نظرتان درباره وضع تبلیغات و ارتباطش با گرافیک چیست؟
در زمینه کار تبلیغاتی ، خیلیها سعی کردند کار کنند منتهی گرفتاری تبلیغات در ایران ، عین همان ماجرای آموزش گرافیک است. آخرین اطلاعاتی که ما راجع به تبلیغات داریم ، متاسفانه برای سی چهل سال قبل اروپا و آمریکا است. در بین آدمهایی هم که متولی این مساله هستند ، به ندرت کسانی پیدا میشوند که up today بدانند چه کار باید بکنند؟ از چه راههایی باید برود؟ تبلیغات اصولا یک علم بسیار پیچیدهایست. اینست که اینجا هم همان اشتباه اتفاق افتاده است. یعنی مثلا کسی که graphic design خوانده ، صاحب یک شرکت تبلیغاتی شده است. هیچکدام از اینها یک اصول درست و حسابی را طی نمیکنند تا آنطور که باید ، بتواند جواب بدهد. البته چند تا شرکت و چند تا آدم وجود دارند که در این زمینه کارهای علمی و خوب کردهاند ، ولی تاثیری که روی جامعه گذاشته ، کم است.
تبلیغات محیطی را هم از این زاویه میبینید؟
ببینید وقتی ما طراح گرافیکهایی داریم که خوب پوستر و روی جلد طراحی میکنند ، اگر یک متولی و مدیر دولتی هوشمند که مدیریت هنری را میفهمد به اینها رجوع کند ، قطعا یقین بدانید که کارهای خوبی انجام خواهد شد. منتهی چون این کارها خیلی کلان است معمولا هیچوقت دست آن کسی که باید بیفتد ، نمیافتد. مثلا میدانم یک دوره کوتاهی که آقای ممیز روی تابلوهای شهری اصفهان کار کرده بود. دقیقا آنچه را که باید ببینید ، در آنها میدیدید.
برخی از این مدیران دولتی و سفارشدهندگان هنوز نمیدانند بیلبردی که در اتوبان نصب میشود ، اگر طراحی بسیار دقیق ، درست و زیبا داشته باشد ، دهها هزار از این حلوا شکریها و قوطی حلبیها و اینها چاپ بشود ، به اندازه یک بیلبرد کار نمیکند. اشکال اینست که این بیلبردهایمان مثل قوطیهای حلوا شکریست و بعضیها هنوز ذهنیت حلوا شکری را دارند!
روی جلدهای شما را سمبل گرافیک دوم خردادی میدانند. آیا این را نتیجه فضای باز سیاسی آن زمان میدانید؟
ببینید من فکر میکنم تاثیر دورههای فکری ، فرهنگی و هنری تاثیری دفعی نیست. یعنی مثلا امروز وزارت ارشاد گفت که آقا شما از فردا آزادتر هستید که هرکاری دلت خواست بکن. این دلیل پیشرفت یک هنر نیست ، این حتما به یک سابقههایی در گذشته برمیگردد ، اینطوری نیست. من هم این را شنیدهام که چند جای دیگر هم گفته شده که مثلا گرافیک دوم خردادی. من واقعا از این مساله عصبانی شدم ، برای اینکه من مطلقا آدم سیاسی نیستم. اصلا شان هنر بسیار بسیار بالاتر از سیاست است. هر کسی میخواهد باشد ، اصلا برایم مهم نیست. در نتیجه به نظرم ارتباطی به دوم خرداد یا سیاستهای روز ندارد. اینها در مملکت ما یک سابقههایی دارد.
الان یکی از ترسهای بزرگ من اینست با این حجم زیاد دانشجوی کم سواد گرافیک که الان دارد تولید میشود ، تاثیرش را چهل سال دیگر خواهیم دید. آن موقع تازه میفهمیم که چه بلایی سرمان آمده است. دانشکده هنرهای زیبا وقتی راه افتاد و کار کرد ، امروز تاثیرش را ما داریم روی نسلهای بعدی میبینیم. آنها درست اتفاق افتاده است. نمیخواهم حالا بیارتباط با این موضوع صحبت کنم ، ولی قطعا آزادیهای موجود در بعضی زمینهها ، در تغییرات هنر گرافیک تاثیر داشته است.
پس این به اصطلاح آزادی ، در گرافیک مطبوعات و کتاب تاثیر داشته است؟
مطبوعات بطور کلی و در یک مقطعی رشد کرد ولی به نظرم بشدت متوقف شده است. ولی کتاب همچنان دارد. یعنی یک سنت خوبی پیدا شده و ناشران راغب شدهاند. حالا این را برمیگردانم به همان چیزی که گفتم ، به سابقهاش. سالها پیش من یادم است که آقای ممیز چه اصراری داشت که به ناشران بقبولاند با یک مشاور هنری کار کتاب را راه بیندازند و اصلا اینجوری نباشد که یک جلد را به حسن سفارش بده و یک جلد را به حسین.
تاثیر آن کارها ، امروز این شد که ناشران فهمیدند که یک انتشارات خوب همانطوری که به ادیتور و مترجم خوب احتیاج دارد ، به یک مدیر هنری خوب هم نیاز دارد. ولی روزنامههای ما هنوز ، اینطور نشدهاند. اصلا اینها سنت شده است . ببینید اصلا اینکه خط روزنامهها نستعلیق باشد ، یعنی اینکه ما آدمهای رادیکال هستیم. اصلا یک چیزهای بیمعنا جا افتاده است. چون لوگوی فلان روزنامه در فلان تاریخ ، نستعلیق بوده ، لوگوی روزنامه ما هم باید نستعلیق باشد. اصلا من نمیفهمم این حرفها یعنی چه؟ متاسفانه ما حتی بسیاری از سردبیرهای روزنامهها و روشنفکرهایمان در زمینه ادبیات و روزنامهنگاری ، اشراف به هیچ از یک هنرهای دیگر ندارند. موسیقی را هم مطلقا نمیفهمند. برای من جالب است که فرض کنید یک آدمی که صبح تا شب از روزنامههای به روز فرانسه حرف میزند ، فلانی اینطور گفت ، میشل فوکو اینطور گفت ، اما وقتی میروی داخل ماشیناش ، میبینی نوار معین و مهستی و فلان را دارد گوش میکند! در نقاشی هم همینطور است ، از آبرنگها یا مینیاتورهای فلانی بیشتر خوشش میآید.
این هم از گرفتاریهای اساسی ماست ، همین که از اول بحث دارم میگویم که گرافیک را یک چیز مصرفی نبینیم. فهم ما از هنر و فرهنگ باید به یک درجهای برسد که برای آدمهایی که در هنر این مملکت اسم و رسم دارند ، ارزشی قائل شویم. آن سردبیر روزنامه تمام سالهای جوانیاش را داشته بالا و پایین میپریده و این طراح گرافیک بدبخت داشته یک گوشهای مطالعه میکرده روی طرح و نقش و هنر و فرهنگ این مملکت. حالا این دو تا به پست همدیگر خوردند ، حالا ایشان باید ببیند که او چی فکر میکند که فکرهای او را اجرا کند. این فهم هنوز وجود ندارد و تا زمانی که این فهم وجود ندارد همه این ادعاها بیربط و الکی است.
تاثیر کامپیوتر را در گرافیک امروز چگونه ارزیابی میکنید؟من یک مقالهای در این باره در نشریه "جهت اطلاع" نوشتم. ماجرا از این قرار است که مثل هر تکنولوژی دیگری که وارد ایران میشود ، چون مبانی فکریاش وجود ندارد ، دچار غلط فهمی میشود. یک اعتماد به نفس کاذب به یک سری از آدمها داد که آقا ما بلدیم کاری بکنیم ، اصلا محتوای گرافیک در ذهن اینها عوض شده است. در صورتی که روال کار طراح گرافیک بنام غیر ایرانی را نگاه کنید ، هیچ کجا نمیتوانید بفهمید که آن آدم کی یاد گرفته که با کامپیوتر کار کند. اصلا هیچ کجا مرزی وجود ندارد تا بگویید این کار را نمیشود با دست کرد و از این به بعد دیگر کارهایش را با کامپیوتر انجام داده است. برای طراح گرافیک نه ضعف و نه قوت است که بداند فیلترها در فتوشاپ چگونه کار میکنند ، هیچ مزیتی نیست. اصلا موضوع اینست که گرافیک را چون من یک هنر مطلق میدانم ، پیشرفتهترین کامپیوتر دنیا را هم بگذارند جلوی آدم ، اگر خلاقیت نداشته باشد ، به نظر من هیچ فرقی ندارد با آن موقع که کامپیوتر نداشت. متاسفانه در سالهای اخیر ، نقل مجلس تمام طراحان اینست که آقا چقدر هارد داری؟ رمات چیست؟ دستگاهات چیست؟ cpu چیست؟ من میخواهم بدانم در 40 سال پیش آقای ممیز از آقای مثقالی میپرسیده شما با چه راپیدی این را کشیدید؟ مثلا برای این خوب شده که راپیدش خیلی درست و حسابی بوده که توانسته اینها را بکشد؟ اصلا این بحثها آنموقع نبوده است. خلاقیت مهم است. حالا نمیدانیم چرا این موضوع اینقدر مهم شده است. علتش همین اعتماد به نفس کاذب است که عرض کردم. وقتی یک عکس را وارد کامپیوتر میکنیم ، با فشاردادن یک دکمه ، بلایی سرش میآوریم که این بلا را یک سری آدم دیگر غیر از ما نشستهاند و به آن فکر کردهاند و ما داریم حاصلاش را می بینیم و خیال میکنیم ما این کارها را انجام دادهایم. کامپیوتر نباید برای ما تعیین تکلیف کند.البته کامپیوتر ابزار پیچیدهایست. این را شک ندارم و مثالی که زدم خواستم حالا یک خرده مبالغه کنم که موضوع روشن شود و کامپیوتر مثل راپید نیست ولی به این معنی هم نیست که او حالا صاحب یک ایده است. من فکر میکنم که با تمام پیچیدگیاش ، آدم میتواند خودش را به آن اضافه کند و اینجاست که ممکن است اتفاقی بیفتد در غیراینصورت شما دارید از طریق کامپیوتر مصرف میشوید.