ساعد مشکی متولد 1342 و دانش آموختهی دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. در حال حاضر او در همین دانشکده تدریس میکند. مشکی عضو انجمن بینالمللی طراحان گرافیک(ای. جی. آی)، هیئت مدیرهی انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، مدیر مسئول و صاحب امتیاز نشریه «نشان» و عضو گروه «رنگ پنجم» است. در سالهای اخیر او را با طراحیهای روی جلد کتاب و لوح فشرده میشناسیم. در حال حاضر هجده سال است که به شکل حرفهای به کار طراحی گرافیک مشغول است. نمایشگاه آثار مختلف وی از جمله پوسترها و طراحیهای روی جلد وی از روز شنبه 28 بهمن ماه در شهر اصفهان گشایش یافته.
محمد رضا ساختمانگر- هلیا قاضیمیرسعید
چه تعریفی از تایپوگرافی دارید و نظرتان درباره تایپوگرافی معاصر ایران چیست؟
در این مورد اجازه بدهید که یک جواب کلی و مفصل بدهم چون سئوالهای این روزها در این باره مشخصاند. ظاهرا قضیه تایپوگرافی به یک معضل تبدیل شده. این روزها هر جا حرفی از گرافیک هست بلافاصله موضوع تایپوگرافی هم مطرح میشود و این روش در طراحی گرافیک که سالهاست در آن سوی مرزها به شکل طبیعی جریان دارد، در ایران به موضوعی تنشزا تبدیل شده است. هر روز در هر گوشه و کناری نمایشگاه تایپوگرافی باموضوعات بسیار متنوع و گاه بیربط برگزار میشود. من فکر میکنم به جای حمله به همدیگر بهتر است وضعیت موجود را از روی حوصله وبیغرضانه نقد کنیم تا بفهمیم که منظور و مقصود هر یک از طرفین چیست و چرا و بر چه پایه و اساسی و با چه انگیزهای این آثار در ایران به وجود میآیند. آیا آنها را باید سراسر مد و تب زودگذر دانست یا نیاز امروز و در نتیجه گرایش نسل جدید به این مقوله است؟
چیزی که واضح است این است که کلمه تایپوگرافی از تایپ به اضافه گرافیک تشکیل شده است. بنابراین یک سمت موضوع ما تایپ است، یعنی نوشتهها و حروفی که با تایپ شدن به دست میآید و طرف دیگر آن گرافیک، خود شما دستاندرکار صفحهآرایی هم هستید و میدانید که تعداد فونتهای آبرومندانه! و قابل دفاع برای استفاده در روزنامه یا نشریه انگشت شمارند. معنای این جمله این است که ما تعداد بسیار اندکی قلم (فونت) به درد خور داریم. حالا در مورد بخش اول تایپوگرافی میتوانیم نتیجه بگیریم که بسیار فقیر و محدود هستیم و ظاهرا در ابتدای کار، پایمان میلنگد. ظاهرا همه در این موضوع اتفاق نظر دارند، پس راه چاره این است که همت کنیم و به کار بزرگ و طاقتفرسا و بسیار دشوار طراحی فونت (قلم) بپردازیم تا دستمان را بازتر کنیم. برای طراحی فونت نیاز به یک سری اطلاعات فنی داریم که میتوانیم به دست بیاوریم اما دشواری کار از این به بعد شروع میشود قلمهای جدید باید زیبا و کاربردی باشند، یعنی قلم متن باشند تا کاربرد آنها گسترده باشد. این جا میخواهم به دو سه مورد اشاره کنم زیرا به موضوع مربوط میشود. وقتی چاپ سنگی وارد ایران شد، خوشنویسان ایرانی راه چارهای پیدا کردند تا تیزیهای انتهای حروفی مثل «ن» در چاپ حذف نشود. زیرا ظرافت قلم فارسی نستعلیق آنگونه که روی کاغذ قابل انتقال بود بر روی چاپ سنگی و فرآیندهای آمادهسازی آن قابل اجرا نبود. آنها قلمشان را ضخیمتر تراشیدند و مرکب بیشتری را به روی کار هدایت کردند. در نتیحه حروف کلفتتر شدند. این به اصطلاح تپل نویسی بعدها خود به یک روش تبدیل شد. در حال حاضر بسیاری از خوشنویسان ما تیغی در کنار دستشان دارند تا انتهای حروف را بعد از نوشتن با تیغ بتراشند و آن را تمیز کنند! در واقع یک ابتکار برای تکنولوژی جدید تبدیل به عادت شد. این است که لطافت، ظرافت و از همه مهمتر صلابت قلم نستعلیق کمکم نسبت به قبل از چاپ سنگی از میان رفت. با ورود چاپ سربی یک بار دیگر ما باید خودمان را با تکنولوژی منطبق میکردیم اما نه از جنس خوشنویسی. یعنی باید قلمهای جدید طراحی میشدند. طبیعی بود که نسخ به علت سادهخوانی و سادهنویسی و اتصالات راحتتری که نسبت به نستعلیق داشت، انتخاب اول بود. نسخه دیرپاترین قلم خوشنویسی بعد از اسلام، ماندگاریاش را مدیون سادگی است. در این تبدیل و طراحی قلمهای جدید، بخشی از ظرایف، ویژگیها و زیباییهای منحصر به فرد خط فارسی که محصول یک فرهنگ و تمدن بود از میان رفت. به نظر من بخش زیادی از این اتفاق طبیعی است. ما خواستیم چیزی را در ظرفی بریزیم که از جنس آن نبود. به گفتهای ظرف و ظروف هم خانواده هم نبودند. مورد مشابه در مورد موسیقی اتفاق افتاد. موسیقی ایرانی ساختاری ادواری دارد به اضافه بسیاری ویژگیهای دیگر مانند ربع پرده و ... وقتی قرار شد که نتنویسی آن به شیوه غربی انجام شود، بخشی از ظرایف دستکاری شد. مرحله بعد با ورود رادیو اتفاق افتاد. به علت پخش مستقیم، نوازندگان ما قادر نبودند صدای پخش شده سازشان را بشنوند. آنها بعد از اجرا از شنوندگان در مورد کیفیت کارشان میپرسیدند. به دلیل کیفیت پایین میکروفونها و اکوستیکناقص و عوامل دیگر، مضرابهای ممتد موسیقی ایرانی که به قول ادیب به چمنزار میماند در هم ادغام میشد و صدایی مبهم به وجود میآورد. نوازندهها برای رفع این مشکل بین مضراب فاصله گذاشتند و سکوت ایجاد کردند. این روش نیز الگو شد و دیگر از صلابت مضرابهای آقا حسینقلی و میرزا عبدالله خبری نبود. به این ترتیب ظاهرا هر بار که تکنولوژی به سراغ ما آمده، چون خودسازنده و ابداعکننده آن نبودهایم بخشی از ظرایف و لطایف موضوعات درگیر با آن را از دست دادهایم. حالا هم که مبحث تایپوگرافی به تبع روند رو به رشد آن در غرب، در ایران هم رواج یافته، ترس این است که ما این اندک بضاعت را هم بار دیگر در ظرف غربی بریزیم و آن را هم از دست بدهیم. چون میبینیم که تمام تلاش این است که کلمات میان دو خط قرار گیرند. منظورم از میان رفتن خط کرسی نیست که این روزها از سوی برخی مطرح میشود. منظورم در هم ریختن شاکله و چفت و بست کلمات است. هر کس اندک آشنایی با خوشنویسی دارد و در مرحله مبتدی انجمن خوشنویسان هم که باشد میداند که خط کرسی در نستعلیق خط فرضی است و خط قطعی نیست و اساسا ترکیببندی ملاک است نه موقعیت قطعی حروف و کلمات نسبت به خط کرسی. اگر شما به کارهای بزرگترین سطرنویسان هم نگاه کنید، کلمات در هم ریخته نشدهاند و مفردات و اصالات از همان قوانین ریاضیگونه تبعیت میکنند ولی ترکیببندیها فوقالعادهاند. تصور میکنم اگر طراحان گرافیک هم قلم خوشنویسی به دست بگیرند و حداقل چند ماهی سعی کنند که از روی خطوط نستعلیق موجود که خوشبختانه بسیار زیاد هم چاپ شدهاند، بنویسند، درک خواهند کرد که آشفته کردن و در هم ریختن به این بیحساب و کتابی نیست. من به دانشجویانی که صدها توجیه و تفسیر از این سو و آن سو میآورند و فهرستی از فلاسفه از افلاطون تا فوکو را ردیف میکنند، میگویم اگر میتوانید، سه چهار حرف از حروف الفبا را به درستی طراحی کنید. این که نقطه ن را به یک سمت بکشیم و یا فضای داخل حروف را پر کنیم یا حفرهها را جابهجا کنیم و بعد توجیه برای آن بسازیم کار سادهای است به خصوص اگر مخاطبانمان از دانش اندکی برخوردار باشند و از این دگرگونیها هیجان زده شوند. این مشکلی است که با طراحان آن سوی مرزها هم داریم. گاهی آنها کارهایی انتخاب میکنند که ما حاضر نیستیم آن کارها را به عنوان یک کار بدهم در آرشیومان نگه داریم آنها با کارهای گرافیک ما و حروفمان مثل برخوردشان با صنایع دستی ماست. تشخیص اصیل از غیراصیل نیاز به داشتن دانش و خردفرهنگی از یک تمدن دارد، در غیر این صورت ما بستههای کادویی برای آن سو ساختهایم که بعد از مدتی هم به پوشالی بودنش پی خواهند برد. آنوقت ما میمانیم و این همه فرش ماشینی مبتذل بدون خریدار! میتوانیم هر چیزی را بعد از تولید، توجیه کنیم، چند صفت رایج و پرهیاهو برایش خلق کنیم و توجیه ایرانی بودن بسازیم که فکر میکنم نوعی سوءاستفاده از بیاطلاعی گروهی از مخاطبانمان باشد.
حالا که به این جا رسیدیم بگذارید یک موضوع دیگر را هم که این روزها خیلی عنوان میشود و تفاسیر شخصی زیادی از آن میشود، مطرح کنیم. هویت ایرانی و گرافیک ایرانی، نسل حاضر، نسل گذشته را متهم میکند که استفاده از اسلیمی و لوتوس و نقوش کهن ایرانی دلیلی برای ایرانی بودن کار نیست. نسل گذشته هم نسل حاضر را متهم میکند که تنها به فرم توجه دارد و با کامپیوتر فکر میکند و هیچ ایده و تفکری در کارشان نیست. اما اگر نسل گذشته از لوتوس و اسلیمی و سرباز هخامنشی برای توجیه ایرانی بودن کارهایش استفاده میکرد، نسل حاضر هم از خط فارسی و عناصر دورههای دیگر استفاده میکند. فرقی نمیکند که از ریش سرباز پارسی تخت جمشید آویزان شویم یا از سبیل ناصرالدین شاه. اگر استفاده از موضوعات و عناصر کهنه برای توجیه هویت، نکوهیده است، این قاعده برای هر کس، در همه جا و همه دورانهای گذشته صادق است. همانگونه که ممکن است در دهه هشتاد نقش مایههای ایران باستان برای غربیها جذاب بوده و آن را به عنوان کشفی از جهان سوم قلمداد میکردهاند، امروز هم ممکن است عناصر دیگری و از جمله فرم خط فارسی برایشان جذاب و کشفی از این سوی جهان باشد. اما تاریخ، قاضی بیرحم و درعین حال عددی است. حالا که پس از 30 سال به کارهای دهه پنجاه نگاه میکنیم بسیاری از کارهای فرشید مثقالی را ماندگارتر از طراحان مطرح آن دوره میبینیم. با اینکه در بسیاری از آنها عنصر مشخص ایرانی وجود ندارد، به جز دورهای که ایشان مجذوب چاپ سنگی میشود که البته آن جا استفادهای خاص از این عناصر میکند. راز این ماندگاری و دیرپایی، درک، فهم ژرفی نگاه فرشید مثقالی است، برگردیم به موضوع طراحی فونت، پیشینه خوشنویسی و طراحی قلمهای جدید خوشنویسی به ویژه در ایران و به طور کل در کشورهای اسلامیآنقدر قوی است و حضور و جود دائم قدرتمندانهای دارد که نمیتوان حضور آن را کماهمیت دانست. بهویژه اگر ما بخواهیم قلمهای جدید ایرانی، تاکید میکنم قلم ایرانی طراحی کنیم، توجه به نستعلیق و کنکاش در آن برایمان بسیار ضروری است. شخصا فکر میکنم که نستعلیق عصاره، چکیده و خلاصه چند هزار سال تمدن ایرانی است و دارای همه ویژگیهای پیدا و پنهان فرهنگ و تمدن ما است به گونهای که میتوان آن را نماد تمدن ایرانی بدانیم. برای طراحی فونت فارسی باید به ساختارهای اساسی و بنیادی خوشنویسیمان توجه کنیم. منظورم بدیهیاتی ظاهری مثل قرار گرفتن حروف و کلمات بر روی همدیگر، یا از اینگونه نیست. زیباییشناسی دقیق مفردات و ترکیبها، چرخشها، نسبتها و از همه مهمتر حال و هوا و اتمسفر موجود در خوشنویسی ما است. هر چند که بسیاری از این ویژگیها قابل پیاده کردن در کار طراحی قلم جدید نیست، زیرا خوشنویسی ایرانی مانند موسیقی ایرانی که بر بداههنوازی استوار است بر بداههنویسی قرا دارد. اما در عین حال قوانین بسیار مشخص و مدون و ریاضی گونهای بر هر دو حاکم است. این قوانین امکان کوچکترین تغییر در مفردات خوشنویسی را به ما نمیدهند، اما از سوی دیگر آزادی فراوانی در ترکیببندی از سطر تاکتابت و چلیپا و سیاه مشق وجود دارد. در واقع نبودن این حکم قاطع در آن است که باعث میشود خوشنویسی فن و تکنیک صرف نباشد. به نظر من لازم است تا خوشنویسها و طراحان گرافیک با میانجیگری طراحان گرافیکی که خوشنویسی میدانند و بالعکس، حرکتی بزرگ را آغاز کنند که در آن صورت باید آن را انقلاب تایپی بنامیم! چرا که اغلب کسانی که طراحی حروف میکنند از خوشنویسی چیزی نمیدانند و برعکس کسانی که خوشنویسی میدانند حاضر نیستند به سمت طراحی حروف تغییر حرکت کنند. اگر خوشبینانه نگاه کنیم و همه قوانین هم در جهت حفظ منافع مادی و معنوی طراحان وضع شود و دهها اگر دیگر، میتوانیم امیدوار باشیم که بخش اول تایپوگرافی را متحول و ابزار کافی دراین حیطه را فراهم کردهایم. من باز هم تاکید میکنم که توجه به نستعلیق میتواند بسیار راهگشا باشد. متاسفانه ارتباط نسل حاضر با نستعلیق مانند ارتباط ما است با شعر بیدل و سبک هندی. ما از قرن دوازدهم ارتباطمان با بخش سانسکریت تمدنمان یعنی هندوستان و خراسان بزرگ که گستره زبان فارسی دری در آن جریان داشته قطع شده و در حال حاضر درک شعر شاعران پارسگوی آن خطه برایمان بسیار دشوار و گاه ناممکن است. من وقتی در کلاسهای دانشگاه از نستعلیق صحبت میکنم متاسفانه چهره درهم شده دانشجویان را میبینم. البته وقتی نتوانیم با عنصری ارتباط برقرار کنیم و یا آن عنصر به گونهای نامطلوب و نادرست ارائه شده باشد در مقابل آن واکنش منفی نشان میدهیم.
در مصاحبهای که با آقای عابدینی داشتم ایشان مطرح میکردند که فاصله گذاشتن بین کلمات از زمان ورود چاپ سربی، به ایران وارد شده وگرنه در خوشنویسی و کتابهای قدیمی و کتابهای شعر مانند حافظ، کلمات پشت سر هم میآیند و بین آنها فاصله نیست. نظر شما چیست؟
من دقیقا نمیدانم گفته ایشان چه بوده است ولی اگر منظور فاصلهای است که بین کلمات میگذاریم، موضوعی است قابل بحث که ورود به آن مقدمه لازم دارد. قدیمیترین خطوطی که از الفبای عربی پیش از اسلام، شبیه الفبای امروزی عربی در دست داریم مربوط به سدههای سوم تا ششم میلادی است. این خطوط بسیار بدوی و ابتدایی هستند و حتی خط کرسی مشخصی ندارند، یعنی سطرها آشفتهاند و کلمات پشت سرهم آمدهاند. همچنین فاقد علامت (اعراب) و نقطه هستند. در واقع خواندن آنها بسیار دشوار است. الفبای ایرانیان بعد از اسلام هم از همین الفبا گرفته شده است.یا درواقع تحمیل شده است. از طرفی این اسناد به دست آمده مربوط به عربستان نیست تعداد کسانی که در ابتدای ظهور اسلام نوشتن میدانستند بسیار اندکی بودند وازتعداد انگشتان دست تجاوز نمیکردند. شاید این همه تاکیدی که بر آموختن و نوشتن در صدر اسلام شده به همین دلیل باشد و گرنه در جامعهای که خواندن و نوشتن، یعنی اسباب انتقال پیام به شکل غیرشفاهی وجود دارد نیاز به این همه تاکید نیست. کسی در سوییس نهضت سوادآموزی تاسیس نمیکند!
اما قدیمیترین خطی که از ایرانیان در دست داریم و میتوانیم آن را به استناد کتیبه بیستون، ثبت شده بدانیم، خط ایران باستان در زمان داریوش است که به خط میخی ایران باستان شهرت دارد. این خط دارای 36 حرف الفبا و دو واژه جداکن است. واژه جداکن یعنی بین هر کلمه تا کلمه بعدی قرار میگیرد. بنابراین به جای فاصله، این واژه جداکن را میگذارند. در خطوط دین دبیره، اوستایی، مانوی و پهلوی هم کلمات از هم جدا هستند. حتی بین کلمات نقطه گذاشته میشود یعنی تفکیک هر کلمه با کلمه بعدی به وسیله یک نقطه که روی خط کرسی میگذارند، جدا میشود. میبینید که سابقه این تفکیک به بعد از چاپ سربی نمیرسد، به استناد کتیبه بیستون به 2400 سال پیش میرسد. در خطوطی که حروف به همدیگر میچسبند و تشکیل یک کلمه را میدهند مانند الفبای فارسی و عرب، خواندن بسیار دشوار میشود. هر چه کاربرد خط همگانیتر میشود، به عبارتی هر چه تعداد سوادآموزان و خط خوانان بیشتر میشود و آموزش از سنین پایینتر شروع میشود و هر چه نوشته در جامعه بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، راهحلهایی برای استفاده سادهتر آن هم به وجود میآید. قسمت اول جواب این سئوال را هم به این علت عنوان کردم که بگویم شاید از یک طرف بدویت خط عربهایی که به ایران آمدند و از سویی ارزش بیش از حد به خوشنویسی و زیبایی آن دست به دست هم دادند واین پشت سر هم نویسی رواج یافت و برای ما هم به یادگار ماند، که البته جای تامل دارد. یادمان باشد که حروف و کلمات نوشته شده رمز هستند که وقتی خوانده شوند معنا مییابند یا رمزگشایی میشوند. اگر خطی خوانده نشود، رمز ناگشوده است. خط واسطهای است برای انتقال پیام یا مفهوم که باید نوشته (ثبت) شود. حالا تصور کنید که پیامیداریم که میخواهیم منتقل کنیم پس باید به دنبال راهحلهایی برای انتقال ساده آن و درک راحتتر آن باشیم. ممکن است در جایی شما قصد انتقال پیامتان را نداشته باشید و تنها از فرم حروف که برای بیننده آشنا هستید استفاده کنید، مثل سیاه مشقها که به راحتی خوانده نمیشوند اما عناصر موجود در آنها یعنی حروف و کلمات برای بیننده فارسی زبان آشنا هستند. به خصوص وقتی که مصرعی یا بیتی از شعر استفاده شده و بیننده با آن آشناست. در مورد کتاب شعر حافظ و یا دست نوشتههای دیگر در کتابهای گوناگون هم که اشاره میکنید اولا شعر برای مخاطب آشناست. حتی برای ما در این روزگار که بسیار کمتر از پیشینیانمان شعر میخوانیم، اگر من بگویم شاه شمشاد قدان شما بلافاصله میگویید خسروشیرین دهنان که ... یعنی ارتباط ما با شعر حافظ و سعدی با نوع ارتباطمان با متن رمان فلان نویسنده متفاوت است.در مورد قرآن هم که خوشنویسی میشود باز همین ارتباط وجود دارد به اضافه این که مجبورند کلی علامت و مشخصه بگذارند تا درست خوانده شود. سادهتر کردن روشهای خواندن، نه فقط برای بزرگسالان، برای نوآموختگانی که کلمه به کلمه میبینند و باید معنای آن را در ذهن کشف کنند و به کلمه بعدی مرتبط کنند انجام میشود. به ویژه در روزگار فعلی که خط و نوشتن تقدس و انحصاری بودنش را از دست داده و بسیار همگانیتر شده است. در مورد خوشنویسی به عنوان مثال سطرنویسی و چلیپانویسی ضمن اینکه به زیباترین شکل نوشته و ترکیب میشوند خوانده هم میشوند.