گفتگو با ابراهیم حقیقی


در طراحی نشانه ، هویت فکری و موضوعی اهمیت بیشتری دارد یا بیان تجسمی و بصری؟
در ابتدا باید بدانیم که گرافیک یک هنر کاربردی است ، از این رو بعضی کارهای گرافیک را می‌شود هنر نامید نه لزوما همه را. نشانه‌ها هم همینطور هستند. از طرفی هر اثری که از طریق انسان به وجود می‌آید ، دارای یک کالبد و جسم است ، که این کالبد و تن دارای یک جان و روان هم هست ، مثل همه موجودات. می‌دانید که ما برای سنگ هم ، قائل به جان هستیم. چیزهایی هم که بشر در حیطه هنر می‌سازد ، دارای جان است که اصطلاحا به آن محتوا می‌گوییم. در حقیقت همان موضوع فرم و محتواست ، جان و تن ، کالبد و روان.
من اینها را همراه می‌دانم. مگر اینکه به سببی ، مثل تفکر پست مدرنیته‌ای که اتفاق افتاده و به دلیل سهل‌اندیشی ، به آن محتوا اصلا فکر نکنیم یا فقط چیزی فرمال و به قولی زیبا ، خلق کنیم که البته وقتی زیبایی و زیبایی‌شناسی مطرح می‌شود ، در واقع درگیر معنا شده‌ایم و معنا هم فارغ از محتوا نیست. اگر در بعضی آثار ، به سبب آن سهل‌اندیشی که در جهان معاصر اتفاق افتاده و نیز انفجار اطلاعات و تصویر ، فقط به شکل بسنده شود ، دیگر نمی‌توانیم با تفسیر و تاویل ، بر معنای آن دست یابیم. در صورتی که در تمام هنرهای کهن ، معنا و محتوا یکی از خصلت‌های اصیل و اصلی بیان هنرمندان ایرانی بوده است. پس در جواب این سوال شما باید عرض کنم که هر دو را هم‌ارز و هم‌ارزش می‌دانم. چرا که وقتی یک تفکر متعالی ، انسانی و جهانی هم داشته باشیم ، اما نتوانیم آن را بیان کنیم و الکن باشیم ، نمی‌توانیم ارتباط برقرار کنیم. بسیاری از هنرها را دیده‌ایم ، حداقل در سینما شاهد و مثال بسیاری داریم که بعضی فیلمسازان ، حرف‌های بسیار بزرگی را می‌خواهند بزنند ، ولی چون در فرم عاجز هستند ، آن حرف‌شان هم فنا می‌شو د. در نقاشی هم بسیار مثال داریم. به روایتی فرم و محتوا دو بال یک پرنده هستند.


بنابراین نشانه‌هایی که صرفا فرم محض و مجرد باشند ، مشکل‌آفرین خواهند بود.
بله و این مشکلی است که در عصر حاضر اتفاق افتاده که همه ما با نمونه‌های آن برخورد کرده‌ایم. بعضا هم  این را به تفکر پست مدرنیته مرتبط می‌دانند که بنیانش بر "اورنامنتالیزم" استوار است. تصور من اینست که این "اورنامنتالیزم" و "تزئین‌گرایی " ، باز بی‌محتوا نیست. آن نقشی که در گلیم‌ها ، قالی‌ها و حتی در کاشی‌کاری‌ها داریم ، اگرچه تزئینی است ، اما بی‌محتوا نیست و یک دلیل رفتاری فرهنگی

ابراهیم حقیقی:
ابزار تکنولوژیک امروز ، اینقدر شایع و رایج است که ساخت نشانه‌های بسیار ناشیانه را سهل کرده است. به همین دلیل سهل بودن ، تفکر اندک است و اندیشه‌ای را پشت آن نشانه نمی‌بینیم.
منسجم ، پشت آنست. بی‌سبب نیست که یک معمار ، بنای مسجدی را با کاشی می‌پوشاند. ظاهرا تزئین می‌کند ، اما من اعتقاد دارم آن معمار تزئین نمی‌کند ، بلکه مثلا اگر کاشی‌های مسجد شیخ لطف‌الله را از روی‌اش بکنیم ، می‌میرد. چون پوستش است. ما نمی‌توانیم بگوییم که پوست از کالبد جداست. اگر پوست یک جانور زنده را بکنیم ، می‌میرد. آیا جان در پوستش بوده است؟ مگر ما نمی‌گوییم که جان در مغز و قلب ماست؟ این یکپارچگی "ارگانیک" در این معماری ، آنچنانست که شما اگر کاشی را از رویش بکنید ، جانش می‌رود و فنا می‌شود. این موضوع در مورد قالی ایرانی هم صدق می‌کند. حالا تصور کنید که نقوش را از قالی ایرانی بگیریم ، دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند. این تنها "اورنامنتالیزم" نیست ، بلکه آن پیشینه کهن فرهنگی است که درون این رفتار نهفته است. حتی اگر خودش را بروز ندهد ، اما وجود دارد. همانطوری که ما به وجود بسیاری چیزها قائل هستیم که آنها را نمی‌بینم‌. ندیدن ما ، دلیل عدم آن چیزهای متعالی نیست! این هویت متعالی که در هنر ماست ، در نظر بسیاری کسان اصلا قابل رویت نیست. اشکالی هم ندارد ، همه که نباید به آن درجه از بینایی برسند.


چه کیفیتی از بیان بصری و مفهومی لازمست تا نشانه ، هویت" نقش" به خود بگیرد؟ مثل نشانه "نایک" که تقریبا اینطور شده است.
من این را نتیجه رفتار منسجم یکپارچه تفکر شده مکانیزم تبلیغ می‌بینم ، آنهم از طریق آژانس‌های تبلیغاتی ، که در جامعه معاصر شهرنشین ، پیام‌های سفارش را که قابل فروش و ارائه است به همگان می‌رسانند. در حقیقت بازاریابی می‌کنند. بودجه بسیار کلان روی این موضوع گذاشته می‌شود. نایک ده دوازده سال پیش تازه آمده بود که با آدیداس ، رقیب قبلی‌اش ، رقابت کند. با هزینه و بودجه تبلیغاتی وحشتناک ، خودش را وارد میدان کرد و این فکر را در رفتار پر و پیمان جامع حاکم همه جا رونده خودش عملی می‌کند. از کف سالن ورزش بسکتبال گرفته تا بنرها و بیل‌بردهای کنار استادیوم‌ها. از روی لباس بازیکنان تا به اندازه دو سانتی‌متر در زیر یک کفش. اینست که فروشندگان لباس در جوامع توسعه نیافته ، وقتی که یک چیز مد و شایع می‌شود ، به آن می‌پردازند تا فروش‌شان بالا برود. یعنی وقتی که هجوم تبلیغات نایک را در جامعه و جهان می‌بینند ، شروع می‌کنند به دوختن لباس‌هایی با آن مارک. بدون این که بدانند در حقیقت دارند آب به آسیاب آن شرکت می‌ریزند. من اعتقاد ندارم که خود آن نشانه ، بیان تجسمی بالایی داشته است. این در حقیقت ، درغلتیدن در آن مکانیزم رفتار حاکم گسترده تبلیغاتی آن شرکت است.

 

طراحان بسیاری را داریم که تعداد زیادی نشانه‌ موفق طراحی کرده‌اند با موضوعات مختلف و بعضا متضاد. این نتیجه چیست؟ بطور مثال سائول باس. از نشانه‌های سینمایی موفق و هنری گرفته تا نشانه خیلی جدی و رسمی یک شرکت هواپیمایی. این آثار موفق متفاوت ، نتیجه چیست؟
این به وظیفه گرافیک مربوط می‌شود که از این نظر با معماری مشابه است. همان سائول باس که شما می‌فرمایید علاوه بر نشانه‌های موفق ، پوسترها و تیتراژهای موفقی هم دارد. یعنی موفق می‌شود تمام این گونه‌های سفارش را مانند یک معمار حل کند. در طراحی نشانه ، هم یک طراح توانمند گرافیک ، با تفکر و انسجام ذهنی ، باید بتواند از عهده آن سفارش برآید و جواب لازم را برای آن سفارش خاص بیابد. یک طراح گرافیک موقعی موفق است که از عهده سفارش‌های متفاوت ، خوب بربیاید و اثری بیافریند که کاربردی و بسیار هم ماندگار باشد. یک طراح گرافیک باید جواب بسیاری سوال‌ها را یا بداند یا اگر نمی‌داند ، پیدا کند.


این نتیجه همان تفکر است. ابزار چه نقشی دارد؟
تصور من اینست که طراح ، معمار یا آهنگساز باید نسبت به ابزار کارش ، دانش کامل و به روز داشته باشد. به ابزارش مسلط باشد. شما نمی‌توانید امروز یک طراح گرافیک باشید و ندانید که ماشین چاپ ، چه امکاناتی را در اختیارتان می‌گذارد. این تسلط بر دانش روز ، به او کمک می‌کند چیزی بیافریند که ماندگار و زنده باشد. البته این زنده بودن و ماندگار شدن ، بنا بر وجود خود آن موجود است. یعنی که اگر یک معمار ، یک آمفی‌تاتر بسیار خوب بسازد ، اما در آن آمفی‌تاتر ، هیچ اجرایی نشود و اصلا تعطیل شود ، آن بنا می‌میرد و زود فراموش می‌شود. زندگی این بنا ، به آدم‌ها بستگی دارد. یک نشانه هم همینطور است. اگر نشانه بسیار زیبای هنری شاهکار هم طراحی کنید ، ولی وقتی از آن استفاده نشود و در جامعه رسوخ پیدا نکند ، قطعا می‌میرد. نشانه "سایپا"ی مرتضی ممیز چرا اینقدر حی و حاضر است؟ برای اینکه کارخانه سایپا ، تولیدکننده بزرگی شده و اتومبیل‌هایش مدام به بازار می‌آیند. اگر قرار بود در همان سال اول این کارخانه تعطیل می‌شد ، آن نشانه هم تا به حال مرده بود.


می‌توانیم بگوییم کیفیات روانی یک نشانه ، متاثر از واقعیت‌ها و حقیقت‌های جامعه ، در دوره زمانی خاص است؟ بطور مثال نشانه‌هایی که در دهه 1360 طراحی شده‌اند اغلب زمخت ، سنگین و توپر هستند که این شاید متاثر از شرایط حاکم بوده است؟
همه اینها می‌تواند باشد به اضافه چند چیز دیگر. ابزار هم در روان بشر و جامعه بشری نقش دارد.آن قدیم ، قبل از اینکه حتی چاپ افست بیاید ، وقتی با کلیشه سر و کار دارید ، باید ترام درشت داشته باشید یا به تنپلات‌ها فکر کنید. دسن‌های نازک هم در کلیشه‌سازی ، خوب درنمی‌آید. وقتی که افست می‌آید و ترام‌ها ریز می‌شوند ، سایه‌وشن‌ها و دسن‌های نازک هم قابل چاپ می‌شود. اینها حضور و گستره ابزار و نتیجه اختراعات و کشفیات بشر است. اما ابزار ، تفکر نمی‌آفریند بلکه از آن ، استفاده خوب می‌توان کرد. اتفاقاتی که در جامعه و جهان می‌افتد ، روی آدم‌ها تاثیر می‌گذارد و این انکارپذیر نیست. تفکر یک جامعه ، یک تفکر جمعی است. همان اتفاقی که در نشانه‌های این مُلک افتاده ، در پوسترها ، فیلم‌ها و حتی در تفکر انسان ایرانی هم افتاده‌است. انسان ایرانی امروز هم مثل چهل سال پیش فکر نمی‌کند.


در گرایش‌های خاص نشانه‌های این دوره از گرافیک ایران ، چه ویژگی روانی فردی یا اجتماعی را موثر می‌بینید؟
من تصور می‌کنم ما در یک مرحله گذار هستیم و از این اتفاقات سهل‌انگارانه با زیبایی‌شناسی امروز ، که من اسمش را زیبایی‌شناسی نمی‌گذارم ، عبور خواهیم کرد. ابزار تکنولوژیک امروز ، اینقدر شایع و رایج است که ساخت نشانه‌های بسیار ناشیانه را سهل کرده است. به همین دلیل سهل بودن ، تفکر اندک است و اندیشه‌ای را پشت آن نشانه نمی‌بینیم. قطعا این ذوق‌زدگی و این حضور حاکم ابزارها و نرم‌افزارها کم‌رنگ خواهند شد. جذابیتش هم از بین خواهد رفت. دوربین عکاسی هم در دنیا فراوان است ، ولی همه هنرمند و عکاس نمی‌شوند. رایانه و نرم‌افزار هم فراوان‌تر از دوربین شده است ، اما هنرمندان هر جامعه در هر دوره انگشت‌شمارند.

لینک به منبع

زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن