جریان یافتن در مخاطب


هم صحبت شدن با استاد محمد احصایى خاطره اى است فراموش نشدنى، چرا که شوخ طبعى این همشهرى عبید زاکانى، گذر زمان را از یاد آدمى مى برد و سخن را تا پاسى از شب به درازا مى کشاند. گفتن اینکه سیدمحمد احصایى براى همگان شناخته شده است چیزى را حل نمى کند، حتى اشاره به اینکه دست خط او همچون امضایى براى معتبر کردن روزنامه هاى این سرزمین، به عنوان «نام نوشته» بر تارک بسیارى از نشریات یومیه جاى گرفته سخن تازه اى نیست، پس فقط دوباره با خود تکرار مى کنیم که محمد احصایى، دارنده نشان درجه یک هنر، خوشنویسى یکتاست و مطبوعات ایران بسیار به او مدیونند.


جناب آقاى احصایى، لوگوتایپ در ساختار گرافیکى روزنامه داراى چه اهمیتى است؟
لوگوتایپ در واقع اولین صحنه اى است که در یک کیوسک روزنامه فروشى به چشم مى خورد، براى همین جذابیت بصرى لوگو داراى اهمیت زیادى است. این جذابیت شامل دو نکته است: خود کلمه و اجراى کلمه که دومى به حوزه گرافیک مربوط است. چگونگى اجراى کلمه آن هم با تکنیک هاى شناخته شده نیز کار بسیار دشوارى است، مثلاً براى اجراى یک لوگوى نستعلیق، چون این قلم به نوعى قلم ملى ما محسوب مى شود، کار با آن به دلیل شناخت بالاى مخاطب امر بسیار دشوارى استبراى همین زمان طراحى عنوان نشریه با شیوه خوشنویسى باید توجه داشت که لوگوتایپ توسط فردى کار شود که هم در حوزه خوشنویسى متبحر باشد و هم در حوزه گرافیک. اما با انجام خوشنویسى یک لوگو، کار تمام شده نیست، بلکه توجه به محل قرارگیرى آن در روزنامه، جذابیت، هویت و اصیل بودن لوگوتایپ نیز داراى اهمیت است. مثلاً در لوگوتایپ روزنامه «وقایع اتفاقیه» یک حس نوستالژیک و پس زمینه تاریخى در کلمه وجود داشت و براى من خیلى جالب بود که چگونه این کلمه را طراحى کنم تا براى مخاطب جذاب باشد که خوشبختانه در مورد این لوگوتایپ این اتفاق افتاد. براى من خیلى اهمیت دارد که وقتى عنوان روزنامه خاطره قومى مخاطب را در خود جاى داده، از نظر اجرایى به این خاطره قومى اداى دین بکنم. بخش گرافیکى یک لوگوتایپ اینجاست وگرنه هرکسى مى توانست «وقایع اتفاقیه» را بنویسد.در هر صورت آن چه که جزء مسئولیت هاى یک طراح «نام نوشته» مثلاً به شیوه نستعلیق است، هم اجراى بسیار اصیل خطاطى است و هم توفیق در جذابیت آن، که در حوزه فنون و علوم گرافیک است. ترکیب، ضخامت و نوع دخالت هاى کوچک است که سبب ماندگارى یک لوگوتایپ مى شود.

شما از خط نستعلیق صحبت کردید، بعضى از مدیران نشریات و یا سردبیرها، مثلاً آقاى شمس الواعظین، اعتقاد دارند که عنوان یک روزنامه ایرانى حتماً باید نستعلیق باشد. شما با این نظر موافق هستید؟
آن زمانى که آقاى شمس الواعظین این نظریه را ارائه کردند، تعداد روزنامه ها خیلى کم بود. در واقع یک جور نوآورى با این نظریه در حوزه عنوان روزنامه ها ایجاد شد. اما یک پتانسیل فرهنگى هم پشت این نظریه بود. من وقتى با آقاى شمس الواعظین صحبت مى کردم، متوجه شدم که این دلبستگى ایشان به نستعلیق یک دلبستگى شخصى   قومى است و یک هوشمندى روزنامه نگارى در آن وجود دارد، یعنى ایشان تشخیص دادند که اگر عنوان روزنامه شان یک نستعلیق درجه یک باشد که قواعد گرافیک در آن لحاظ شود، مى تواند در جذب مخاطب موفق عمل کند، که همین گونه هم شد. اما شما فرض کنید تمامى روزنامه ها لوگوى نستعلیق داشته باشند، این جا دیگر جلب توجه کردن بسیار  بسیار مشکل و ربودن چشم مخاطب سخت مى شود. همه این مسائل برمى گردد به کسانى که روزنامه را اداره مى کنند، چه از نظر فرهنگى و چه از نظر حرفه اى.از نظر فرهنگى، کسى که یک نوع دلبستگى به فرهنگ خود دارد به مجموعه عوامل از دید این دلبستگى نگاه مى کند، مثلاً من برخورد داشتم با کسانى که به من سفارش داده اند، اما فقط به این خاطر  که کارشان راه بیفتد. تجربه به من نشان داده تعداد افرادى که مى دانستند در این سفارش چه مى خواهند خیلى کم بوده اند. اینها همه قابل بحث هستند که صاحبان روزنامه در این حوزه دنبال چه چیزى مى گردند. خیلى جالب است که صاحبان روزنامه ها آن چیزى را که مطرح مى کنند، به همان میزان هم مخاطبین در درخواست هایشان طلب مى کنند، یعنى مثلاً نظام فکرى و سلیقه صاحبان لوموند، دقیقاً جفت و جور است با مخاطبینش. به همین جهت هم صاحبان لوموند به خود اجازه نمى دهند و با ارزش هایشان نمى خواند که در صفحه اولشان آگهى بگذارند، از طرفى مخاطبین توقع ندارند که در صفحه اول آگهى ببینند، یعنى ارزش هایى که خود تعیین کردند به نوعى در وجود مخاطبین جریان پیدا کرده است.
اینجا دیگر فقط «نام نوشته» روزنامه نیست که اهمیت دارد، کلیت روزنامه در درجه اول اهمیت قرار مى گیرد. چه از نظر مطالب، چه از نظر ایدئولوژى، ارزش ها و چه از نظر ظاهرى که دیزاین روزنامه است. وقتى هم مى گوییم دیزاین، این دیزاین را دو عامل مهم تصویر مى کند، یکى فونت است و دیگرى عنوان روزنامه. فونت که مى گوییم تنها خود فونت نیست. وقتى کسى یک فونت کاملاً موفق را استفاده مى کند، یک لى آوت موفق هم پشت کار وجود دارد، نمى توان این مسائل را از هم جدا کرد، همگى به هم بستگى دارند.

با توجه به تمامى مشکلات مدیریتى در حوزه مطبوعات ایران، آیا گرافیک مى تواند با نوعى تعهد حرفه اى لزوم پرداخت به گرافیک را به مدیریت ثابت کند؟
وقتى مدیریت یک روزنامه برایش مهم است که نشریه اش مخاطب بیشترى داشته باشد و متوجه است که زیبا بودن روزنامه به جذب مخاطب کمک مى کند، در یک تعامل منطقى آن چیزى را که به نفع روزنامه اش هست مى پذیرد و طبیعى است که علم طراح گرافیک در این جا به کمکش مى آید. به هر حال طراح گرافیک، در توفیق ظاهرى یک نشریه مؤثر است.

عنوان روزنامه «دوران » که از کارهاى خودتان بود و خیلى اصرار داشتید که مفهوم چرخش و زمان را با اجراى دَوَرانى آن ارائه کنید و، با این تفکر به سراغ خط شکسته رفتید که حرکت موفقى نیز بود یا مثلاً عنوان روزنامه همشهرى که دقیقاً با مفاهیم شهروندى روزنامه هماهنگ بود، این هماهنگى ها را با چه نگاهى مى بینید؟
من فکر مى کنم در این موضوع بحث هنر وارد مى شود. درست است که گرافیک یک ابزار اجتماعى در جهت ارائه یک فرهنگ بصرى در بهترین شکل است، اما یک جاهایى مسائل از حوزه اختیار طراح گرافیک خارج است و آن جا، جاهایى است که آبستره وارد کار مى شود و در آن دخالت مى کند، رشته هایى از هنر که کاربردى نامیده مى شوند (گرچه من با این کلمه هنر کاربردى موافق نیستم)، یک جایى امضاى هنرمند هم در آن هست، این مسائل نظیر «دوران» و «وقایع اتفاقیه» از این دست آثار هستند، یعنى من فکر کردم که این گونه هم مى شود کار کرد. جالب است که به عنوان یک خوشنویس و طراح گرافیک هرچه را مى خواهم طراحى کنم، نمى دانم به چه شکل مسائلى وارد طراحى کار مى شود که جزء نظام تعریف شده آن نیست. براى نمونه لوگوتایپ «نهج البلاغه» که از موفق ترین کارهاست. هنگام طراحى نام نوشته نهج البلاغه، مجموعه اى از زیباشناسى خطوط در ذهن من بود، به علاوه مسائلى که از گرافیک مى دانستم به اضافه خود نهج البلاغه، یعنى نهج البلاغه کار خود را کرد. شما اگر دقت بکنید قدرتى که در کلمه «على» وجود دارد به شدت در عنوان نهج البلاغه متبلور است. اصولاً هر کار گرافیکى متعالى که شما مى بینید، درصد هنرى و آرت آن بیشتر است تا جنبه کاربردى آن و این از جوهره و شخصیت هنرى طراح گرافیک نشأت مى گیرد.

اگر بخواهید قضاوت بکنید، در بین عنوان هاى روزنامه هاى موجود کدامیک را بیشتر مى پسندید؟
من لوگوى روزنامه «انتخاب» را بیشتر مى پسندم و دوست دارم. در نام نوشته «انتخاب»، با این که کمى خواندنش مشکل بود (البته اصلاً موافق نیستم که لوگو واضح باشد، براى این که کسى که اهل روزنامه باشد بالاخره کشف مى کند) آن تیک که در لوگوى انتخاب وجود دارد را من دوست دارم، چرا که در آن یک نوع هوشمندى گرافیکى در جهت هماهنگى با محتوا و منظور روزنامه وجود داشت. دیگرى عنوان مجله فیلم است که هیچ بحثى در آن نیست و جزء بهترین ها محسوب مى شود چرا که همه چیز را در خود تعریف مى کند.نکته دیگرى که از نظر فنى در طراحى لوگو وجود دارد، فرهنگ بالاى یک شغل یا یک هنر است، فرهنگ بصرى تنها به زیباشناسى ظاهرى نیست، مثلاً همین لوگوى نشریه فیلم یا نهج البلاغه نمونه هایى هستند فراتر از زیباشناسى ظاهرى.

اصولاً با دفرماسیون در خطوط سنتى براى رسیدن به یک گرافیک موفق موافق هستید؟
شما وقتى به قلم هاى مختلف آشنا باشید، خواهید دانست بعضى هاشان قرن هاست که روى زیبایى شناسى شان کار شده، طورى که به نظر مى  رسد دیگر کار اضافه اى نمى توان رویشان انجام داد. مثلاً یک حرف «ن» که از گذشته به ما رسیده را حداکثر مى توان یک میلیمتر دو میلیمتر این ور یا آن ور کرد. اما فرم کلى را نمى توان تغییر داد. در چنین وضعیتى ما حداکثر مى توانیم روى کمپوزیسیون و ترکیب کار کنیم، روى اندازه ها و نسبت ها نمى توان دخل و تصرف کرد.در میان این قلم هاى مختلف، قلم ثلث، قلمى است تزئینى، یعنى کتابت نیست و در کتیبه ها و بناها بیشتر کاربرد دارد و اصولاً در اندازه هاى بزرگ تعریف مى شود، به همین دلیل مى توان این اندازه ها را تغییر داد که این هم باز به خود هنرمند باز مى گردد. ولى با وجود این تغییر اندازه ها شما اگر به گذشته بازگردید، مى بینید که خیلى کم کسى توانسته این خط را تغییر دهد، براى این که کسانى که خطاطى کار مى کنند این اعتقاد و ایمان و علاقه اى که به اصول این قلم ها دارند، اینها را باز مى دارد از جسارت در حوزه قلم ها. یکى از علت هایى که اینها را باز مى دارد، اهلى شدن با این نسبت هاست. خود این عمر گذاشتن روى رعایت یک قاعده مشخص موجب مى شود تا در این حوزه تلاش کمى صورت بگیرد.اما خود من چون از زاویه نقاشى وارد این حوزه شدم توانستم در خط ثلث که اِلمان نقاشى ام بود، وارد بشوم و دست اندازى کنم، در نتیجه توانستم هم در کمپوزیسیون آن دست اندازى کنم و هم شکل آن را دِفرمه کنم، اما فقط توانستم در ثلث این کار را انجام بدهم، ولى در حوزه نستعلیق و دیگر خطوط نمى توانستم. در بعضى از قلم ها نمى توان دست اندازى کرد. تجربه به من نشان داده که در میان مجموعه خطوط آن دسته اى را مى توان تغییر داد که شامل ثلث و کوفى هستند. در این مجموعه است که مى توان به دفرماسیون نزدیک شد.

در دوره هایى به خاطر کیفیت چاپ نمى توانستیم از رنگ بهره مناسب ببریم با بهبود سیستم هاى چاپ امکان رسیدن به رنگ بهتر فراهم شده و امروزه، شاهد استفاده هرروزه رنگ در نام نوشته روزنامه ها هستیم. این رنگ به رنگ شدن لوگوتایپ در روزنامه ها را چگونه مى توان تشریح کرد؟
بستگى به سلیقه دارد، فکر نمى کنم که خیلى باید و نبایدى در این حوزه باشد. به نظر من کار جالبى است که در روزنامه هاى ما نسبت به رویدادها رنگ لوگو را تغییر دهند. خیلى قشنگ است که لوگوتایپ یک روزنامه در محرم و صفر سیاه بشود. این عزادارى لوگو یعنى شریک شدن آن با عواطف جامعه، یعنى به نوعى روایت گر عواطف جامعه شدن. در شادى ها فضاى لوگوتایپ شاد مى شود و در ایام حزن، غمگین. این به نوعى همراهى با عواطف جامعه است و با مفهوم روزنامه یعنى «نامه هرروزه» هماهنگى دارد.

همراهى با عواطف جامعه در دیگر نقاط دنیا هم وجود دارد مثلاً مى توان به مجله Time اشاره کرد که کادر دور آن همیشه قرمز است، اما مثلاً در ۱۱ سپتامبر نوار حاشیه اى نشریه مشکى مى شود، ولى در روزنامه هاى ایران بسیار مى بینیم که رنگ لوگو بر مبناى عکس صفحه اول روزنامه انتخاب مى شود.
این نوع انتخاب رنگ دیگر زیادى است، یعنى به نظر من به خاطر این که حرمت کاراکتر حفظ شود، نباید زیاد دست کارى کرد. به همین جهت است که صحت عرایض بنده را شما با مشکى شدن Time مثال مى زنید. کارى که Time کرده و جذاب بوده به دلیل این  است که در یک حالت اختصاصى انجام داده است و براى همین در خاطر شما مى ماند، این یک اتفاق است. اتفاقى است که از فرط تکرار عادى نمى شود تا چشم شما به آن عادت کند و نگاهتان به چنین کارى بى تفاوت شود. اما این که هر روز رنگ لوگو تغییر کند را مى پذیرم که خیلى خوب نیست. بهتر است در یک تعداد خاصى از اتفاقات، لوگوى روزنامه شریک شود. در آن رویداد که معمولاً یا در شادى مطلق است و یا در غم مطلق. این را مثل نمکى بدانیم که به غذا اضافه مى کنیم. آنقدر نباید نمک زد که غذا از دهان بیفتد.

بافت در لوگوتایپ را چگونه مى بینید، با این وصف که خیلى کم در طراحى لوگوتایپ از آن استفاده شده، در خطاطى سنتى نمونه هایى مثل «نستعلیق گلزار» را داریم که از بافت استفاده کرده اند و موفق نیز بوده اند، آیا استفاده از بافت قرابتى با روزنامه دارد؟
هیچ قرابتى از قبل وجود ندارد، بستگى به این دارد که طراح گرافیک چگونه از آن بهره ببرد. شما همین Time را در نظر بگیرید که گاهى اصلاً به جاى حروف از یک شىء استفاده مى کند و موفق نیز هست. باید این گونه اتفاقات هدفمند و با تفکر باشد. فراموش نکنیم که گرافیک تلاشش هدفمند کردن احساسات و عواطف براى رسیدن به مقصود از قبل تعیین شده است. همه چیز ممکن است اما فقط وقتى که فکر شده باشد.
 

لینک به منبع

زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن