مجید کاشانی
شک نکنید طراحی پوستر جشنواره فیلم فجر، شانسی است که به راحتی نصیب هرکس نمیشود. هر طراح گرافیکی دوست دارد آفریننده اعلان بزرگترین اتفاق فرهنگی - هنری کشورش باشد.
ابدا اغراق نیست اگر مدعی شوم جشنواره فیلم فجر به لحاظ حجم جمعیتی، تبلیغاتی و مخاطبان، یکی از بزرگترین اتفاقات فرهنگی باشد که در طول سال برگزار میشود.
هر بار با نزدیک شدن به ایام این جشنواره، تلویزیون، روزنامهها و مجلات دوشادوش سایتها و وبلاگها حجم گستردهای از اخبار و اطلاعات جشنواره را مخابره میکنند. نام فیلمهایی که به جشنواره رسیده یا نرسیدهاند میان علاقهمندان سینما تکرار میشود و از آنجایی که هنر سینما برخلاف تئاتر، موسیقی و... با خوششانسی خدا دادهاش توانسته مورد اقبال عمومی قرار بگیرد، طیف وسیعی از مردم در اقشار متفاوت، چشم به جشنواره و آنچه در آن میگذرد دوختهاند. به تناسب همین بذلتوجه رسانهها و مخاطبان، پوستر این جشنواره هم از آن پوسترهای خوششانسی است که بیش از همنوعانش به چشم میآید.
سینه دیوارها، پیشانی سینماها و آغوش دانشکدههای هنری و غیرهنری و حتی گهگاه دستان گشوده مغازهها و فروشگاهها راحتتر از همیشه جایی را برای پوستر این جشنواره اختصاص میدهند و بعضیها این میهمان قدیمی را تا جشنواره سال بعد نگاه میدارند. چه کارتها و تیزرها و استندها که تصویر این پوستر را تکرار نمیکنند و چه سایتها که پرده از شمایل این عشوهگر رعنا برنمیدارند و چه نگاهها که مردمکشان را بهدنبال امضای طراح به روی سطح براق پوستر نمیلغزانند.
گفته بودم که طراحی این پوستر شانسی است که نصیب هرکسی نمیشود. اگر این جمله را در فضایی حرفهایتر از آنچه بر گرافیک و مخاطبانش در ایران حاکم است نقل میکردم، معنیاش چنین میشد: طراحی پوستر جشنواره فیلم فجر، به عنوان یکی از جدیترین اتفاقات فرهنگی، شرایط ویژهای را میطلبد که تنها میتوان در یک طراح تمامعیار، یک طراح حرفهای که به زیر و بم سینما، گرافیک و مخاطبانش آگاه باشد پیدا کرد و ای کاش چنین میبود اما معنی آن جمله به واقع چیز دیگری است.
هیچکس منکر این نیست که رقابت، درصد عمدهای از کیفیت محصول را تحت تاثیر خود قرار میدهد. وقتی که یک محصول، بیرقابت با هیچ رقیبی عرضه شود به هر صورت که باشد از طرف مخاطبان پذیرفته میشود و چارهای جز این نیست. هنگامی که طراحی پوستر جشنواره فیلم فجر در طول چندین دوره پیاپی به یک طراح، سفارش داده شود نتیجهای بهتر از این نخواهد داشت که آن همه پوستر که هر کدام میتوانستند اتفاقی بدیع، با ایده و اجرایی منحصربهفرد وتاثیرگذار باشند تبدیل به اعلانهایی شوند که تنها صحنهای را بازمینمایند با رنگها و عناصر مشخص -گاه زیبا و گاه نازیبا- که نسبت به سال قبل با مختصر تغییری آن هم فقط در شکل و نه در ایده به ویترین میآیند.
شعارها، نام نوشتهها و تاریخ جشنواره تغییر میکند. اما گل و مرغ و سیمرغ و ابر و اسلیمی و کاشی و شکسته نستعلیق و رنگ آبی، همانند همیشه بودهاند و انگار خواهند بود. روند چندین ساله طرح این پوسترها، انگار قالبی را به وجود آورده که حتی طراح دیگری که بعد از 25 دوره گوی رقابت را از همکار کهنهکارش ربوده است و طراحی پوستر امسال را به او سپردهاند، ناخودآگاه در بند تقید همان چارچوب میافتد و باز آسمان همان است که پیش از این هم بود و اسلیمی و گل و سنبل همان.
مثل اینکه سرنوشت محتوم این پوستر، حتی اگر مانند امسال به مسابقه گذاشته شود همان سر و شکل آشنا است: پوسترهایی که هر کدام برای خود فیلم بلندیاند و تا در مقابلشان ننشینی و آن همه جزئیات و موتیفها و شکلها و نوشتهها را به هم ربط ندهی سر از داستانشان درنمیآوری! پوسترهایی از همان رسته که برخی <گرافیک دولتی> نامش نهادهاند.
کاش میشد تا از این فرصت کمیاب یا فرصتهای مشابهی چون <نمایشگاه کتاب> و <جشنواره تئاتر فجر> به نحو بهتری برای ارتقا و معرفی گرافیک جذاب و علمی امروزین به طیف بزرگ مخاطبینی که به این سادگیها نگاهشان را به هر پوستری نمیاندازند، استفاده بهتری نمود.
ای کاش به پتانسیل این همه طراح گرافیک که بسیارشان حرفی برای گرفتن دارند و بیشک میتوانند تحول بیافرینند و سلیقه اجتماع را ارتقا ببخشند توجهی میشد. ای کاش این فرصتهای مغتنم به سادگی از دست نرود تا عاقبتش بیاعتمادی سینماگران به طراحان گرافیک باشد و نتیجهاش همین پوسترهای مبتذل فیلمهایی که اکران میشوند.
و در آخر ای کاش یک نفر شانهای بر بال و دم آشفته آن سیمرغ آشنای جشنوارهای فیلم فجر میکشید یا لااقل از روی این پشت بام که 25 سال است جا خوش کرده میپراندش، بلکه جا برای ایدهای و پوستری و فضایی دیگرگونه باز شود.