هر دو مدیون همکاریمان هستیم


گفت‌وگو:شهاب اشتری


«لیلا میری» سال ۱۳۵۵ در تهران به دنیا آمده و سال  ۱۳۸۰ از دانشگاه هنرهای تزیینی در مقطع کارشناسی رشته طراحی‌گرافیک فارغ‌التحصیل شده است. در سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ در پروژه‌های مختلف طراحی‌گرافیک هم‌کاری داشته است.
«مریم عنایتی» سال ۱۳۵۷ در تهران به دنیا آمده و سال  ۱۳۸۰ از دانشگاه آزاد در مقطع کارشناسی رشته طراحی‌گرافیک فارغ‌التحصیل شده است. در سال‌های  ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۶ در پروژه‌های مختلف طراحی‌گرافیک هم‌کاری داشته است.
لیلا و مریم پس از شرکت در دوره‌های آموزشی تخصصی «رضا عابدینی» چند پروژه مشترک انجام می‌دهند و هم‌کاریشان آغاز می‌شود. این هم‌کاری موفقیت‌آمیز پیش می‌رود و به پیشنهاد «شهزراد اسفرجانی» تصمیم می‌گیرند یک امضای مشترک زیر همه کارهایشان داشته باشند. این دو طراح‌گرافیک از سال ۱۳۸۵ تا به‌حال به صورت مشترک پروژه‌های زیادی انجام داده‌اند از طراحی پوستر و لوگو گرفته تا طراحی صحنه فیلم و لوگوی بناها و ساختمان‌های تجاری و مسکونی. در این مدت هم‌کاری که طول آن به یک دهه نزدیک می‌شود هیچ پروژه‌ای پذیرفته نشده است مگر آن‌که آن‌ها به‌صورت مشترک ابتدا تا انتهایش را پیش برده باشند. مریم و لیلا همین نکته را که برای بسیاری جالب توجه است، ویژگی اصلی کار و رمز موفقیت‌شان می‌دانند. آن‌ها از سال ۱۳۹۰ با هم‌کاری دو نفر دیگر شرکت «کبالت» را تاسیس کرده و سراغ طراحی جواهر آلات بر پایه تجربیات طراحی‌گرافیک رفته‌اند.
گفت‌وگوی «رنگ» را با «لیلا میری» و «مریم عنایتی» درباره همکاری دوستانه، اختلاف‌های احتمالی‌، روند کارهای مختلف و... بخوانید.




مریم و لیلا قبل از همکاری مشترک چه می‌کردند و پس از آشنایی روند کارشان چه تغییری کرد؟
لیلا: هر کدام از ما جداگانه کار حرفه‌ای می‌کردیم. هم من گرافیک خوانده بودم و هم مریم، هر دو یک دوره‌ای در دفتر رضا عابدینی کارآموزی کرده بودیم و در کنار آن سفارش‌های کاری می‌گرفتیم و انجام می‌دادیم. همکاری ما از پروژه مجله فرش شروع شد و هرکدام روی کارهایی که دیگری جداگانه انجام می‌داد، نظر می‌دادیم. بعد از آن چند پروژه مشترک دیگر هم داشتیم. کارهای یکدیگر را می‌دیدیم و از نظر هم استفاده می‌کردیم. من با خانم اسفرجانی در خیلی از پروژه‌های کاری مشورت و از نظرشان استفاده می‌کردم و به‌همین دلیل در جریان کارهایم بود. اواخر سال 1383 بود که ایشان به من گفت وقتش است که امضای مشترک داشته باشید و با هم کار کنید چون وقتی نیرویتان زیاد شود توانایی انجام کار بیشتری خواهید داشت. با مریم صحبت کردم و قرار شد برای این‌که کار را شروع کنیم یک لوگوی مشترک داشته باشیم. مریم لوگو را طراحی کرد و فکر می‌کنم بهترین لوگویی است که تا به‌حال در مجموعه‌مان داشته‌ایم.

برایم جالب است بدانم شما چطور کارها و وظایفتان را تفکیک می‌کنید؟ مثلا همین الان که حرف می‌زنیم چطور تفکیک می‌کنید که کدام بخش را چه کسی بگوید؟سوال را از کی بپرسم؟
لیلا: فرقی نمی‌کند. خودت می‌توانی انتخاب کنی!
هیچ‌وقت چنین دغدغه‌ای وجود نداشته که هر کدام بخواهد بیش از دیگری دیده شود؟
لیلا: اصلا. خاصیت گرافیک این است که اگر خروجی داشته باشی، سفارش می‌گیری و برای موفق شدن لازم نیست در موردت سر و صدا و نمایش باشد.
مریم: اول که از دانشگاه بیرون می‌آیی دوست داری کار و اسمت مطرح شود، ما دیگر آن دوره را پشت سر گذاشته‌ایم.
لیلا: حتی آن‌موقع هم خروجی کار برایمان مهم بود.
مریم: موقع شروع همکاری آن دوره را پشت سر گذاشته بودیم خصوصا که به‌خاطر تب و تاب دوره کلاس‌های آقای عابدینی ما جدا جدا شناخته شده بودیم؛ مخصوصا که جزو اولین شاگردان ایشان بودیم. آن دوره منجر به برگزاری نمایشگاهی در گالری طراحان آزاد شد که اسم تک تک بچه‌ها را مطرح کرد و همه می‌دانستند ماهم جزو آن گروهیم. به همین‌ خاطر وقتی همکاریمان را شروع کردیم تلاشی نداشتیم که امضای مستقل داشته باشم.

گفتید شهرزاد اسفرجانی پیشنهاد امضای مشترک به شما داد؟
مریم: بله. اوایل زیر هر پوستر امضای هر دویمان بود، آن‌ موقع هنوز کارهای جداگانه و مستقلمان را هم داشتیم. خانم اسفرجانی به ما گفت بهتر است مشتری‌هایتان یکی شود چون همکاری دو طراح اجازه می‌دهد حجم کاریتان را بیشتر کنید. همین اتفاق هم افتاد.

می‌خواهم این روش کار مشترک را توضیح دهید، مثلا برای طراحی یک پوستر عکس، اتود، لی‌آوت و... لازم است. این تقسیم کار چطور صورت می‌گیرد؟ آیا بخش‌های مختلف کار در هر پروژه تفکیک می‌شود؟
لیلا: ایده اولیه را با هم به نتیجه می‌رسانیم. مثلا مشتری یک نقاش است و پوستری برای نمایشگاهش سفارش داده است؛ با هم فکر می‌کنیم که از عکس خودش استفاده کنیم؟ از نقاشی‌اش استفاده کنیم؟ یا تلفیق و... در واقع یک جلسه ایده‌پردازی داریم تا به نتیجه نهایی برسیم که قرار است چطور کار کنیم. ایده‌هایمان را می‌نویسیم و بعد از این‌که به نتیجه رسیدیم هر کس دستش خالی بود کار راشروع می‌کند. یک وقت‌هایی بخشی از کار را مریم جلو می‌برد و بعد او پشت دستگاه من می‌رود و ادامه کار را من انجام می‌دهم یا برعکس من کار می‌کنم و مریم می‌گوید این تغییرات هم بد نیست و بعد او کار را ادامه می‌دهد. یعنی این‌طور نیست که مثلا مریم لی‌آوت کند و تمام شود یا من لی‌آوت را تمام کنم و از در بیرون بروم، تا لحظه آخر هر دو پای یک کار هستیم. حتی این‌که لی‌آوت و نوشته چه باشد، تایپ باشد؟ تایپ چه شکلی باشد؟ کالیکوگرافی باشد؟ بر اساس خوش‌نویسی باشد؟ تمام جزییات را با هم جلو می‌بریم.
احتمالا شما در بعضی آثار مثلا می‌توانید بنویسید لی‌آوت: لیلا و تصویرساز: مریم. یا برعکس! ولی کار را همیشه با امضای مشترک ارائه می‌دهید.
لیلا: می‌شود این کار را بکینم ولی توی لی‌آوت و تصویرسازی هم حتما دیگری دخالت داشته است. این‌طور نیست که من تصویرسازی را تمام کنم و بگویم مریم بیا لی‌آوت را انجام بده. هر دو در تمام جزییات کار هستیم مثلا من استارت تصویرسازی را زده‌ام و می‌خواهم دو تصویر را تلفیق کنم، مریم را صدا می‌زنم و نظرش را می‌پرسم. ممکن است موافق باشد یا ایده‌ای بدهد که امتحانش می‌کنیم. هر دو در همه مراحل کار درگیریم مگر‌ این‌که یکی سفر یا گرفتار باشد که باز هم تا جایی که می‌شود با ایمیل در تماسیم.

اگر سفارش‌دهنده‌ای بگوید می خواهم کارم را یکی از شما به‌تنهایی انجام دهد، کار را رد می‌کنید؟
لیلا: این اتفاق نمی‌افتد و اگر پیش بیاید قبول نمی‌کنیم. بعد از ده سال دیگر جا افتاده چون بیشتر زندگی حرفه‌ایمان با هم بوده است. اگر ما با هم کار نمی‌کردیم، نمی‌توانستیم این همه تجربه مختلف داشته باشیم. هر یک از ما تجربه‌هایش را مدیون دیگری و امضای مشترکمان است. هر کس به دفتر می‌آید با علم به این‌که ما دو نفر با هم کار می‌کنیم وارد می‌شود.
البته این اتفاق قبلا برایم افتاده است؛ پیش از هم‌کاری با مریم یک شریک کاری داشتم که بیشتر از ۶ ماه طول نکشید، وقتی از هم جدا شدیم خیلی‌ها زنگ می‌زدند و من می‌گفتم جدا شده‌ایم و کار نمی‌کنم. بعضی‌هایشان می‌گفتند دوست داریم تو روی سفارشمان کار کنی و حتما این اتفاق برای شریک من هم افتاده است ولی در همکاری با مریم هیچ‌وقت چنین موردی پیش نیامده است. فکر می‌کنم برای این‌که افق ما در طراحی‌گرافیک خیلی به هم شبیه و نزدیک است و هر دو دوره تکمیلی تخصصی با یک روش و سبک را در یک جا گذرانده‌ایم، سبک و نگاه مشابهی داریم و طرز برخوردمان با طراحی و کار حرفه‌ای از هم دور نیست. اگر آثار قبل از همکاریمان را ببینید، می‌توانید تفکیک کنید که کدام کار من ست و کدام کار مریم. ولی اختلاف زیادی بین آن‌ها نیست که بگویی این‌ها دو دنیای متفاوت هستند و چطور با هم تلفیق شده‌اند؟ شاید ترکیب ما با هم ضعف‌های تک تک‌مان را پوشانده است. به نوعی این همکاری نکته مثبت کار ما شده و مشتری هم این ویژگی را دوست دارد.




وقتی سفارشی می‌گیرید از صفر تا صد کار چه اتفاقاتی می‌افتد؟
مریم: معمولا هر دو در جلسات سفارش کار حضور داریم و خیلی کم پیش می‌آید که یکیمان نباشد. شاید همان موقع نظراتمان را به مشتری نگوییم، تا جایی که امکان دارد نظر کلی می‌دهیم و بعد اولین جلسه را بین خودمان داریم. هر کدام ایده خودش را می‌گوید و وقتی به نتیجه اولیه رسیدیم، هر کس دستش خالی باشد استارت کار را می‌زند. در اتاق کارمان مانیتورها کنار هم است و از اول تا آخر در جریان هستیم، هر کس مشغول باشد دیگری نظر می‌دهد و پروژه را با هم جلو می‌بریم. در جلسه بعدی که مشتری می‌آید تا کار را ببیند باز هم حتما هر دو حضور داریم. تا به حال هم به خاطر اختلاف سلیقه مشکل نداشته‌ایم، همه چیز را بین خودمان حل می‌کنیم و به مشتری یک حرف را می‌زنیم.
من به‌عنوان کسی که از بیرون کارتان را می‌بیند نمی‌توانم بپذیرم که در ده سال همکاری هیچ تنشی بین شما به‌وجود نیامده باشد.در واقع می‌خواهیم طرح این سوالات و مسائل کمکی برای کسانی باشد که می‌خواهند چنین تجربه و رابطه کاری داشته باشند.
لیلا: این سوالی است که خیلی‌ها می‌پرسند، ما فقطیک مشکل داریم، آن هم در برخورد و روش کار با مشتری است. مریم بر سر مسائل مالی با مشتری  انعطاف‌پذیرتر است، او اعتماد می‌کند که پیش‌پرداخت نگیریم یا با مشتری راه بیاییم و... ولی من موافق نیستم و ترجیح می‌دهم کار از اول طبق قرارداد و با پیش‌پرداخت جلو برود حتی اگر به این دلیل قرارداد بسته نشود. تنها بحث ما در هر پروژه‌ای همین است. من و مریم فقط همکار نیستیم و مثل خواهریم. بیشتر ساعت‌ها را در کنار هم هستیم، در طول روز در دفتر و شب در خانه و معاشرت‌هایمان نیز با هم یکی است؛ اما تنش‌های کاری و رابطه‌ای ما بیشتر از ده دقیقه طول نمی‌کشد.
یک دلیلش این است که سلیقه‌هایمان به هم شبیه است و بعد از ده سال کار نزدیک‌تر هم شده است. از طرف دیگر خروجی کار برایمان مهم است، اگر مریم در یک کاری بگوید به نظرش فلان روش بهتر است، من «چرا» نمی‌گویم؛ چون به او اعتماد دارم. در واقع ما نمی‌خواهیم به هم ثابت کنیم کدام یک طراح‌گرافیک بهتری است.
مریم: شاید یک دلیل دیگر این باشد که بیشتر کارهای ما مبتنی بر طراحی است و مفهومی نیست که بحث و جدل پیش نمی‌آید. همه بحث‌ها فقط سر برخورد با مشتری است مثلا دیر می‌آید یا می‌رود و برنمی‌گردد، ‌بد قولی می‌کند، پول نمی‌دهد و...

این روش کار مشترک شما چه‌قدر برای مشتری‌ها جذاب است؟
ما در همان اولین سال همکاریمان مصاحبه‌ای داشتیم که چاپ نشد ولی این‌قدر موضوع برای همه جذاب است که همیشه سوال‌های مشابه زیادی از ما شده است. هم برای هم‌صنف‌های خودمان، هم برای مشتری‌ها و هم کسانی که توی این حوزه نیستند. خدا را شکر دوام آورده‌ایم و هیچ‌وقت جدا نشده‌ایم، حتی پروژه‌هایی که باز باید با هم کار کنیم تعریف کرده‌ایم. یک دلیل این است که به هیچ‌وجه در مسائل مالی با هم مشکل نداریم، مثلا اگر مریم به دوستش قیمتی بدهد من نمی‌گویم چرا این‌ کار را کردی یا اگر یکی بخواهد کاری را بدون گرفتن دستمزد انجام بدهیم آن یکی نمی‌پرسد چرا پول نمی‌گیریم و هم‌چنان کار را با هم انجام می‌دهیم. ما یک کیف پول مشترک و یک امضای مشترک داریم.


مشتری‌هایی که قبل از هم‌کاری، داشتید چه شدند؟
لیلا: آن‌ها هم از این شرایط راضی‌ هم هستند چون کاری که قبلا در ۶ ماه برایشان انجام می‌دادیم الان در ۳ ماه تمام می‌شود، حالا خیلی از کسانی که مشتری من بودند به مریم زنگ می‌زنند یا برعکس. آن‌ها هم ما را یکی می‌دانند.

از جذابیت‌ها و ویژگی‌های کار گروهی بگویید.
مریم: یکی از جذابیت‌هایش این است که یک موضوع از دو نگاه دیده و بررسی می‌شود و از طرفی هر کدام می‌تواند نکات منفی کار طرف مقابل را بپوشاند. مثلا شاید یک روز من حوصله نداشته باشم ولی کار فوری باشد، آن روز لیلا بخشی از آن‌را پیش می‌برد. شاید اگر من تنها باشم یا او تنها باشد، کار ۳-۴ روز عقب بیفتد تا حوصله کار را پیدا کنیم. حسن دیگر هم این است که شخصیت خودمان پخته‌تر می‌شود.در این گفت‌وگوهای کاری یک کلمه لیلا اضافه می‌کند، یک کلمه من اضافه می‌کنم و پروژه جلو می‌رود و مسلما با تنها کار کردن فرق دارد.
لیلا: تعداد کارها هم بیشتر می‌شود. این دو نیرو باعث می‌شود به‌راحتی چند کار را انجام دهیم. وقتی یک نفر باشی یک کار را می‌توانی جلو ببری ولی ما الان فقط طراح‌گرافیک نیستیم، طراحی فرش و زیورآلات هم انجام می‌دهیم.
مریم: مثلا پروژه موزه اصلا کار یک نفر نبود، منظوم حجم کار نیست؛ بخش فیزیکی آن‌را می‌توان با کم خوابیدن پیش برد ولی از نظر فشار روانی که روی دوشمان بود و کار فکری که لازم داشت خیلی زیاد بود؛ خیلی اذیت شدیم ولی از این‌که توانستیم کار را تمام کنیم، خوشحالم.
لیلا: وقتی کار طراحی صحنه انجام می‌دادیم سه ماه دفترمان را ندیدیم. گرافیست‌های سیار بودیم. با لپ‌تاپ در ماشین و پشت‌صحنه طراحی می‌کردیم.
آن موقع اینترنت دایال‌آپ بود و باید یک جا تلفن پیدا می‌کردیم و وصل می‌شدیم. خوش‌شانسی ما بود که تهیه کننده یک اتاق برای ما آماده کرده بود تا کارهای دیگرمان را انجام دهیم و مشتری‌هایمان هم آن‌جا می‌آمدند. اگر دو نفر نبودیم از عهده آن شرایط بر نمی‌آمدیم. طراح صحنه و لباس باید همیشه موقع فیلم برداری حاضر باشد، وقتی صدایمان می‌زدند یکی می‌رفت ودیگری مشغول طراحی بود. مسلما به‌تنهایی نمی‌شد چنین کاری را جلو برد.




به نظر می‌رسد این روزها شما دو نفر کار گرافیک را کنار گذاشته‌اید؟
مریم: اصلا. به هر حال کار گرافیک بالا و پایین دارد سه ماه در سال ممکن است سفارش زیاد باشد و سه ماه کم.
لیلا: بقیه کارهای ما هم در حوزه گرافیک است، طراحی زیورآلات هم گرافیک است، نشانه، لوگوتایپ و... روی اسم‌ها کار می‌کنیم. وقتی کسی اسمی را سفارش می‌دهد واقعا مثل طراحی لوگو برایش وقت می‌گذاریم یا تصاویری که در زیورآلاتمان است از نظر روند کار برایمان مثل طراحی یک نشانه است.

پس چرا این‌قدر بی‌سرو صدا کار می‌کنید؟
مریم: ما فقط حاشیه را کم کرده‌ایم، هنوز کار طراحی‌گرافیک انجام می دهیم ولی کارمان مدیای متفاوتی پیدا کرده که کمتر دیده می‌شود. آن موقع که نمایشگاه گذاشتن مد بود ما کارمان را انجام دادیم و کنار گذاشتیم. الان هم به‌صورت انتخابی و گزیده برای بینال‌های خاص کار می‌فرستیم. از نظر معنوی و مادی کار می کنیم و ترجیح می‌دهیم در سکوت و آرامش ادامه دهیم. مثلا وقتی عضو هیات انتخاب سرو نقره‌ای بودم هفته‌ای یک بار باید جلسه می‌داشتیم و مسلما وقتمان را می‌گرفت.
لیلا: ما حاشیه کار را دوست نداریم، لازم نیست برای این‌که خودت را بشناسانی شیپور دستت بگیری و پر سرو صدا باشی.الان در انجمن عده‌ای به‌عنوان نماینده ما هستند، زحمت می‌کشند و کار می‌کنند ما هم به ایده آن‌ها اعتماد می‌کنیم و کار خودمان را انجام می‌دهیم.
هر تصمیمی بگیرند می‌گوییم: چشم. این‌که بخواهی بروی و مخالت کنی و...هم بی‌احترامی به زحمت‌های یک عده است و هم درگیر حاشیه می‌شوی و وقتت را از دست می‌دهی.

چرا شما که همه جا با هم هستید، برای عضویت در هیات انتخاب «سرو نقره‌ای» را با هم نبودید؟
لیلا: فقط یک نفر را می‌خواستند و از یکی دعوت شده بود، ضمن این‌که اگر هر دو می‌رفتیم نمی‌توانستیم به کارهایمان برسیم. در واقع همان روش همیشگی همکاری ماست. اسم و رسم مهم نیست، مهم این است که در زندگی حرفه‌ای کاری چه‌قدر رضایت داشته باشی و چه خروجی داشته باشی. مهم نیست که من کار کنم و مریم عضو هیات مدیره باشد یا برعکس. آن موقع ممنونش بودم که تصمیم‌های خوبی برای گرافیک می‌گیرد و من هم این طرف کار را پیش می‌بردم. زمانی هم من ۶ ماه درگیر نمایشگاه نقاشی بودم و نتوانستم در دفترحضور کامل داشته باشم. اگر مریم نبود من واقعا نمی‌توانستم آن کار را  تمام کنم.

کبالت چطور به‌وجود آمد؟
مریم: این کار با یک تجربه اینترنتی شروع شد که تصمیم گرفتیم کارمان را روی مدیای طلا ببریم و تولید کنیم. ۴-۵ سال پیش خانمی که گالری داشت این پیشنهاد را به ما داد.
لیلا: من از آن خانم خواستم اجرا کار معرفی کند که یک‌ سری ایده‌های من و مریم را بسازد و به نمایش بگذاریم و چه‌ خوب که این اتفاق نیفتاد. آن اجرا در حد یک نمایشگاه ناموفق بود چون هیچ پایه درست و تعریف شده‌ای نداشت. آن خانم گالری طلا و جواهر داشت و ده قطعه هم از ما به نمایش گذاشت که برای طراحان‌گرافیکی که آمدند و دیدند جالب بود. دلمان می‌خواست ادامه پیدا کند و نشد تا این‌که یک بار مشغول آرشیو کارهایمان بودم به برادرم گفتم حیف شد ما این کار را انجام دادیم و به هیچ‌ نتیجه‌ای نرسیدیم. مصطفی خیلی استقبال کرد و گفت اگر هنوز می‌خواهید کار کنید حاضرم سرمایه‌گذاری کنم.
مثل همه کارهای دیگر که سفارش‌ها پیگیری نمی‌شود، فکر می‌کردیم در حد یک ایده باقی بماند و پروژه جلو نرود اما خوشبختانه در کمتر از یک سال برند ما شناخته شد. پروژه چهار نفره انجام شد، من و مریم طراح، همسر برادرم مدیر فروش و مدیریت اجرایی و مالی هم به عهده خود برادرم بود و چون هر کسی به شکل تخصصی فقط کار خودش را انجام داد.
ما اصلا با مشتری طرف نیستیم و فقط طراحی می‌کنیم. مصطفی معتقد است نباید وقت و فکر طراحبرای کار دیگری تلف شود، ذهنش باید آرام باشد که طراحی کند؛ این شرایط ایده‌ال‌ترین موقعیت و امکان برای ماست که طراحی کنیم و با مشتری و چاپ‌خانه طرف نباشیم و ذهن‌مان برای طراحی خالی باشد.
با این روش و مدیریت درست، هر چه کار جلوتر رفت بهتر شد، مورد استقبال قرار گرفت و فروخته شد. وقتی تحصیلات و تخصص طراح، گرافیک باشد نتیجه چیز دیگری خواهد بود. پس از سه ماه شروع حرفه‌ای کار، تلفن‌های زیادی از برندهای مختلف که پیشنهاد طراحی زیورآلات داشتیم ولی قبول نکردیم. مشتری‌ها خوشحالند که اتودهای زیاد و حق انتخاب‌های متفاوت دارند. کارهایمان کپی هم می‌شود که مهم نیست و اتفاقا برایمان بهتر است چون خلاقیتمان بالا می‌رود و می‌توانیم ایده دیگری داشته باشیم. ما، در این گروه چهار نفره هم طراحیم و هم سرمایه‌گذار. در حقیقت کبالت یک موجود چهار دست است.




درخت زندگی از کجا آمد؟

لیلا: پدر من از سال ۱۸۲۰ در کار تجارت و طراحی فرش مشغول است و به‌همین دلیل من با موتیف‌های فرش آشنا هستم. دو سالی با مریم در شرکت پدرم طراحی فرش یاد گرفته بودیم و بعد که سراغ طلا رفتیم توانستیم از آن موتیف‌هادر طراحی زیور آلات استفاده کنیم. اسم کار را «درخت زندگی» گذاشتیم و از طرح‌هایی استفاده کردیم که به‌نوعی درخت زندگی‌اند. نمایشگاه بسیار موفقی بود، صد در صد کارها فروخته شد و سفارش‌های جدید هم گرفتیم. هم خانم گلستان راضی بود و هم خودمان.

تجربه طراحی‌گرافیک چقدر برای طراحی زیورآلات کمکتان کرد؟
خیلی زیاد. در واقع ما الان هم کار طراحی‌گرافیک انجام می‌دهیم، فقط نتیجه روی کاغذ چاپ نمی‌شود و مدیا تغییر کرده است. ما هنوز طراح‌گرافیک هستیم و با مدیای فرش و طلا کار می‌کنیم.
مریم: وقتی با طلا کار می کنی باید بدانی که چه ویژگی‌هایی دارد. کار با طلا برای طراحی نرده‌های یک ساختمان به ما کمک کرد. چون ساخت آن مثل طلا بود. الان هم چنین سفارش‌هایی داریم مثلا می‌گویند یک کاراوان می‌خواهیم که طراحی حروفش را شما انجام دهید و برای انجام کار راحت هستیم چون جنس فلز را می‌شناسیم.

سیستم فروش کبالت چطور است؟
ما یک گالری هنری داریم که اتاق نمایش خصوصی است و از صبح تا شب بازدید با وقت قبلی دارد. وقتی در گالری خودمان مستقر شویم، فرش‌هایی که طراحی کرده‌ایم، کارهای هنری، مبلمان و... همراه کارهایی که کبالت تولید کرده است به فروش برسد.

سراغ همکاریتان با معمارها برویم.
مریم: اولین تجربه‌مان لوگوی ساختمان آفرینش بود، آن کار به نتیجه نرسید چون نظراتمان با معمار یکی نبود و در همان مرحله متوقف شد ولی بعد مشکلات خودشان حل شد و دوباره به ما سفارش دادند و کار به انجام رسید. بعد از آن یکی دو کار دیگر گرفتیم که از همان ابتدای ساخت بنا به ما گفتند قرار است چه باشد و مرحله به مرحله جلو رفتیم. مثلا کار ساختمانی که در نیاوران انجام دادیم و از ابتدا شکل نهایی بنا را می‌دانستیم، از فرم لوگو در معماری ساختمان استفاده شد.

روش انجام کار چطور است؟
لیلا: سبک معماری ساختمان و 3D آن‌را به ما نشان می‌دهند و بر اساس آن‌ها، اسم ساختمان را طراحی می‌کنیم؛ یا اگر مرکز تجاری باشد تمام مراحلی را که قرار است در کار تبلیعاتی انجام شود، از بیلبورد و پوستر تا لوگو را انجام می‌دهیم.
مریم: کسانی که در کار ساختمان هستند دید بازتری پیدا کرده‌ و به این نتیجه رسیده‌اند که اگر از اول با طراح کار کنند خیلی موفق‌تر خواهند بود. آن‌ها می‌دانند اگر وسط یا آخر کارسفارش دهند لوگوی معمولی خواهند داشت ولی اگر از ابتدا در جریان کار باشیم، نتیجه خیلی بهتر خواهد بود.
لیلا: با مزه است که گاهی پیش می‌آید مثلا مهمانی دعوتیم و می‌بینیم ساختمانی است که نشانه‌ها را خودمان کار کرده‌ایم. این موضوع در مورد مشتری‌های کبالت بیشتر پیش می‌آید چون ما فقط طراحی می‌کنیم و مشتری را نمی‌بینیم، مثلا در یک مهمانی گوشواره‌ها یا جواهرآلات را به گردن و گوش آدم‌ها می بینیم یا کسی از دیگری می‌پرسد کبالت است؟ برایمان جالب است که کارمان جا افتاده و طراحی‌هایمان را این طرف و آن طرف می‌بینیم.

ما برای طراحی لوگوی ساختمان در تعرفه انجمن پیش‌‌بینی نداریم، این مساله راچطور اداره می‌کنید؟
لیلا: تعرفه طراحی لوگو که مشخص است، گرافیک محیطی هم قیمت دارد ولی در مجموع نتیجه نهایی توافقی و بر اساس زحمت کار است.

چقدر به تعرفه پایبند هستید؟
مریم: ما پایبندیم، طرف قبول نمی‌کند. [با خنده]
لیلا: نه، خیلی جاها مشتری هم قبول کند من قیمت تعرفه را به مشتری نمی‌دهم چون به نظرم زیاد است، یا آن قیمت را منصفانه نمی‌دانم. در واقع روی کار هنری نمی‌توان قیمت گذاشت ولی به‌هرحال به زحمتی که می‌کشی و زمانی که صرف می‌کنی بستگی دارد. درست است که خیلی جاها تجربه چند ساله‌ات باعث می‌شود در یک هفته لوگویی را طراحی ‌کنی، در حالی که کسی با تجربه‌ کم‌تر ممکن است در طول یک ماه آن کار را انجام دهد؛ ولی مثلا کاتالوگی که پایه همه صفحاتش یکی است طبق تعرفه هر صفحه را جداگانه ۱۰۰ هزارتومان قیمت نمی‌دهیم و سعی می‌کنیم منصفانه قیمت بدهیم. خیلی جاها همان قیمت را هم قبول نمی‌کنند. من فکر می‌کنم هیچ گرافیستی نمی‌تواند بگوید همیشه طبق تعرفه پول  می‌گیرد، همه با مشتری به توافق می‌رسند.

شما وقتی جواهری می‌سازید راجع به ماده اولیه‌تان شناخت دارید که با آن چطور می‌شود کار کرد، در حوزه معماری می‌توانید به این روند ادامه دهید؟
مریم: محل قرار گرفتن نشانه‌ها مهم است. گاهی معمار نمی‌پذیرد ولی اگر فکر کند و بپذیرد نتیجه درست است. این‌طور نیست که ما در خانه بنشینیم و طراحی کنیم و بعددر هر محلی نصب شود، برای جای هر کدام فکر کرده‌ایم.
لیلا: ساختمان را شبیه لوگو نمی‌سازند، لوگو را با متریال مناسب بزرگ می‌سازند و روی ساختمان می‌چسبانند. بقیه‌اش گرافیک محیطی است؛ ولی پیش آمده که بگویند این ساختمان تا این‌جا ساخته شده و برای لابی چه پیشنهاد وایده‌ای دارید؟

تجربه طراحی صحنه چطور بود؟
مریم: یک مشتری تهیه‌کننده داشتیم که آمده بود تا پوستر فیلم سفارش دهد. بین حرف‌ها ما درباره طراحی صحنه فیلم‌های ایرانی غر زدیم و او هم خیلی جدی گفت اگرفکرمی‌کنید توانایی دارید شما بیایید انجام دهید و ما هم با اعتماد به‌نفس به دفترشان رفتیم.
لیلا: «شب‌زده» اولین تجربه‌مان با فرزاد موتمن بود. دومین کارمان سه اپیزود از فیلم ده اپیزودی مسعود شاه‌محمدی بود که وقتی مشغول اولین کار بودیم در همان دفتر انجام می‌شد. کار«شب‌زده»  که تمام شد سه اپیزود آخر را به ما دادند. به خود آقای شاه‌محمدی هم گفتیم که بدترین تجربه‌مان بود چون نوع آنکار، گرافیک خالص بود ولی اجازه نمی‌دادند ایده‌هایمان اجرایی شود.
مریم: داستان یک مرد ناشنوا بود و ما این ناشنوایی را در تصاویر خیلی خوبی نشان دادیم، مثلا در تاکسی به‌جای سی دی تصاویر گرافیکی بود.
لیلا: خیلی در آن فیلم درگیر بودیم چون کارگردان در کارمان دخالت می‌کرد. مثلا سر کار آقای موتمن کلوزآپ زیاد بود و طراحی‌صحنه دیده نمی‌شد ولی این سبک کاریش بود. مسعود شاه‌محمدی صحنه را به هم می‌ریخت، مثلا ما می‌گفتیم دیوار این رنگ، او می‌گفت آن رنگ. «راز آیینه» به کارگردانی مسعود کرامتی بهترین تجربه ما بود، او دوربین را طوری قرار می‌داد که کار ما دیده شود. مثلا در سکانسی که  در خانه یک پسر دانشجوی تئاتر بود حتی توی توالت پوستر زده بودیم و آقای کرامتی طوری دوربین را چید که این پوستر دیده شود.
مریم: و ما فهمیدیم همین روش کار فیلم‌بردار و کارگردان چه‌قدر موثر است که طراح‌صحنه معروف شود یا نشود.
لیلا: همین‌طور است و مثلا اگر می‌گفتند باید پس‌فردا کلید بخورد و ما لوکیشنی را تایید نمی‌کردیم، مسعود کرامتی می‌گفت دیرتر کلید بخورد. او به ما اعتماد کرده بود. حسن این کار و خصوصا «شب‌زده» فرزاد موتمن این بود که سفارش رسانه‌های تصویری بود، ما برای این فیلم تیتراژ و پوستر هم طراحی کردیم، در واقع پکیج کار را بستیم و کارگردان خیلی خوشش آمد.
یک کار جالب دیگرمان قبل از سفارش‌های معماری، کار رستوران بود. لوگوی مجموعه‌های رستورانی. لوگو، گرافیک محیطی، منو، بروشور و... حتی طراحی داخلی چند رستوران را هم به ما سفارش دادند. برای بخش ایتالیایی رستورانی به‌نام «دلستان» در شمال،از پوستر فیلم‌های ایتالیایی استفاده کردیم. عکس‌هایی از فضای این رستوران جمع کرده‌ایم که خودمان یا کارفرما نگرفته است، مشتری‌ها توی رستوران کنار این پوسترها عکس می‌گیرند و توی فیس‌بوک می‌گذارند.


چرا طراحی‌صحنه را ادامه ندادید؟
مریم: در دفتری که کار می‌کردیم سفارش‌های دیگر هم بود ولی خودمان نخواستیم.
لیلا: حاشیه‌های کار سینما زیاد است. یک نفر هم به ما گفت که برای این کار ساخته نشده‌اید. با ما راه می‌آمدند و ملاحظه‌مان را می‌کردند. ولی به هرحال ما طراح‌گرافیک هستیم و نمی‌خواستیم طراح‌صحنه شویم، می‌خواستیم تجربه کنیم و گرافیک را به رسانه تصویری ببریم. بخشی از کار را موفق شدیم پیش ببریم ولی باید خیلی کلنجار می‌رفتیم تا کاملا به نتیجه برسیم.
مریم: اگر می‌ماندیم، می‌توانستیم موفق‌تر شویم. مثلا آقای اثباتی هم که در طراحی صحنه موفق و مشهور است، طراح‌گرافیک است.

چرا سراغ طراحی پوستر فیلم نرفتید؟
لیلا: ما خیلی بیشتر از بقیه پوستر فیلم کار کرده‌ایم. شب‌زده، گم و گور، بهشت-دوزخ-برزخ که مستند بود و جایزه گرفت، از خانه شماره ۳۷، سپیده دمی که بوی لیمو می‌داد و...ولی بیشتر کارها مستند بودند. ما حتی عضو انجمن تبلیغات خانه سینما هم هستیم. آقای حقیقی از ما خواست آن‌جا برویم چون کسانی که به‌عنوان طراح پوستر در این انجمن حضور دارند و آدم‌های حرفه‌ای هستند ولی تحصیل کرده طراح‌گرافیک نیستند.

عجیب‌ترین سفارشی که در این سال‌ها داشته‌اید چه بود؟
لیلا: سنگ قبر آقای نیکول فریدنی و یک فرد معروف دیگر را ما کار کردیم. سنگ قبر آقای فریدنی کار غم‌انگیزی بود، کسی که قرار بود آن‌را بسازد برایمان یک سری تصویر از سنگ قبر هنرمندان فرستاد تا دستمان باشد چطور کار را انجام دهیم. من آقای فریدنی را می‌شناختم و عمو نیکول صدایش می‌کردم و همین هم کار را سخت‌تر می‌کرد.
مریم: وقتی حرف از پول شد، به هیچ وجه نپذیرفتیم اصلا کاری نبود که بشود برای آن پول گرفت.
برای یک فیلم هم به ما گردن‌بند سفارش دادند که برای شخصیت اول بود و نقش خیلی مهمی در داستان داشت ولی فیلم هنوز ساخته نشده است. این مورد مهم و جالب است که یک اثر گرافیکی نقش بازیگر دارد. معمولا طراحان‌گرافیک کارت عروسی قبول نمی‌کنند ولی ما کارت‌های عجیب غریب زیادی طراحی کرده‌ایم.
















 

زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن