گفتگو با فرهاد فزونی؛ پوستر مخاطبش را انتخاب می کند


این مطلب پیش از این در روزنامه اعتماد و به تاریخ 24 دی ماه 1386 به چاپ رسیده است.


فرهاد فزونی این روزها درگیر داوری بخش پوستر بیست و ششمین جشنواره تئاتر فجر است. او چندی پیش مجموعه یی از پوسترهای خود را در ده سال اخیر و در حوزه گرافیک فرهنگی در گالری لاله به نمایش گذاشت. در دوسالانه گرافیک نیز در بخش گرافیک تبلیغاتی جزء برگزیدگان دوسالانه قرار گرفت. همه اینها به علاوه فعالیت های او در حوزه تدریس و برخورد تئوریک او با گرافیک بهانه یی شد برای این گفت وگو که در آن بیشتر به گرافیک ده سال اخیر و آثار نسل پنجم طراح گرافیک ها پرداخته ایم.
باربد اعلایی


بهتر است در همین آغاز مروری بر نسل های مختلف طراح گرافیک ها در ایران داشته باشیم و اینکه آیا می توان ریشه هر دوره را در دوره های قبل جست وجو کرد.

نسل اول طراح گرافیک ها که به نوعی به وجود آورنده گرافیک در ایران محسوب می شوند اغلب نقاش بودند و بعضی از آنها ایرانی نبودند. نسل بعدی که ممیز را می توان به عنوان چهره شاخص آن نام برد بعد از این جریان به نوعی گرافیک را جدی کردند و با این حساب می توان گفت حوزه نقاشی و گرافیک در این دوره کاملاً از هم جدا شد. برای ممیز خیلی مهم بود که گرافیک جدی باشد و به عنوان یک حرفه به آن نگاه شود. بعد از آن نسل سوم و چهره هایی مثل ابراهیم حقیقی و مصطفی اسداللهی هستند که دوره شکوفایی شان به زمان انقلاب می رسد و شرایط خاص فرهنگی آن سال ها در کارشان تاثیر می گذارد. این شرایط باعث می شود که بین نسل چهارم که با یک اختلاف ده ساله وارد این حوزه می شوند و نسل دوم یک شکاف به وجود بیاید. نسل چهارم یعنی کسانی مثل رضا عابدینی، ساعد مشکی و... تلاش کردند تا همان برخورد قبلی را با گرافیک نداشته باشند و اتفاقات جدیدی را به گرافیک وارد کنند. برای ما که نسل پنجم محسوب می شویم و از نیمه دوم دهه هفتاد کار خود را آغاز می کنیم ارتباط با این نسل راحت تر است و به اصطلاح حرف همدیگر را بهتر می فهمیم. با این شرایط به نظر می رسد که تا چهار یا پنج سال دیگر نسل جدیدی وارد شود. نسل فعلی هم در مقایسه با نسل چهارم اتفاقات جدیدی به وجود آورده که شاید بخشی از آن منطبق بر تغییرات در گرافیک جهان و بخشی هم منطبق بر دریافتی است که از گرافیک ایرانی دارند.

با نگاه به آثار گرافیکی، مخصوصاً طراحی پوستر، در ده سال اخیر و نسل پنجم طراح گرافیک ها نوعی برخورد نقاشانه با طراحی پوستر مشهود است. این طراح گرافیک ها با پوستر به شکل یک تابلوی نقاشی برخورد می کنند و از لایه لایگی در کارهایشان گرفته تا فعالیت در حوزه تایپوگرافی به نوعی وارد حیطه نقاشی می شوند. آیا چنین دیدگاهی را شما هم قبول دارید؟
اگر بخواهم به تفاوت دوره جدید با دوره های قبلی اشاره کنم، در دوره جدید فرم اهمیت بسیار بیشتری پیدا می کند و در جاهایی حتی از محتوا هم مهم تر می شود. در نسل های اول، دوم و سوم گرافیک، به خاطر تاثیر جو روشنفکری آن دوره ها، پوستر به پیام رسانی توجه بیشتری داشت. این البته به شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوره بر می گشت اما امروز دیگر چنین اتفاقی در پوستر نمی افتد. دیگر آن پیام ها، نشانه ها و حتی خوانایی متن در پوستر یا سادگی اش، نه در ایران که در دنیا به شکل دهه های گذشته به فراموشی سپرده شده است و فرم بیشتر از پیش مهم شده است. دلیل دیگر اینکه در ایران، خصوصاً در این ده سال به چگونگی چیده شدن نوشته ها در کنار تصاویر یا تایپوگرافی توجه بیشتری می شود. پیش از این گرافیک ایران که بسیار تحت تاثیر گرافیک لهستان بود به سمت تصویرسازی کشیده می شد. در حقیقت یک پوستر، معمولاً تصویرسازی یی بود که در زیر یا کنار آن یک سری جملات برای اطلاع رسانی نوشته می شد و به این نوشته ها به عنوان عنصری فرمی در طراحی پوستر کم توجهی می شد.

منظورتان این است که این نگاه نقاشانه در حوزه گرافیک مختص ایران نیست و در همه جای دنیا اتفاق افتاده است؟
با این عبارت نگاه نقاشانه زیاد موافق نیستم. به هر حال در دوره های قبلی هم از نوعی تصویرگری استفاده می شد که آن هم برخوردی نقاشانه است، اما در هر صورت چنین حالتی در حال حاضر در کل دنیا وجود دارد.

بسیاری از منتقدان به این نوع طراحی پوستر اعتقاد دارند توجه بیش از حد به فرم در پوستر باعث می شود اصل اطلاع رسانی که به هر حال یک وظیفه ابتدایی و بدوی پوستر است نادیده گرفته شود. آیا چنین انتقادی به نسل جدید طراحان پوستر وارد است؟
زمانی که چاپ سنگی یا حتی روزنامه ها وارد ایران شدند، یک سری فونت هایی طراحی و ساخته شد که پیش از آن وجود نداشت. این فونت ها ذهن عموم را این طور تربیت کرد که هر چه غیر از آن فونت ها باشد ناخواناست. در حال حاضر هم این ذهنیت وجود دارد که تنها این فونت ها خوانایی دارند و فونت های دیگر که طراحی شده یا می شوند خوانا نیستند. اگر منظور شما از خوانایی یک نوشته شبیه بودن آن به فونت های رایج و روزنامه یی باشد، این انتقاد وارد است. اما اگر کتاب حافظ را هم باز کنید، به همین مشکل برمی خورید. حتی وقتی وارد یک مسجد می شوید و سعی می کنید نوشته های روی دیوار را بخوانید یا یک نامه یا سند صد سال پیش را بررسی می کنید هم به چنین مشکلاتی برمی خورید. ما فقط به نوشته های روزنامه ها و آنچه شبیه به آن باشد، خوانا می گوییم و این عادت بعد از ورود صنعت چاپ با ما همراه شده است. تکرار می کنم این فقط یک عادت است. وقتی یک پوستر برای یک قشر خاص با فرهنگ خاصی طراحی می شود، دیگر لازم نیست این حالت رعایت شود. خود من وقتی یک کار تبلیغاتی انجام می دهم و مخاطبم مردم هستند، به شکلی با نوشته و تصویر بازی می کنم که برای همه قابل فهم باشد. اینها را باید تفکیک کرد. در کارهای روزنامه یی و در آثاری که دایره پخش شان محدود نیست، یک نوع برخورد دارم ولی وقتی قرار است تنها عده یی را برای یک نمایشگاه نقاشی دعوت کنم، برخوردم جور دیگری است. در این حالت سعی می کنم تنها مخاطب خاص آن نمایشگاه را دعوت کنم. به نظرم پوستر آدم ها را برای آمدن به جایی انتخاب می کند و بنابراین لازم است گاهی افراد را اشتباهاً به فضاهایی که مربوط به آنها نیست، نبریم. قرار نیست که همه با پوستر ارتباط برقرار کنند. خوانایی پوستر یک عادت است و وقتی ایرادی به آن گرفته می شود به این دلیل است که چنین عادتی نادیده گرفته می شود. در کارهای خود من این نوشته ها طوری نیستند که نتوانید آنها را بخوانید یا در خواندنش دچار مشکل شوید. اما گاهی این پیچیدگی باعث می شود که زمان بیشتری برای فهم آن گذاشته شود. من این حالت را دوست دارم چون دیگر راحت از کنار پوستر نمی گذرید و مجبورید بایستید و به آن نگاه کنید. این حالتی است که در خوشنویسی ایران یا حتی در کتیبه های مساجد هم اتفاق می افتد. در این حالت حروف فقط نقش اطلاع رسانی ندارند و به زیبایی و فرم آنها هم توجه می شود.

با توجه به اینکه سابقه نقاشی کردن هم در فعالیت هنری شما وجود دارد، آیا پوستر را هم یک اثر هنری صرف می دانید؟
به هر حال پوستر با نقاشی تفاوت دارد و تفاوت آنها هم در این است که پوستر یک سفارش دهنده دارد و قرار است با مخاطب ارتباطی ساده برقرار کند. نقاشی می تواند خیلی شخصی باشد و لازم نیست که نقاش برای نقاشی اش جواب پس دهد اما برای پوستر به هر حال باید جواب پس داد. به همین دلیل شما امروز راحت تر مرا محاکمه می کنید تا زمانی که نقاش بودم. حق هم دارید. پوستر قرار است یک فرآیندی را به نتیجه برساند و بر فرض شخصی را به یک نمایشگاه یا کنسرت بکشاند. در پوستر دقیقاً این اتفاق می افتد. اگر خواسته باشم مقایسه دیگری بکنم، به تفاوت بین مجسمه سازی و معماری اشاره می کنم. مجسمه فقط یک مجسمه است اما معماری، مجسمه یی است که انسان ها در آن زندگی می کنند. همین تفاوت بین نقاشی و گرافیک هم هست. پوستر، نقاشی است که مردم باید با آن درگیر شوند. چنین حالتی در پوستر برایم بسیار جذاب است.

در نهایت پوستر را یک اثر هنری صرف محسوب می کنید؟
اثر هنری صرف بودن را متوجه نمی شوم.

خیلی ها عقیده دارند به دلیل اینکه نقطه آغاز و انگیزه خلق کردن پوستر، یک سفارش بوده است، دیگر با یک اثر هنری ناب روبه رو نیستیم. آیا از این فرآیند خلق کردن می توان برداشت کرد که روند طراحی پوستر، خلاقیت ناب نیست؟
فرآیند خلاقانه در پوستر می تواند به شدت وجود داشته باشد و بنابراین یک اثر هنری محسوب می شود. در نقاشی هم گاهی هر دو حالت ایجاد می شود. زمانی یک موضوع به ذهن نقاش می رسد و آن را نقاشی می کند و گاهی یک نفر دیگر این موضوع را تعیین می کند. تابلوی گرونیکای پیکاسو یک تابلوی سفارشی بوده اما می بینیم که یک اثر هنری به حساب می آید. بسیاری از مجسمه های معروف سفارشی بوده اند. امروز تعریف ما از هنر فرق کرده است و گرنه پیشتر هنر کاملاً کارایی زیبایی-کاربردی داشته است. به هنر خودمان نگاه کنید. فرش، کاشی کاری، معرق، خوشنویسی، تذهیب، نگارگری کدام شان هنر صرف بوده اند؟ اگر آنها هنر صرف هستند گرافیک هم هست و اگر گرافیک نیست آنها هم نیستند. اگر چه پوستر محدودیت هایی نسبت به نقاشی دارد اما به نظرم خلاقیت به همان اندازه در آن هست.

آیا می توان گفت در میان طراح گرافیک های فرم گرا که دیگر اطلاع رسانی را به عنوان هدف اولیه پوستر تعریف نمی کنند، فرهاد فزونی تندروترین است؟
نه. در فرم گرایی شاید تندروتر از من هم وجود داشته باشد. در کار این افراد فقط فرم دیده می شود اما من به غیر از فرم به موارد دیگری هم در کارم توجه می کنم.

بر فرض وقتی پوسترهای موسیقی شما را می بینیم، با آن شکل استفاده از تایپوگرافی (که گاهی یادآور نقاشی خط است)، به این نتیجه می رسیم که مخاطب اصلاً قرار نیست آنها را بخواند...
در این پوسترها این نوع تایپوگرافی به عنوان یک تصویر عمل می کند و پایین آن هم یک تیتر قرار می گیرد. در این حالت قرار نیست این تایپوگرافی خوانده شود که به عنوان مثال می توانم به پوستر ارکستر سمفونیک اشاره کنم. من در زیر این تصویر تیتر را کامل و خوانا نوشته ام.

در همین گروه که گفته شد به نظرتان چه کسانی تندروتر هستند؟
خیلی ها هستند و این اصلاً تندرویی به حساب نمی آید. تنها به فرم اهمیت بیشتری داده می شود.

اهمیت دادن به فرم قابل قبول است اما مقوله یی با عنوان «طبیعت رسانه» را هم باید در نظر گرفت. می توان پذیرفت که قواعد زیبایی شناسی تغییر کند و در طراحی پوستر به ریشه های نقاشانه برسد و حتی عجیب نیست که ببینیم خیلی از طراحان پوستر تحصیلات نقاشی دارند یا نمایشگاه نقاشی برگزار کرده اند. اما در جایی احساس می کنیم طبیعت این رسانه که قرار بوده چیزی را به ما معرفی کند دستخوش تغییر شده و دیگر کارایی سابقش را ندارد. در این حالت به نظر می رسد در مقابل یک تابلوی نقاشی قرار گرفته ایم که به اشتباه در حیطه رسانه پوستر تعریف شده است. به همین دلیل است که از واژه تندروی استفاده می کنم.
تا حدودی با حرف های شما موافقم، اما من در پوسترهایم به غیر از اطلاع رسانی موارد دیگری را هم اضافه می کنم که تنها مال خودم هستند. در هر پوستری که طراحی می کنم علاوه بر اینکه به اطلاع رسانی توجه دارم، به حرف هایی که خودم هم در پوستر می خواهم بزنم توجه دارم. چنین حالتی پیش از این هم بوده است، مثلاً در دوره یی این اتفاقات در حوزه هنر مینیمال می افتاد. همان طور که یک نقاش مینیمال تمام حرفش را با یک تابلو می زد، یک طراح پوستر مینیمال هم در پوسترش همین کار را می کرد. در دوره فعلی مفهومی که در ذهن من است با یک اثر مینیمال متفاوت است و این مفهوم با اطلاعاتی که ارائه می کنم آمیخته می شود. در هنر مینیمال اطلاع رسانی اهمیت دارد اما در دوره فعلی مسائل و ارجاعاتی که به آنها وجود دارد آن قدر اهمیت پیدا می کند که اصل اطلاع رسانی را تحت تاثیر قرار داده و ضعیف تر می کند. این حالت به نظرم باعث می شود که یک پوستر بیشتر دیده شود. وقتی پوستری می بینید که به نظرتان خاص است بیشتر به آن توجه خواهید کرد. به نظرم چنین اتفاقی در طراحی پوستر باید مورد توجه قرار بگیرد.

در کارهای شما تاکید خاصی بر کار کردن در حوزه فرهنگ وجود دارد. در دوره یی حتی از گرافیک تبلیغاتی فرار می کردید.
وقتی با سفارش دهنده فرهنگی مواجهید، می توانید یک پوستر را در اوج آنچه به ذهن می رسد طراحی کنید. در این حالت مخاطب به اصطلاح قشر روشنفکر جامعه است و طبیعتاً راحت تر می توانید مفهوم یا ایده یی را به آنها منتقل کنید. من تجربه تبلیغات هم دارم و در دو سال گذشته در این حیطه فعالیت داشته ام. اما این کارها خیلی عقب تر از کارهای دیگرم هستند. وقتی قرار است برای همه مردم حرفی زده شود، طبیعتاً باید در طراحی، سطح بصری آنها را هم در نظر گرفت و به آن نزدیک شد. وقتی با قشری طرف هستید که سطح بصری بالایی دارند، بالاتر بردن این سطح و کار برای این قشر جذابیت بیشتری دارد.

در مورد موضوعاتی که در موردشان کار می کنید چقدر شناخت شما از آن موضوع می تواند در طراحی پوستر مفید باشد؟ بر فرض در یک پوستر برای تئاتر آیا لازم است در فضای آن تئاتر حضور داشته باشید یا اینکه ضرورتی برای این کار نمی بینید؟
کمترین کاری که می توان کرد این است که در تمرین ها حاضر شوم یا حتی با کارگردان کار صحبت کنم و اطلاعات بیشتری به دست بیاورم. همه اینها برایم مهم هستند اما دقیقاً همان را در پوستر منتقل نمی کنم. به نظرم پوستر یک بخش از این تئاتر است و فقط معرفی کننده آن نیست. پوستر هم مثل بازیگر یا موسیقی برای یک تئاتر عمل می کند و بخش دیگری به آن اضافه می کند. با این نوع نگاه حتماً باید به موضوعی که برایش پوستر طراحی می کنید اشراف داشته باشید.

گاهی می بینیم عده یی به دایره تکرار رسیده اند و هیچ ایده جدیدی به کارهایشان اضافه نمی شود.
خود من البته سعی می کنم در کارهایم مواردی را داشته باشم که در این حالت گرفتار نشوم. اما خیلی مواقع پیش می آید که زمان برای اجرای یک پوستر خیلی کم است و گاهی لازم می شود پوستری را یک شبه طراحی کنید. در این حالت هم فکر می کنم طراح باید آن قدر تجربه داشته و مجهز باشد که بتواند از عهده آن برآید. خیلی اوقات در همین مسیر تجربه هاست که کار حالت خلاقانه پیدا می کند و از آن تکرار بیرون می آید.

گفته می شود شما و بسیاری از همکاران تان دنباله رو رضا عابدینی هستید. معمولاً از یک حلقه نام برده می شود که عابدینی پدر یا پدربزرگ این حلقه محسوب می شود.
من شاگرد رضا عابدینی بوده ام و بخش بزرگی از آنچه الان دارم را از او یاد گرفته ام. تقلید کردن عده یی از رضا عابدینی واقعیت دارد اما نکته مهم اینجاست که اکثر آنها از شاگردان رضا عابدینی نیستند. اگرچه کارهایی که از آنها دیده می شود خیلی به کارهای عابدینی نزدیک است یا حداقل از زاویه دیدً او به طراحی پوستر نگاه می کنند. اما خود من احساس می کنم در کارهایم شبیه به او نیستم و اصولاً خود رضا عابدینی هم با شاگردانی که شبیه اش نیستند رابطه بهتری دارد.

علاوه بر این گفته می شود که این جمع گاهی و به طور مشخص و واضح در مقابل نسل های مختلف گرافیک موضع گیری می کند. نمونه بارز این حالت در جلسه یی که در دوسالانه پوستر با موضع تایپوگرافی برگزار شد، دیده می شد. در آن جلسه نوع تفکر رضا عابدینی در نقطه مقابل دیدگاه ها و تفکرات دیگر حاضرین در جلسه بود.
اصولاً همه ما با رضا عابدینی در مسائلی همفکر هستیم و در مسائلی هم نه. در جاهایی که همفکریم به نظر می آید ما جمعی هستیم که می خواهیم اتفاق دیگری را رقم بزنیم و البته جایی که نگاه مان متفاوت است اصلاً به چشم نمی آید. اما نباید آدم های همفکر و هم نظر را که با یکدیگر رابطه دوستانه یی هم دارند باند محسوب کنیم. خود من جاهایی از رضا عابدینی حمایت می کنم چون حرفش را در آن مورد قبول دارم و البته در جاهایی هم ممکن است با او موافق نباشم. اصولاً در یک خانواده فامیل هایی که حرف همدیگر را بهتر می فهمند با هم به سیزده بدر می روند ، تنها دلیلش هم این است که حرف همدیگر را بهتر می فهمند. همین.

شما خیلی زود وارد حوزه تدریس شدید. آیا بین نسل خودتان و نسلی که اکنون به عنوان دانشجو با شما کار می کنند تفاوتی احساس می کنید. بر فرض اینکه آنها پتانسیل بالاتری داشته باشند یا به اصطلاح طرح نویی در اندازند؟
طبیعتاً باید چنین اتفاقی بیفتد. در حال حاضر با اطمینان نمی توانم در این مورد نظر بدهم اما از تفاوت بین دیدگاه های ما و آنها می توانم حدس بزنم که تا حدود 10 سال دیگر اتفاقات متفاوتی خواهد افتاد. نسل ما با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی یی که تجربه کرد خیلی آهسته رشد کرد و به جلو رفت. اما نسل جدید، نسل کاملاً متفاوتی است. دریافت شان از جهان و نوع نگاه شان کاملاً متفاوت است و این باعث می شود که تفاوت میان ما و آنها زیاد شود. آنها به راحتی به آثار گرافیک ایران و جهان از طریق اینترنت دسترسی دارند و می توانند هر چند ماه یک بار نمایشگاهی برگزار کنند یا در جشنواره یی شرکت کنند. اما برای ما وقتی وارد حوزه گرافیک شدیم مشکلات و کمبودهای زیادی وجود داشت. در آن زمان طراح های جدید و کارهایشان را به راحتی نمی توانستید ببینید و حتی کتاب چندانی هم در این حوزه چاپ نمی شد. با وجود چنین اختلافاتی طبیعی است که آنها بسیار متفاوت و احتمالاً خیلی بهتر از ما باشند.

به عنوان سوال آخر آیا می توان به خصلتی اشاره کرد که مختص طراح گرافیک های ایرانی باشد؟
از زمانی که ممیز شروع به کار کرد در پی این بود که گرافیک ایرانی را به وجود بیاورد. از همان موقع تا به حال این هدف پیگیری شده و نسل چهارم به شکل جدیدتری آن را دنبال کرد. پیش از این تنها موتیف های ایرانی در آثار استفاده می شد اما نسل چهارم به نوشته های فارسی بهای بیشتری داد. نسل ما علاوه بر اینکه از موتیف ها و نوشته ها در کنار هم استفاده می کند، رسیدن به زیبایی شناسی ایرانی و به نوعی ترکیب بندی ایرانی و شیوه طراحی ایرانی به شکل کلاسیک و امروزی آن را هم مد نظر دارد. البته هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است اما تلاش برای رسیدن به آن هست. برای من خیابان های تهران و ماجراهایی که در فضای عمومی اجتماع وجود دارد به عنوان یک منبع الهام عمل می کند تا بتوانم گرافیک ایرانی را از دید خودم کشف کنم. ما هنوز در صدد کشف و تکمیل چیزی هستیم که بتوانیم آن را با جرات و افتخار گرافیک ایرانی بنامیم و می دانم که روزی به آن دست خواهیم یافت.
زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن