مى خواهیم یک آفریننده باشیم یا یک مقلد؟


احمدرضا دالوند

در دو دهه گذشته جامعه ما تحولاتى را به خود دیده و از باریکه راه هایى عبور کرده و به همین دلایل براى ذهن هنرمند موقعیتى فراهم کرده است که مى توان آن را فرصتى تکرار نشدنى از موقعیت هاى بشرى نامید.

نظیر چنین موقعیتى را یک هنرمند اروپایى یا آمریکایى اساساً نمى شناسد. چنین شرایطى مى تواند براى هنرمند ایرانى دستمایه خلق آثارى بدیع باشد.
کار در آزمایشگاه زندگى، تجربه و ذهن، کارى سترگ، بى مانند و یگانه است که تاریخ معاصر ایران بستر مناسب آن را فراهم ساخته است.
زیستن در متن این دوران پرالتهاب مى تواند و باید که هنرمند این مکانى را در نوک پیکان پرگشایى هاى بکر اندیشه و خیال قرار دهد.
در دویست سال گذشته، شاید این نخستین بار باشد که ما ناگزیر از تدارکات سفرى باشیم که همه بارو بنه و نقشه و راهنما و دوربین و پاى افزار و خوراک و عینک و... آن را خود باید فراهم کرده و بسازیم.
ما ایرانى ها با تکیه بر گنج عظیم به جا مانده از نیاکانمان باید در عرصه گرافیک و تصویرگرى سلیقه حاکم بر دنیاى امروز باشیم. درحالى که شاهد هستیم سلیقه غربى ها حاکم شده است.
بسیارى از طراح گرافیک ها و نقاشان ما کار مى کنند تا بلکه شبیه غربى ها باشند. افسوس که همه عناصر تشکیل دهنده هویت و شخصیت انحصارى خود را فراموش کرده اند.
نزدیک به یک قرن طول کشید تا ژاپنى ها در گرافیک معاصر جهان صاحب نام و نشان منحصر و یگانه خود شوند. این مدت آنها، هم خصایل تاریخى و فرهنگى خود را بازشناسى و تبیین کردند و هم نوع نگاه و تکنیک هاى جدید گرافیک معاصر اروپا و آمریکا را مورد مطالعه قرار داده و در حافظه و هاضمه خود جذب کردند. و همه این مسائل را آنگونه به انجام رساندند که فقط از عهده یک ژاپنى برمى آید.
حدود هفتاد سال نیز از عمر گرافیک مدرن در ایران مى گذرد، تجربه جاهاى دیگر دنیا مثل ژاپن را نیز به عنوان «CASE STORY» در اختیار داریم. به قول یکى از اساتید رشته گرافیک، لهستانى ها که امروزه در گرافیک معاصر جهان صاحب ویژگى انحصارى خود هستند و در محافل تخصصى توانسته اند چیزى معتبر به نام «شیوه لهستانى» را تثبیت کنند، چنانچه یک نقاب ایرانى به چهره گرافیک خود مى زدند، آیا امروزه نشانى از «شیوه لهستانى» مى توانست وجود خارجى داشته باشد؟
آنها ضمن حفظ خصوصیات ملى و لهستانى خود، از تجارب سایر فرهنگ ها نیز بهره مند شدند. ما نیز چنانچه بخواهیم طلیعه یک تحول را تماشاگر باشیم مى بایستى مورد ژاپن، لهستان، سوئیس و سایر جاهاى مطرح در عرصه گرافیک معاصر جهان را بررسى و مطالعه کنیم.
گرافیک ژاپن همانقدر بین المللى، معاصر و روزآمد است که برخوردار از روح ژاپنى نیز هست.
این واقعیت درباره آلمان، سوئیس، لهستان و سایر جاهاى دیگر نیز صدق مى کند.
در هفتاد سال گذشته آنقدر آزمون و خطا کرده ایم که حالا دیگر از خودمان توقع داشته باشیم تا داستان تکرارى و کسالت بار «افت» و «خیز» را بدل به «خیزى بلند» متکى بر آگاهى تاریخى کنیم.
باید هفتاد سال گرافیک معاصر ایران را بررسى کنیم تا رگه هاى اصیل و ناب آن را از رگه هاى عاریتى و کم مایه جدا کنیم.
باید حدفاصل میان گرافیک ماقبل کامپیوتر و گرافیک پس از کامپیوتر را (در ایران) زیر ذره بین نقد و تحلیل قرار دهیم.
باید به درستى پى ببریم که در این هفتاد سال کدام وجه از گرافیک ما مورد غفلت قرار گرفته و در کجاها درجا زده ایم و نقاط قوتمان را باید در کجا جست وجو کنیم.
باید مرز میان آثارى که به توانایى ذهنى، فکرى و خلاقه متکى است و آثارى که تو هم توانایى را با تکیه بر کامپیوتر القا مى کنند، روشن شود.
باید زیبایى شناسى ویژه اى که توسط امکانات نو و نرم افزارهاى کامپیوترى به دست مى آید مورد نقادى و تحلیل اصولى قرار گیرد و مصادیق این نوع از زیبایى شناسى ناشى از ماشین را با پردازش خلاق شناسایى کرده و استفاده بى حد و مرز و «فله» از سیستم هاى مدرن را با نقادى و موشکافى مورد پرسشگرى هاى جدى قرار دهیم.
باید به دوران کمیت انبوه پایان داد و راه را براى حضور طراحان صاحب صلاحیت و متخصص باز کرد.
در این راستا منتقد نمى تواند مانند «یعقوب لیث» باشد که گفت: «آنچه من درنمى یابم چرا باید گفت».
و بدینسان حد «اثر» را با اندازه فهم خود تعیین کند. باید به درستى بدانیم که چرا در غرب به خیلى از آثار خلق شده با کامپیوتر لقب «فحشاى تصویرى» داده اند.
باید بدانیم چرا در آنجا به آماتورهایى که با کامپیوتر کار مى کنند، اهمیتى نمى دهند.
باید روشن شود که چگونه مشتى «User» که صرفاً با یک یا دو نرم افزار آشنایى نسبى دارند، توانسته اند در کسوت طراح گرافیک همه مجارى بازار را اشغال کنند؟
آیا مى خواهیم یک آفریننده باشیم یا یک مقلد؟ داشتن پاسخ هاى روشن و درست براى این پرسش ها و ابهام ها یعنى پیمودن بخش مهمى از راه.
باید زندگى خود را توسعه دهیم. «طراحى» مى تواند زندگى ما را توسعه بخشد و این امر حیرت انگیز را با چیزهاى بى همتایى که از دیدنى هاى جهان به دست مى آورد، به انجام مى رساند. طراحى موجب مى شود تا چشمان ما احساس آسودگى کنند و ذهن ما فرصت صعود پیدا کند.
یک «طراح» در تعریف اصولى و سزاوار آن در واقع دیده بان تحولات بصرى جامعه خود است. باید به طراحى، یعنى به پدیده اى که مى تواند عشق، توجه، دلشوره، و شعور را بر سطوح زندگى مان منعکس کند و شعف و شگفتى بیافریند بهاى درخور داد.
«انرژى بصرى» موضوع پراهمیتى است که براى یادآورى اهمیت آن به ورود یک فرد به داخل یک موزه به عنوان مثال اشاره مى شود، غالباً دیده شده است که آدمها وقتى که از کوچه و پیاده رو و خیابان و ازدحام روزانه پاى به درون یک موزه یا گالرى مى گذارند، رفتارى آرام، ملایم و منعطف پیدا مى کنند. این حقیقت از «انرژى بصرى» برمى خیزد. انرژى بصرى چیزى است که توسط «طراح» تولید، توزیع و کنترل مى شود. این موضوع درباره نمادها و نشانه هاى ادارات، شرکت ها، فروشگاه ها، تابلوهاى شهرى و همچنین درباره صفحات روزنامه ها، مجلات، طرح جلد کتابها، پوسترها، بروشورها، بیلبوردها، مبلمان شهرى و ... صدق مى کند.
از آنجا که اثر هنرى، حاصل محتویات ذهنى، اندوخته هاى فکرى و برداشت هاى متفاوت هنرمند از زندگى پیرامون خویش است، مى توان به این نتیجه اندیشید که سابقه و بیوگرافى تصویرى جامعه و تمدن خود را به مثابه امرى ضرورى مورد شناسایى قرار دهیم.
بازى با نقشمایه ها و بازیگرى و رقص با طرح و خط، همان چیزهایى هستند که هنر جهان به هنر ایرانى مدیون است. در هنر اقوام مختلف بشرى، آنچه بر پایه آرایشگرى و زینتگرى است در غرفه قوم ایرانى به طرز بى همتا و یگانه اى عرضه مى شود.
زینتگرى همواره با مهارت فنى توأم بوده است، اما زینتگرى همراه با مهارت فنى تنها در ململ راز و رؤیاست که قرون و اعصار را طى مى کند و همواره بکر و بدیع باقى مى ماند. پروفسور پوپ، هنر ایران را هنر تزئین و آرایش مى دانست. چرا که هنرمند ایرانى تصاویر و اشکال طبیعى اشیا، جانوران و گیاهان را انتزاعى کرده، یعنى از صورت طبیعى بیرون آورده و به آن قدرت انتزاع مى بخشید. این قدرت انتزاع یعنى اندیشیدن و آفرینش، یعنى یک مرحله بالاتر از حد مرسوم، یعنى هنر ناب و خالص. انتزاع کردن مرحله والاى تفکر است. از پنج هزار سال پیش، این هنر تبدیل کردن اشیا به حالت هاى هندسى و انحناها و سپس تزئین و آرایش، ویژگى اصلى هنر ایرانى بوده است.
ایرانى هرچه مى ساخته یا به کار مى برده، از باغ و بنا و اثاث و سلاح و رنگ و خط و پوشاک... زیبا بوده و زمینه اى براى بازى ذوق و خیال به حساب مى آمده است.
یکى از مسائل مهم «ذهن ایرانى»، همین «رمزپردازى» است که در عرفان و هنر ما نیز به وفور دیده مى شود. کار ما در چنین شرایطى، در واقع بیشتر فکر کردن و کشف رمز از آثار بزرگانمان است. کار ما شاید بیشتر از آنچه گفته آمد، در انداختن طرحى نو باشد.
زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن