مازیار زند متولد 1356 و دانشآموخته معماری است. او پایه ثابت اغلب نمایشگاهها و جشنوارههای داخلی و خارجی است. پوسترها و تصویرسازیهایش بیانگر نگاه متفاوت این طراح جوان است. به نظرم رسید شاید در این باره حرفهایی داشته باشد. گفتگوی مکتوب ما ، پیش روی شماست:
پوسترهای زند متفاوت است. پوستر را از کدام زاویه تعریف میکنید؟
کلمنت گرینبرگ ، منتقد سرشناس هنر دوران مدرن میگوید: "هر ژانر هنری وظیفه دارد پیششرطهای بنیادی خود را در معرض پرسش انتقادی قرار دهد تا خصیصههای جوهری خویش را کشف کند". برای آنکه به این سوال پاسخ دهم ناچارم کمی به عقب برگردم و درباره ماهیت وجودی و عناصر بنیادین پوسترکمی مداقه کنم. در واقع کشف مهمترین و اصلیترین عنصر هر موضوع ، پدیده یا مدیوم از بازیهای همیشگی ذهنی و از دغدغههای مورد علاقه من بوده است. تا کجا میتوان ساختارهای موجود یا از پیش تعریف شده را پیرایش کرد ، غبار اضافات از آن گرفت و به نکتهای رسید که بیانگر راستین جوهره اصلی آن موضوع باشد ، آنقدر اصلی که اگر آن صفت را از او بگیرید ، ماهیت موضوع تغییر کند. آنگاه با گشت و گذار پیرامون هسته بنیادین ساختار مورد بحث میتوان به کشف بیشتر قابلیتهای آن و گسترش دامنه نفوذ و یا گزار از آن حوزه کمک کرد. سادهترین مثال از این نوع هنر کانسپچوال است. هنرمندان کانسپچوال در دهه 60 به بحث و کنکاش پیرامون چیستی هنر و ایجاد سوال در ماهیت هنر پرداختند و با حرکت در مرز هنر و غیرهنر و حرکت روی لبه تعاریف تاریخی هنر ، به گسترش مفاهیم و تولید تعابیر جدید از هنر پرداختند تا جایی که منادیان عبور تاریخ از مدرنیسم به پست مدرنیسم گشتند.
حال اگر بخواهم راجع به عناصر ماهوی پوستر بحث کنم ، لازمست نگاهی به تاریخ پوستر بیاندازیم و وظیفه تاریخی آن و علت بوجود آمدنش را مرور کنیم. از اواخر قرن نوزدهم ، پوستر یا اعلان یا دیوارکوب به معنای امروزیاش برای اطلاعرسانی و انتقال اطلاعات به انسان مدرن و صنعتی شده بوجود آمد. اطلاعاتی چون اعلام خبر برپایی یک اپرا ، تشویق مردم برای ورود به یک بار یا کاباره یا برانگیختن حس بیننده برای پیوستن به ارتش میهناش. این ماهیت اصلی پوستر بود و به تبع آن ، این رسانه جدید در دوران خودش چند مشخصه پیدا کرد: پوستر باید میتوانست تکثیر شود ، پس طراحی آن باید خود را با امکانات صنعتی و دستگاههای تکثیر وفق میداد. مثلا لوترک یا اشتینلن از سطوح رنگ تخت و خطهای سیال در پوستر استفاده میکردند. خواندن پوستر از لحاظ بصری باید روان و در حد مخاطب عام باشد.
پوستر باید اطلاعات کارفرما را منتقل کند ، پس باید سفارشدهنده داشته باشد و در این کار اطلاعات ، طراح نه تنها مهم نیست ، حتا نباید وارد طرح شود که این از نقاط مهم افتراق گرافیک و نقاشی است. نقاش میخواهد و باید تجربه درونی و نتیجه سفر به اعماق ذهنیاش را بر روی بوم یا درون اثر هنری منتقل کند. هرچه اثر هنری نقاش به درون او نزدیکتر و بیواسطهتر باشد ، نتیجه آن باارزشتر و درخشانتر است. تا آنجا که برای یک نقاش ، سفارشی کار کردن توهین به حساب میآید و لی برای گرافیک در مفهوم آکادمیک خود یک ضرورت شناخته میشود. اثر نقاشی نمونهای یگانه به شمار میرود که در صورت تکثیر ارزشی نخواهد داشت. در صورتی که تمامی کپیهای یک پوستر هم ارزش به حساب میآیند.
امروزه در دنیای تکنولوژی ، بخش بسیار اندکی از اطلاعات از طریق پوستر یا همان دیوارکوبها منتقل میشوند. پوستر تبدیل شده به برگهای هنرمندانه برای ثبت سندی تاریخی یا تصویری خاطرهانگیز به یادبود اتفاقی که بوقوع پیوسته است. برای آنکه مطمئن شوید ، خودتان تحقیقی انجام دهید تا بدانید چند نفر در ایران از طریق پوسترهای جشنواره فجر متوجه شدهاند که جشنواره شروع شده است! قبول. فرض کنیم زمان برپایی جشنواره فیلم از قبل مشخص بوده است ، بگویید چند نفر از روی پوسترهایی که به دیوار بودهاند ، متوجه شدهاند جشنواره موسیقی فجر چه زمانی شروع شد و خاتمه یافت. این روزها پوسترها را بجای اینکه به دیوار بچسبانند ، لوله میکنند و بعنوان یادگاری به مخاطب میدهند. از آنجا که ماهیت اطلاعرسانی عوض شده ، به تبع آن رغبت جامعه برای چاپ انبوه پوستر و چسباندن آن بر دیوار هم کم شده است. من شخصا مدتی است پوسترهایی را که در ایران یا خارج از ایران طراحی میشوند ، نه بر روی دیوار و بصورت چاپ شده ، که از طریق اینترنت بر روی یک مانیتور 17 اینچ بصورت نوری میبینم. من خودم نیز بیشتر به سمت طراحی پوسترهای self promotion رفتهام. شخصا نظرات خودم را براساس علایق شخصی تصویریام میسازم ، بدون آنکه محدود به نظر یک غیرکارشناس شوم یا ترس از تعاریف آکادمیک گرافیک داشته باشم.
بطور مثال در پوستر "شهر بهتر ، زندگی بهتر" دولایه را در نظر گرفتم که وقتی زاویه دید بیننده عوض میشود و یا لایه بالایی تکان میخورد ، خطوط پوستر حرکت میکنند و باعث میشوند فرم پوستر مدام تغییر کند. وقتی آقای عابدینی این پوستر را دیدند ، گفتند کار خوبی است ولی پوستر نیست ، fine art است. یا در پوستر "چاقو دسته خودش را نمیبرد" که برای نمایشگاه تایپوگرافی ضربالمثلهای ایرانی طراحی کردم ، دسته چاقو را از پوستر بریدم. سوراخ شدن پوستر کار متداولی نیست و البته باعث شد هیات انتخاب آثار ، کار را رد کند. در بسیاری از موارد ، از اصول بصری و قوانین تصویری کاندینسکی پیروی نمیکنم. پوسترهایم گاهی نوشته ندارند ، اگر هم دارند همیشه در بالای پوستر ، برای بهتر دیده شدن قرار نمیگیرند. در آثارم تعادل و توازن به سنت مدرسه باهاوس ، چندان نقش مهمی ندارند. سطوح طراحی نشده بخش مهمی از تصویرهایم هستند و در برخی از آنها مخاطب میتواند برداشت چندگانه داشته باشد. از این رو پوسترهایم متفاوت به نظر میرسند.
علیرغم این نگاه متفاوت ، پوسترهایتان هنوز خیلی ساده و صریح ، به موضوع وابستگی دارند. این را بحساب مینیمالیسم می گذارید؟
جنبش مینیمالیسم در هنر ، از نیمه قرن بیستم و از نقاشی آغاز شد و بدلیل ماهیت و عناصر جوهری درونش به سمت مجسمهسازی یا کاملتر بگویم ، ساخت اشیای مینیمال رفت. از این رو بررسی این حرکت در گرافیک اندکی مشکل مینماید. اما میتوان اصول کلی مینیمالیسم را در نظر گرفت و با مدیوم گرافیک مقایسه کرد. مهمترین هدف هنرمندان مینیمال ، رفع توهم از اثر هنری بود. آنان معتقد بودند اثر ما همان چیزی است که دیده میشود و هیچ اشارهای به موضوعی یا مفهومی فراتر از خود ندارد و از آنجا که جنبش مینیمال حرکتی عمدتا چپ بحساب میآمد ، هنرمندان این دوره تلاش خود را بر روی بیان چگونگی و کیفیات ماده متمرکز کردند. آنان معتقد بودند ماده بطور طبیعی و به خودی خود ، گویای همه اتفاقاتی است که در طول تاریخ بر آن حادث شده است و کاملترین بیان طبیعت است ، بیآنکه لازم باشد اثری از هنرمند بر روی آن بجا گذاشته شود. پوسترهای من نیز از این دید ، آثاری هستند که بیان روایت در آنها از طریق رابطه میان فرمها صورت گرفته است و معمولا اشارهای به موضوعی در بیرون از خود اثر نمیکنند. من از کیفیات نقطه و خط بهره میگیرم و بیآنکه روایتی مطرح کنم ، ترجمهای ساده از موضوع مورد نظر ارایه میدهم. استفاده از ده عدد مستطیل که یکی از آنها در زاویهای دیگر قرار دارد برای پوستر "رونمایی جلد دهم فرهنگنامه کودکان" ، یک نقطه در برابر چند نقطه در پوستر "مقاومت" ، خطوط بینظم و درهم در کنار خطوط منظم برای پوستر "ترور در برابر دموکراسی" ، استفاده از نقطه و بیان حس خطر و پراکندگی در پوستر "ایدز" ، نمونههایی از این مثال هستند.
معماری چه تاثیری روی پوسترهایتان گذاشته است؟
آلن فلچر میگوید: "طراحی کردن یک شیوه زندگی است". نمیشود شما تا ساعت 2 بعد از ظهر مینیمال باشید و بعد از آن سنتی کار کنید. یا مثلا نمیتوانید تا ساعت 8 شب طراح باشید و از آن به بعد نباشید. خاطرهای از جلسه دفاعیه تز فوقلیسانسم را برایتان میگویم. موضوع پایاننامهام معماری رنگ بود و کاربری آن بازار ادواری تهران. معماری مجموعه کالبد و فضاست و به نظر من مهمترین عنصر معماری فضاست. در واقع فضا بنیادیترین بخش معماری است. شما میتوانید کالبد را از معماری بگیرید ولی فضا را نمیتوانید. از این رو در پایاننامهام به فضا پرداختم و کالبد فیزیکی را از آن گرفتم. زمینی خالی را اختصاص دادم به محل برپایی بازارهای ادواری که چند منبع بخار در این فضا ، مه رقیق تولید میکرد و با استفاده از چند نورافکن رنگی ، افراد را در میان رنگها حرکت میدادم. فضای معماری من بواسطه حضور افراد در آن ساخته میشد و کاربری فضا و شکل چیدمان عناصر درون آن هم وابسته به خود افراد بود. هرکجا که میخواستند بساط پهن میکردند ، با چرخهای دستی جنس میفروختند و غیره. از این رو این فضا بهترین کاربری را براساس شرایط خود پیدا میکرد و براساس زمان و عناصر درونش تغییر مییافت. در تمام مدت دفاعیه سعی داشتم به هیات داوری بگویم فضایی که طراحی کردهام کالبد فیزیکی ندارد ، بنابراین پلان ، نما و مقطع هم ندارد. تنها فضا را طراحی و اجرا کردهام. ببینید معماری اتاق شما فضایی است که در آن زندگی میکنید و نه دیوارهای خانه شما و این فضا شامل اینهاست: مجموعه احساساتتان در هر لحظه ، مجموعه خاطرات شما و عناصر دیگری که به درون شما مر بوط میشود. چنانچه اگر من اتاق شما را عینا در قاره آفریقا بسازم ، معماری اتاق شما برایتان عوض شده است در حالی که فیزیک ظاهری آن هیچ تغییری نکرده است. حتا احساس شما نسبت به اتاقتان نه تنها با احساس فردی دیگر فرق دارد ، بلکه برای خود شما هم مرتبا عوض میشود. وقتی خوشحال هستید فضا را بزرگتر حس میکنید. وقتی ناراحت هستید ، فکر میکنید خانهتان کوچک شده است. پس آرشیتکت دیوارهای خانه را طراحی نمیکند ، بلکه جایی را طراحی میکند که از قضا شما فکر میکنید طراحی نشده است.
یک هایکو ژ اپنی میگوید:" کوزهای که در دستان شماست ، هستیاش تهی میان آن". گردش چرخهای گاری نه در گردش پرهها ، که در فضای خالی میان پرههاست. البته بعد از همه این استدلالها ، هیات ژوری اعلام کرد ما نمیپذیریم جایی را که هیچ چیزی نیست ، بگوییم معماری شماست و گفتند ما متاسفیم که تو چیزی از دانشگاه نیاموختهای. در نهایت در جواب سوال شما باید بگویم در وجود من تعالیمی که از هنر دیدهام ، یکپارچه هستند و محدود به دوران دانشگاه نمیشوند و معتقدم آموزش هنر از دوران کودکی فرد آغاز میشود ، نه بعد از دانشگاه و در ضمن گمان میکنم صحیحترین راه آموزش هنر ، روش غیرمستقیم آن است. بطور مثال شما در رشته عکاسی به دانشجو ، کار با دوربین عکاسی ، اصول نوردهی ، چاپ و ترکیببندی در عکس را میآموزید و به این طریق او را مجبور میکنید از این به بعد مثل یک عکاس آکادمیک ببیند و مثل یک عکاس کلاسیک فکر کند. ولی فرض کنید فردی که مجسمهسازی میداند و براساس دید و علاقه خود عکاسی میکند ، برخوردی متفاوت از روند معمول این هنر دارد. کمکی که معماری به من کرد ، همین بود. معماری مادر هنرهاست. من میتوانم معماری بخوانم و از این طریق به شاخههای دیگر هنر گریز بزنم. شما در معماری ، مفاهیم اصلی هنر و اصول درک فضا را میآموزید و با مدیومهای هنری دیگر مثل مجسمهسازی ، عکاسی یا گرافیک بطور جدی درگیر میشوید و در ورای همه اینها به مرزهای مدیوم از دیدی فراتر نگاه میکنید و میتوانید اصول اصلی هنر را بااطلاع ، زیر سوال ببرید.
میتوانید روی ایرانی بودن پوستر هایتان تاکید داشته باشید؟
تشخیص ایرانی بودن یا نبودن کارها برایم بسیار سخت است. زیرا هیچ تعریف مدونی از ایرانی بودن در ذهنم ندارم ، اما اگر در ایران زندگی میکنم ، اگر با فرهنگ ایرانی بزرگ شدهام ، اگز زبان مادریام فارسی است ، پس ایرانی هستم و ایرانی فکر میکنم. هرچند در همین اتاقی که من و شما نشستهایم ، هیچ عنصر ساختهشده ایرانی نمیبینم. وقتی طراحی میکنم هیچ یک از وسایلم ، از رواننویسی که در دست دارم یا رایانهام ، حتا کاغذی که روی آن اتود میزنم ، ایرانی نیست. تکنولوژی چاپ آثارم هم ایرانی نیست ، موبایل و اتومبیلم هم ایرانی نیست ، لباسهایم ایرانی نیست ولی خودم هنوز ایرانی هستم ، شاید هم نباشم! از این رو میگویم تشخیص ایرانی بودن یک اثر ، وظیفه منتقد کاردان و محقق جدی است که متاسفانه ایران امروز ، نه منتقد جدی دارد ، نه مخاطب جدی دارد ، نه محقق جدی دارد ، نه گرافیک جدی دارد و نه حتا خواننده جدی. برای اینکه موضوع را به شما ثابت کنم برای بازی هم که شده از تمام کسانی که این متن را کامل خواندهاند ، درخواست میکنم برایش کامنت بگذارند تا ببینید چند نفر از میان هزاران طراح گرافیک امروز ایران ، آن هم در شرایطی که تعداد کتابهای گرافیک بسیار کم است و دسترسیمان به کتابهای خارجی نیز محدود میباشد و تنها دو نشریه جدی اینترنتی درباره گرافیک داریم ، این متن را حداقل میخوانند! بگذریم از اینکه نه انتقادی میشنویم و نه کسی ایرادهایش را برمیشمارد تا به دانستههایمان اضافه کند.
لینک به منبع