رفت  "وزارت کشور" واز یک خطاط و یا فارغ التحصیل رشته صنایع دستی  برای این کار دعوت  به همکاری می کرد، چه می شد؟
ولی اکنون مجموعه نشان های دولتی فعلی ما اصلن قابل قیاس نیست با کل مجموعه نشان هایی که قبلن داشته ایم. یازده یا دوازده نشان دولتی هست که هفت یا هشت تای آن با عنوان تخصصی طراحی شده است و این مجموعه نشان های جمهوری اسلامی، فکر می کنم از نظر تنوع ایده و پختگی درجهان  بی نظیر است. شما چگونه می توانید این را زیر مجموعه یک مدیریت کلان بدانید؟ کارت شناسایی ملی که وزارت کشور منتشر کرده است می توانست خیلی به هم ریخته باشد، می تواند به این شکلی که الان هست باشد؛ پخته و جامع. ولی شاید گواهینامه راهنمایی رانندگی مان زشت ترین گواهینامه راهنمایی و رانندگی در دنیاست، پاسپورت هایمان براساس ضوابط بین المللی و شاید کپی بسیاری از کشورهای دیگر طراحی شده است! من این هدف گیری شما را متوجه نمی شوم، با آزمون وخطا و با تجربه، علاج آن هم فقط آموزش است فقط. برای اینکه ما زیر چتر مملکتی زندگی می کنیم که باید  هم مشتری های بخش خصوصی و هم مشتری های بخش دولتی را آموزش بدهیم. و اکتفا نکنیم به اینکه در یک جایی چون استاد خوبی بوده آموزش کافی داده شده، و آن اداره مرتب کارهای خوب انجام می دهد. بیشتر جاها آموزش خوب نبوده و کار خوب هم تولید نمی شود. ما همیشه باید روی آموزش تاکید کنیم آموزش مهمترین بخش کار حرفه ای به حساب می آید.

آیا شما می دانید، کسانی که طراحی تمبر می کنند تخصص شان چیست؟ کار در دست متخصصان قرار می گیرد؟
گاهی قرار می گیرد و گاهی قرار نمی گیرد. در بانک مرکزی یا اداره پست، گاهی ریاست روابط عمومی با عده ای است که آشنایی با مسائل گرافیک و طراحی  دارند، گاهی هم نه. مثل بقیه چیزهای مملکت ما. من تفاوت عمده ای در سفارشات دولتی آثار هنری و یا سفارشات در بخش خصوصی آثار هنری نمی بینم، ولی چیزی که می دانم این است که بهتراست ما یک سازمان اداره کننده و یا  مدعی العموم یا به عبارتی دیگر  دیکته  کننده امور هنری نداشته باشیم!  وهمین آزمون و خطا ها ما را شاید بهتر به جایی برساند.
البته طراحان گرافیک  ما هم مقصر هستند چون درهمه جا، نمی توانند سفارش دهنده خودشان را به مواردی که آشنا نیست، آموزش بدهند؛ یا بلد نیستند یا نمی دانند یا نمی توانند یا می ترسند کار از دستشان خارج بشود. طراحان  در همه جای دنیا و در بهترین شکل آن، همیشه با مشتری ها و سفارش دهنده هایشان مشغول جرو بحث  هستند و در مملکت ما باید بیشتر هم باشد چون برای ما این کار بسیار تازگی دارد و ما تمرین زیادی نداریم و از همه چیز بدتر این است که مثلن  نظام نشان های دولتی مملکت ما خیلی شسته-رفته درمی آید ونظام اسکناس ها، خیلی بد و در واقع نا همگون رفتار می کنند، نا گفته نماند که در اسکناس ها، کار خوب هم انجام شده است!  در طراحی تمبر هم شده ولی اصلن به چشم نمی آید چون در  جایی فردی بوده که توانایی آموزش دادن را داشته است وجایی دیگر نبوده، در اصل به هدایت هنری بر می گردد به آن افرادی  که دارند کار ها را انجام می دهند. باید طرفین کاملن آمادگی آموزش  را داشته باشند، هم سفارش دهنده و هم سفارش گیرنده و به نظرمن سمت گیری مدیریت هنری در دست هر دو گروه  است .

کارت شناسایی ملی که وزارت کشور منتشر کرده است می توانست خیلی به هم ریخته باشد، می تواند به این شکلی که الان هست باشد؛ پخته و جامع. ولی شاید گواهینامه راهنمایی رانندگی مان زشت ترین گواهینامه راهنمایی و رانندگی در دنیاست، پاسپورت هایمان براساس ضوابط بین المللی و شاید کپی بسیاری از کشورهای دیگر طراحی شده است! من این هدف گیری شما را متوجه نمی شوم، با آزمون وخطا و با تجربه، علاج آن هم فقط آموزش است فقط. برای اینکه ما زیر چتر مملکتی زندگی می کنیم که باید  هم مشتری های بخش خصوصی و هم مشتری های بخش دولتی را آموزش بدهیم. و اکتفا نکنیم به اینکه در یک جایی چون استاد خوبی بوده آموزش کافی داده شده، و آن اداره مرتب کارهای خوب انجام می دهد.

کارت ملی/ اثر: مسعود سپهر با همکاری مرتضی ممیز و مصطفی اسدالهی / 1377

آقای سپهر شما مترجم کتاب "مبانی هنرهای بصری" هستید! که الان کتاب مرجعی برای دانشجوهای ما است. آیا در حال حاضر کتاب دیگری را در دست ترجمه دارید یا خیر؟ علاقه دارید که این کار را ادامه بدهید؟
جای تاسف است که، ما کتاب مرجع برای خواندن کم داریم، کتابی هم که شما فرمودید در چاپ  پانزدهم است ولی با کمال تاسف هیچ کتابی در رشته های تخصصی دیگر نیست که  دهمین چاپ با چاپ اول آن یکسان باشد! یا حداقل در رشته ما اینگونه است مثلن آیا ممکن است که در رشته رایانه چاپ اول با چاپ پانزدهم یکی باشد؟ هرگز! و این نشان دهنده این است که ما کتاب مرجع گرافیک خیلی کم داریم. همکاران و خودم باید برای این کار بیشتر وقت بگذاریم. من برای اینکه بتوانم به صورت آزاد به ادبیات گرافیک بپردازم کار تدریس دانشگاهی را چند سال است که کاملن قطع کرده ام ولی باید همه کارکنند.
 ولی خوب از روز نخستی که  کتاب به دست من رسیده بود تا ترجمه اش تمام شده و تا به چاپ رسید  حداقل ده سال گذشته بود. این جای تاسف و شرمساری است . البته چند کتاب محدود هست! در زمینه های مختلف layout و ترجمه هایی محدودوجود دارد. کارها و تجربیات طراحان در زمینه های  مختلف درهمه جای دنیا چاپ می شود ولی برای  من  افتخاری نیست. چون پانزده  بیست سال هم گذشته، مشکلاتی هم با ناشران  کتاب های هنری هست! کسی اگر بخواهد تالیف یا ترجمه بکند، باید از زندگی خودش مایه بگذارد. ناشری پیدا نمی شود که، اورا پشتیبانی کند  درآمدی ایجاد نمی کند، درآمد مکفی ایجاد نمی کند. یک خط می نویسم و شش ماه می روم به آتلیه و شش ماه بعد دوباره یک خط دیگر می نویسم. امیدوارم بقیه اینطوری نباشند.

البته طراحان گرافیک  ما هم مقصر هستند چون درهمه جا، نمی توانند سفارش دهنده خودشان را به مواردی که آشنا نیست، آموزش بدهند؛ یا بلد نیستند یا نمی دانند یا نمی توانند یا می ترسند کار از دستشان خارج بشود. طراحان  در همه جای دنیا و در بهترین شکل آن، همیشه با مشتری ها و سفارش دهنده هایشان مشغول جرو بحث  هستند و در مملکت ما باید بیشتر هم باشد چون برای ما این کار بسیار تازگی دارد و ما تمرین زیادی نداریم.

نشان برای موسسه توسعه عمران فارس/ اثر: مسعود سپهر/ 1382

به عنوان آخرین حرف در همین رابطه باید بگویم با توجه به سطح سواد مردم کتاب های متن دار، کم است!
ناشران که به همین معدود مولف و مترجم توجه ندارند. چون گران است، ناشران چرتکه می اندازند و می بینند که به جای این کتاب که چند تا عکس رنگی دارد، ده کتاب چاپ می کنم و کاغذ آن ها هم ارزانتر است. ناشران استقبال نمی کنند و قراردادهایی که با مترجم ها و هنرمندان می بندند بیشتر با علاقه و پشتکار  هنرمند و طراح مولف است؛ که آن ها هم اغلب مشغول تامین مشکلات معیشتی زندگی هستند. در مورد کتاب هایی که کارها و آثار هنرمندان ما را نشان می دهد، به عهده خود هنرمند است که یک فهرست کاری از خودش منتشر کند.  اکثر این کتاب ها هم با پا فشاری  خود هنرمندان به چاپ رسیده است. خودشان بیشتر زحمات آن را کشیده اند. آن ها فقط چاپ کرده اند، ما هزارعدد از آن را به جای حق التالیف قبول می کنیم و این کتاب ها که فقط یک مقدمه و یا موخره کوتاه دارند و بعضی از آن ها مال اساتید بزرگ است، اگر در کنار کتاب متن باشد، جای خودش را دارد. کتاب های تصویری برای آدم هایی مثل ما به نوعی متن است ولی  بالاخره نیاز به متن هم هست و هیچ چیز جای آن را نمی گیرد، ولی اینکه ما متن نداریم دلیل اولش همین استقبال کم ناشر و پرداخت کم حق الزحمه  است و دوم هم گرفتاری های معیشتی مولف هاو مترجم ها و هنرمند است؛ یعنی اگر بخواهند کتابی منتشر کنند باید از وقت و زندگی خودشان مایه بگذارند. باید وضعیت نسبتن خوبی فراهم شود تا بتوانند بنشینند، مطالعه بکنند و بر اساس مطالعات و تجربتاتشان مطلب بنویسند و تالیف کنند. 

با تشکر از شما

 

زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن