گفت و گوی ساعد مشکی با فرشید مثقالی


این مطلب پیش از این در سیزدهمین شماره مجله نشان به چاپ رسیده است.


فرشید مثقالی/ عکس: شهاب اشتری
چند سال پیش فرشید مثقالی در گفت و گویی پس از پایان ششمین دوسالا‌نه‌ی آثار گرافیک ایران گفته بود:"یک رویا وجود دارد و یک واقعیت. همیشه رویا بزرگ تر از واقعیت است.ما به دنبال آن رویا هستیم."

همه سال هایی که نسل من دوره ی کودکی و نوجوانی اش را می گذراند، به ساختمان های آجری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می رفت، کتاب می خواند و خیال پردازی می کرد، فرشید مثقالی به واقعیت ها ی زندگی مان رنگ رو‡یا می پاشید و رویاهای مان را واقعیت می بخشید.
ماهی سیاه کوچولو، مارمولک کوچک اتاق من، پسرک چشم آبی، آرش کمانگیر، قهرمان، می تراود مهتاب و... مرزهای میان رویا و واقعیت ما بودند.
فرشید مثقالی هیچ گاه زمانی طولا‌نی تدریس نکرده است، اما یکی از موثرترین طراحان بر نسل های پس از خود است.کارهای او هنوز تازه اند و بخش بسیار درخشانی از تاریخ طراحی گرافیک ایران به حساب می آیند.یکی از خصلت های بارز او این است که در باره ی هیچ طراح دیگری بدگویی نمی کند. به گمان من این خصیصه بیش از آن که از سر فروتنی باشد از بزرگی و دانش اوست.
او از هیاهو گریزان است، از خودنمایی های معمول پرهیز می کند و آرام و بی سروصدا در دفترش که طبقه ی پایین منزل اوست به شدت مشغول کار است. اکنون رویاهای تصویری‌اش را سه بعدی   می سازد، بیشتر شبیه طرح هایش در <من، خارپشت و عروسکم> هستند.دور و برش پرُ از سیم و رنگ و گچ است. 
این گفت وگو در دو زمان به فاصله یک ماه انجام شده. بخش نخست با موضوع چاپ سنگی انجام شد و بخش دوم درباره ی نگاه و نگرش فرشید مثقالی در طراحی گرافیک.          
ساعد مشکی


آقای مثقالی اگر کارهای دهه 40 را مرور کنیم اغلب کارهای شما تا به امروز نو و مدرن هستند، با وجود این‌که سی، سی و پنج سال از خلق آن‌ها می‌گذرد، هنوز هم می‌توانیم بسیاری از آن‌ها را جزو بهترین آثار طراحی گرافیک در ایران بدانیم، راز این ماندگاری چیست؟
پاسخ به این سؤال سخت و شاید غیر ممکن است. وقتی کاری به‌وجود میآوریم میزانی برای سنجش ماندگاری و یا عدم ماندگاری در آن لحظه وجود ندارد، اما گذشت زمان است که قضاوت می‌کند. به جای پاسخ‌گویی مستقیم به این سؤال می‌توانم بگویم چگونه و در چه شرایطی کار کرده‌ام.در دوره و بستری که من کار کرده‌ام، گرایش و عطش کلی در همهء سطوح جامعه برای نوجویی وجود داشت. از دههء 20 کسانی پیدا شدند که بنیان‌های نوجویانه‌ای را بنا گذاشتند، به‌خصوص در ادبیات. به هرحال، ایران یعنی ادبیات و شعر و شعر و ادبیات یعنی ایران. موج بعدی در نقاشی به‌وجود آمد و بعدها در تئاتر و سینما و...سایر رشته‌ها. من و هم دوره‌ای‌هایم ادامهء آن موج نوطلب و نوجو بودیم که اثراتش به ما هم رسید. منظورم این است که من در دوره‌ای حضور داشتم که امکان رشد و بالندگی و تجربه‌های نوجویانه برایم وجود داشت. طبیعی است که اگر استعدادی در چنین شرایطی باشد می‌تواند کارهایی هم بکند.از طرف دیگر یکی از خصوصیات فردی من کاشف‌بودن است. دوست دارم چیزهای مختلف را کشف کنم. دیگر این‌که به تجربه‌های فنی و تکنیکی بسیار علاقه‌مندم و مرا به هیجان میآورد. دوست دارم با قلم آهنی روی مواد مختلف امتحان کنم تا انواع اثرگذاری آن را به دست بیاورم. روی کاغذ معمولی، روی مقوا، روی کاغذ کاهی.

که می‌شود تصاویر کتاب آرش کمانگیر.
بله... وقتی که در مجلهء نگین طراحی می‌کردم درگیر این مسائل بودم. مثلاً چگونه عکس را با طراحی ترکیب کنم و این که چه امکاناتی به من می‌دهد. کشف این امکانات مرا به هیجان می آورد. درگیری دیگر من موضوع بود. من هرگز تجریدی کار نکرده‌ام و هنوز هم نقطهء شروع برایم موضوع است و قبل از هر چیز با آن درگیر می‌شوم.
نکته دیگر که مهم‌تر از سایرین است و در خودم سراغ دارم، رها کردن احساسم است. یعنی موضوع هست، تکنیک هم کشف شده، ولی چیزی که این‌ها را به عنوان ابزار استفاده می‌کند، احساس من است. می‌توانم بگویم که نسبت به احساسم صداقت دارم.به همین دلیل هم گاهی موقع کشیدنِ طرح دستم را آزاد می گذارم تا احساسم به‌راحتی به نوک قلم و یا سایر ابزار منتقل شود. می‌گذارم تا احساسم، قلم ، کاغذ و موضوع با همدیگر کار کنند. می‌توانم بگویم هیجانم نسبت به تکنیک،
علاقه‌ام به موضوع و صداقتم نسبت به احساسم، اتفاقی را باعث می‌شود. به همین دلیل بسیار متنوع کار کرده‌ام. البته بخشی از این تنوع محصول درگیری‌های من با ابزار و تکنیک‌های گوناگون بود. مثلاً وقتی درگیر چاپ سنگی شدم از همهء امکانات آن استفاده کردم و کارهای مختلفی انجام دادم که با وجود وحدت تکنیک، متفاوت‌اند. چرا که تفاوت موضوع‌ها مانع یکسان‌بودن آن‌ها می‌شد . برای من هیچ‌چیز چندان دوامی ندارد، زود حوصله‌ام سر می‌رود و از تکرار خسته می‌شوم، می‌خواهم بعدی را تجربه کنم. وقتی امکانات دیجیتال آمد یک دوره با آن امکانات کار کردم و توانایی‌هایش را تجربه کردم. این جریان شبیه سفر کردن است. وقتی به جایی می‌روم و آن مکان را کشف می‌کنم دیگر دوست ندارم به آن‌جا بروم؛ بعضی دوست دارند که یک مکان را بارها تجربه کنند و بارها به آن‌جا سفر کنند؛ بعضی می‌توانند یک موضوع را بپرورانند و مدت‌های مدید با آن مشغول باشند؛ می‌توانند یک گل را با رنگ‌های متفاوت و بوهای متفاوت تربیت کنند، اما من حوصله‌ام سر می‌رود و می‌خواهم گل‌های گوناگون را تجربه کنم. نوجویی خصلت من است و به شکل طبیعی در من وجود دارد.

این تنوع‌طلبی و نوخواهی در زندگی شما زیاد دیده نمی‌شود.از طرفی، خیلی هم اهل هیاهو و جنجال در اطراف کارهای‌تان نیستید.
همین‌طور است. من خیلی جابه‌جا شده‌ام ولی ناخواسته بوده است اما در حیطهء کار این‌طور نیست، حتی در کتاب‌هایی مثل ماهی سیاه کوچولو و من، خارپشت و عروسکم که از نظر تکنیک یکسان‌اند، ارائه متفاوت است و جنس طراحی‌ها متفاوت‌اند.

به نظر من چیزی که در کارهای شما زیاد به چشم نمیآید تکنیک است. شاید به این دلیل که تکنیک با موضوع کاملاً هماهنگ است. وقتی کارهای شما را می‌بینیم بدون این‌که به تکنیک فکر کنیم خود اثر را مرور می‌کنیم. در پوستر دهمین سال تأسیس کانون پرورش فکری کودکان که فرشته‌ای است معلق در آسمان و یا صندلی که قطرات رنگی باران بر آن می‌بارد، به لحاظ ایده، فکر عجیب و منحصر به فردی نیست اما اجرای شما که هماهنگی کامل میان موضوع، تکنیک و احساس شما در آن دیده می‌شود به آن ارزش داده است. تصویر سازی‌های شما هم همین‌طور. در پسرک چشمآبی که نمونه‌ای  بسیار عالی برای استفاده از آبرنگ است، درک درست شما از موضوع و احساس صادقانهء شما است که آبرنگ را برگزیده‌اید و شاید به‌جرات بتوان گفت که هیچ روش دیگری پاسخگوی تصاویر بسیار زیبا اما همیشه آبی‌رنگ و کنتراست آن‌ها با تصاویر آخر کتاب که به یک‌باره همه‌چیز سیاه و سفید می‌شود، نبوده است؛ در مارمولک کوچک اتاق من ضمن الهام‌گرفتن از شاگال، تصاویر روِیاهایی خواب گونه‌اند.
بله، این‌ها تجربه‌های گوناگون و جست‌وجوهای متفاوت من بوده‌اند؛ ضمن این‌که این جست‌وجوها را در موارد گوناگون مثل انیمیشن، تصویرسازی کتاب کودک، پوستر، صفحهآرایی و تصویرسازی بزرگسالان به‌کار برده‌ام.

این‌ها جست‌وجوها و نوطلبی‌های شخصی شما بوده‌اند. در ابتدای بحث هم اشاره داشتید به موقعیت زمانی که این کارها را انجام داده‌اید. آن سال‌ها یک اتفاق بزرگ افتاد؛ اتفاقی که در سال‌های بعد تأثیر فراوانی داشت و به یک جریان تبدیل شد، یعنی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. نظر شما چیست؟
در تاریخ معاصر ما هرگاه که بستر و امکانی فراهم شده که در آن فضای باز و راحتی برای کار کردن وجود داشته، بلافاصله استعدادهای فراوانی به وجود آمده‌اند و کار کرده‌اند.من از روز تولد کانون با آن همراه نبوده‌ام ولی از زمانی که کانون صاحب سه اتاق در یک ساختمان بود، به آن پیوستم. کانون یک استثنا بود چرا که جاه‌طلبی در کانون، فعالیت‌های آن بود. سه اتاق کانون در عرض چند سال به صد وپنجاه کتابخانه در کشور تبدیل شد به اضافهء کتابخانه‌های متحرک برای عشایر.علاوه بر آن، تولیدات فرهنگی و هنری کانون هم بسیار چشمگیر و استثنایی بودند. اصلی‌ترین دلیل این پیشرفت و تحول و رشد مدیریت کانون بود که جاه‌طلبی فرهنگی‌اش را برای اهداف کانون می‌خواست. بعدها مراکز فرهنگی کانون در کتابخانه‌ها شکل گرفتند. در آن‌ها تئاتر، سینما، مجسمه‌سازی، نقاشی و... تدریس می‌شد.برای این مراکز مربیانی پرورش دادند تا روش‌های تدریس منظم و یکدست شود. این فضا و نحوهء این فعالیت در دنیا بی‌نظیر بود. چنین فضایی آدم‌های علاقه‌مند را جذب کرد و کارهای فوق العاده‌ای کردند. در فضایی که امکانات حیرتآوری هم نداشتیم، در بخش موسیقی احمدرضا احمدی جذب شد و درخشان‌ترین کارها به‌وجود آمد. او شاعری بود روشنفکر که شاید خیلی علاقه‌مند نبود تا مسئولیتی قبول کند، اما در کانون با کمترین امکانات که در یک کیف دستی خلاصه می‌شد، یک‌تنه صفحات گرامافون و نوارهای کاست بسیار عالی تولید کرد. تمام مراحل از پیدا کردن افراد زبده تا ضبط و تولید را او یک‌تنه پیش می‌برد. آن فضا او و همهء ما را سر ذوق میآورد. در بخش تولید انیمیشن ما حتی سوراخ‌کن طلق نداشتیم آن‌ها را می‌فرستادیم وزارت فرهنگ و هنرِ آن‌موقع تا در آن‌جا سوراخ‌شان کنند.البته امکانات محدودی بعدها جمعآوری شد، اما امکانات مهم نبود چون از آن‌طرف هیچ محدودیتی نداشتیم و کاملاً‌ آزاد و با فراغ بال کارمی‌کردیم. من فیلم را در یکی دو خط نوشته توضیح می‌دادم و بعد آن را می‌ساختم. پوسترها را هیچ قت به مدیر یا مدیران نشان نمی‌دادیم و آن‌ها بعد از چاپ آن‌ها را می‌دیدند. اغلب کسانی که امروز از آن‌ها به‌عنوان افراد تأثیرگذار نام می‌بریم برخاسته از کانون هستند، چرا که فضای کانون فضایی سالم و مثبت بود و رقابت سالم را هم می‌طلبید. هر کس می‌خواست کار کند، بدون قید و شرط کار می‌کرد.
اغلب کارهای شما تصویرسازی هستند. در واقع تفاوت زیادی میان تصویرسازی کتاب‌ها و پوسترهای شما نیست.فکر نمی‌کنید بخشی از این ماندگاری نتیجهء این روش تصویرسازی شما است که اجازه می‌دهد تا کارهای‌تان شاعرانه‌تر باشند و به نقاشی نزدیک‌تر شوند. واقعیت این است که کارهای شما خصلت میخکوب‌کردن را ندارند، اما آن‌قدر با مخاطب ارتباط برقرار می‌کنند که برای مدت مدیدی در ذهن ماندگار می‌شوند و یادآوری آن‌ها و دیدن چند باره‌شان باعث عمق این ارتباط می‌شود.
نکته‌ای که قبلاً هم اشاره کرده‌ام این است که تصویرسازی در کشور ما بسیار قوی‌تر از طراحی گرافیک است. در کلاس‌های تصویرسازی دانشگاه‌ها تعداد تصویرسازان موفق از تعداد طراحان گرافیک موفق بیش‌تر است.از منظر تاریخی هم تصویرسازی در میان ما ایرانی‌ها بسیار قوی بوده است و طبیعی است که گرایش ما هم بیش‌تر به تصویرسازی باشد. وقتی ادبیات این اندازه در ایران مطرح و مهم بوده و هست، تصویرسازی هم که از گذشته همراه ادبیات بوده است، همچنان رواج دارد.
اما طراحی گرافیک پدیده‌ای است جدید و به نظرم ما هنوز هم نتوانستیم آن را هضم کنیم. اساس و مبنای طراحی گرافیک، دیزاین است که مکانیزمی عقلانی و منطقی و خلاقانه با همدیگر است. ما تلاش کردیم مانند خیلی چیزهای دیگر طراحی گرافیک را ترجمه کنیم. ما 60 سال است که با طراحی گرافیک آشنا شده‌ایم، اما طراحانی که فکرهای بسیار درخشان داشته باشند و این فکرها را به بهترین وجه اجرا کرده باشند بسیار کم داریم. حالا اگر برگردم باید بگویم بله من تصویرساز هستم و تلاش کرده‌ام با تصویرسازی طراحی گرافیک انجام بدهم. تصویرسازی هم، چون به نقاشی نزدیک است عناصر پایدار در آن بیش‌تر است شاید بتوان گفت که ملاحظات زیبایی‌شناسی، ملاحظات پایدارتری هستند.

به هر حال وقتی تصویرسازی مبنای کار باشد نگاهی غیر مستقیم داریم و به لایه‌های بعدی موضوع هم توجه می‌کنیم. در نتیجه آن لطف و شاعرانگی که در کار هست باعث جذابیتش می‌شود.
شاید بتوان گفت که موضوع بهانه‌ای است تا کار ساخته شود.

بله. خود شما اشاره کردید که ابزار گوناگون را امتحان می‌کنید تا به نتیجه‌ای برسید که در هماهنگی کامل با موضوع است، اما اگر به یک تکنیک و یا یک طریق غیر پویا متکی باشیم، ممکن است که در چند کار، روش مورد استفادهء ما با موضوع هماهنگ باشد اما در بسیاری موارد به سراغ ایده‌ها و اتفاقات عجیب و شگفت‌انگیز می‌رویم تا جذابیت ایجاد کنیم. در مقابل، وقتی نگاه نقاش‌گونه است، تکنیک چندان مهم نیست. نگاه و نگرش طراح است که در لایه‌های گوناگون کار، مخاطب را همخوان با موضوع و اثر می‌کند و در نگاه شاعرانه‌اش او را هم شریک می‌کند.
اما این موارد، مواردی آشکار و عیان مانند عناصر ظاهری بصری نیستند. شاید گذشت زمان و تعمق بیش‌تر بر کارها لازم باشد. چیزی که می‌توانم در مورد خودم بگویم، هر چه جلوتر آمدم خودم را بیش‌تر نقاش دانستم و حالا مشغول مجسمه‌سازی هستم. در روند کارهایم اگر میان ماهی سیاه کوچولو و من و خارپشت و عروسکم بخواهیم مقایسه‌ای بکنیم، تفاوت آن‌ها در هنرمندانه‌تر بودن است که نتیجهء همین گذشت زمان است و تأثیر پختگی در کارهایم. آنچه هنوز در طراحی گرافیک برایم جذاب است، حل کردن مسئله است. این که از هر چیزی چه مقدار و میزانی در داخل کار باشد. مثل غذا پختن است. میزان مواد درون ظرف است که از آن غذایی لذیذ و یا غیر قابل خوردن می‌سازد. درست به‌خاطر ندارم چه کسی گفته است که طراحی گرافیک چیزی است میان ضرورت و هنر.

بحث بر سر نگاه و نگرش طراح است به کار. تفاوت است میان مسیری که طی می‌شود تا به ایده‌ای برسیم خاص و خارق‌العاده با استفاده از عناصر و المان‌ها. یا این‌که آن‌قدر کلیت موضوع را در ذهن‌مان حرکت دهیم تا به درک درست و عمیقی از موضوع برسیم. تفاوت میان ایده و خلاقیت در یک‌سو و درک اتمسفر و فضای موضوع در سوی دیگر است. من اتودهای اولیهء پوستر پستچی شما را دیده‌ام، اما آن‌ها شما را راضی نکرده‌اند؛ ته ذهن‌تان عدم هماهنگی میان مفهوم و اتمسفر با آن کار را حس کرده‌اید و نهایتاً به پوستر نهایی فیلم رسیده‌اید. کاری که هم کار فرشید مثقالی است و هم بسیار هماهنگ با فضای فیلم.
شاید بتوان به تئوری گذر از کمیت و رسیدن به کیفیت تشبیه کرد. من شخصاً به کلنجار رفتن به یک موضوع و انجام دادن کار در یک زمان طولانی خیلی معتقدم.چرا که محوطهء فکری بیش‌تر می‌شود و امکان جهش بیش‌تری می‌دهد. گاهی پس از مدت‌ها درگیری با کار، یک موضوع بسیار کوچک باعث پیدا کردن راه حل می‌شود و طراح آن لحظه را می‌گیرد و استفاده می‌کند؛ به دلیل این که مدت طولانی موضوع را در ذهنش داشته است. باید امکان و زمان داد تا شرایط پیش بیاید. این یک قاعدهء ریاضی نیست که زمان اتفاق را بدانیم. باید فرصت داد تا موضوع، زندگی کند.

آقای مثقالی، از شما سپاسگزارم.
زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن