گاهی لازم است کسی به من بگوید: نه!


گفت‌و‌گو: شهاب اشتری | ترجمه: افروز رضوی | عکس: زهره صدری‌‌نژاد


«رودی باور» یکی از مهمانان خارجی هفته گرافیک سال ۹۴ بود. در برنامه‌
های روز دوم، مجموعه‌ای از کارهای او با توضیحات خودش در «موزه هنرهای معاصر» به نمایش درآمد و هم‌زمان نمایشگاه آثارش در آن محل افتتاح شد. نوع ارائه کارهای «باور» در موزه توجه بیشتری جلب کرد چون با نگاه ویژه به فرهنگ سنتی و چادرهای عشایر ایران، از آن‌ها برای نمایش آثارش و ارتباط بهتر با مخاطب ایرانی استفاده کرده بود. ورک‌شاپ «رودی باور» هم روز پنجم، در «موزه امام علی» برگزار شد. «باور» متولد ۱۹۵۶ در پاریس است. او طراحی‌گرافیک را در «زوریخ» خوانده و در دوران تحصیل به‌همراه یکی از هم‌کلاسی‌هایش روی پروژه‌های مختلفی کار می‌کرده است. باور سال ۱۹۸۰ اولین استودیوی خود را در «لیون» فرانسه تاسیس کرد و از همان ابتدا تمرکزش بر بخش‌های فرهنگی مثل موزه‌ها، گالری‌ها و معماری بوده است. با گسترش کار و انجام پروژه‌های بزرگ‌تر او و هم‌کارانش دفتر خود را به پاریس منتقل کردند. «موزه لوور»، «موزه پیکاسو» و «مجموعه پومیدوی پاریس» تعدادی از مراکزی هستند که «رودی باور» و گروه «انتگرال» با آن‌ها هم‌کاری داشته‌اند. او علاقه ویژه‌ای به گرافیک اطلاع‌رسان دارد و سعی می‌کند با هم‌کاری و هم‌فکری همسرش نگاه جامعه‌شناسانه و متفاوتی به طراحی‌گرافیک داشته باشد. «باور» معتقد است برندینگ و یکسان‌سازی به شیوه بعضی نام‌های بزرگ، روش درستی نیست چون نوعی مهر زدن است که محتوا و پس‌زمینه محصول‌های مختلف و خصوصا فضاها را کم‌رنگ می‌کند. او که علاوه بر کار در زمینه گرافیک، در دانشگاه هم تدریس می‌کند در دفتر خودش به‌نام «انتگرال» هم‌کارانی از کشورها و فرهنگ‌های مختلف دارد و از این موضوع به‌عنوان یک امتیاز مثبت یاد می‌کند چون باعث می‌شود در پروژه‌ها پویاتر عمل کنند.
برنامه آخرین روز مهمانان هفته گرافیک در تهران، گفت‌گو با خبرنگاران مطبوعات و رسانه‌ها در محل هتل اوین بود. ما هم گفت‌گویی با این
طراح‌گرافیک موفق داشتیم که آن‌را پیش رو دارید:



اجازه بدهید ابتدا درباره «ورا» سوال کنیم که نام ایشان به‌عنوان هم‌کار در کتاب معرفی آثار شما ذکر شده است.

«ورا» همسرم است که جامعه‌شناسی خوانده و در این زمینه کار می‌کند، او در تلاش است رابطه بین
طراحی‌گرافیک و جامعه‌شناسی را بررسی کند. در واقع کارش به نوعی شبیه کاری است که «پیر بوردیو» به شکل جدی و گسترده در زمینه هنر انجام داده است. رویکرد جامعه‌شناسانه به طراحی‌گرافیک برای هر دوی ما خیلی جالب است، فکر می‌کنم ما به‌عنوان فعالان این رشته به چنین دانشی نیاز داریم که باعث می‌شود طراحی‌هایمان از مسائل تکراری و روزمره فراتر برود و بفهمیم در این فضا چه کار جدیدتری می‌شود انجام داد. برایم خیلی مهم است که کسی مثل ورا در کنارم باشد و نتیجه کار مرا با نگاهی متفاوت از بیرون ببیند و قضاوت کند و نه از درون فضای کاری و با نگاهی شبیه خودم. من و «ورا» می‌خواهیم بدانیم کارکرد طراحی‌گرافیک در سطح جامعه چیست؟ مثلا وقتی بناهای تاریخی ایران را می‌بینید متوجه می‌شوید خوشنویسی در این آثار نقش پر‌رنگی داشته و در ارائه مفهوم و محتوای مورد نظر آن موثر بوده است. ما دوست داریم چنین کاربردها و تاثیراتی را بیشتر بشناسیم و این‌که آیا پتانسیل‌هایی در موارد مختلف هست که بتوانیم آن‌را گسترش دهیم؟ با این روش متوجه کاربردهای بیشتر طراحی‌گرافیک می‌شویم. جهان امروز دنیای دانش، اطلاعات و تصاویر است اما گرافیک همچنان نقش سنتی خودش را دارد؛ در حالی‌که نیازهای جامعه خیلی فراتر و بیشتر از چیزی است که ما الان ارائه می‌دهیم. شاید بشود گفت در این دنیای جدید حرفه جدیدی هم در ارتباط با شهرها و فضاهای شهری تعریف می‌شود؛ در آینده ۸۰ درصد جمعیت دنیا در شهرها زندگی خواهند کرد و مهم است مهارتی برای تعریف انسان‌ها و ارتباطاتشان در این فضا و محیط به‌دست آید.

خودتان این موضوع را چطور می‌بینید؟
من کارم را با معمارها شروع کردم و سعی داشتم گرافیک اطلاع‌رسان را در بناها به کار ببرم. این شروع و کار کردن با معماری به علائم راهنمایی هم خیلی نزدیک وشبیه بود. وقتی به ساختمانی وارد می‌شوید که تابلوهای راهنما دارد با این موضوع روبرو می‌شوید که به چه مسیری هدایت می‌شوید و چه چیزی در این ساختمان می‌گذرد و با چه محتوایی روبرو هستید؟ یک نکته خیلی مهم در گرافیک اطلاع‌رسان این است که وقتی راهنمایی می‌شوید و مسیر درست را پیدا می‌کنید احساس بهتری هم پیدا کنید.
ما الان در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به‌‌وسیله رسانه‌های جدید اطلاعات مورد نیازمان را به‌دست می‌آوریم؛ اطلاعاتی که می‌گیریم یک چهارم چیزی است که وجود دارد٬ پس این ظرفیت هم هست که به حجم بیشتری از اطلاعات دست پیدا کنیم.
مثلا من در تهران نکته‌های مثبت زیادی می‌بینم ولی همه چیزی که در محله‌های مختلف آن وجود دارد، آشکار نیست. این یکی دیگر از جنبه‌های مهم گرافیک اطلاعات است که من چطور می‌توانم کارم را با واقعیت تطابق بدهم؟ اطلاعات و دانش ما با رسانه‌های جدید کاملا تغییر می‌کند و متحول می‌شود. ما دائم با رسانه‌هایی کار می‌کنیم که لزوما اطلاعات مورد درخواست ما را ارا‌ئه نمی‌دهد و با آن‌چه در واقعیت هست، فرق دارد.
ما سعی می‌کنیم خوانا و گویا بودن اطلاعات را به فرهنگ روزمره بیاوریم؛ باید وسعت و مراحل کار را درک کنیم و لازم است که وقتی می‌خواهیم درباره چیزی اطلاع بدهیم مراحل پیش از آن‌ و روند پیشرفتش را بدانیم. طراحی اطلاعات نقش خیلی مهمی در آینده دارد و می‌تواند برای برندینگ سازنده یا مخرب باشد. با برندینگ شما مارک یا مهری روی هر چیزی می‌زنید که دیده و معروف می‌شود ولی محتوا و پس‌زمینه آن دیده نمی‌شود. آدم‌های جامعه امروز بخشی از این اطلاعات هستند و باید بتوانند آن‌را درک کنند.

شما همه انرژی‌تان را روی گرافیک اطلاع‌رسان گذاشته‌اید، آیا معنی‌اش این است که اگر سفارش‌هایی در زمینه‌های دیگر داشته باشید آن‌را نمی‌پذیرید ؟
من کار پوستر، کتاب، طراحی جلد و... هم انجام می‌دهم ولی طراحی جلد و کتاب را خیلی‌ها انجام می‌دهند و من دوست دارم کارهایی انجام دهم که کمتر به آن‌ها پرداخته شده و کمتر درباره‌اش صحبت شده است. من می‌خواهم احساسات و شاعرانگی را به کارهای‌ام پیوند دهم و کنجکاوی آدم‌ها را در این مورد پاسخ بدهم. در دنیای امروز ارتباط بین مردم و خالق اثر کاملا تغییر کرده و موضوع مهم دیگربرای من مشارکت داشتن و سهیم بودن افراد در این اطلاعات است.

مثلا اگر برندی مثل سامسونگ به شما مراجعه کند و سفارش یک پکیج برای گوشی جدید به شما بدهد، آیا قبول می‌کنید؟
هرازگاهی چنین کارهایی را قبول می‌کنم. برایم جالب است که موضوع را مورد سوال قرار بدهم و بتوانم در آن تغییر ایجاد کنم. در واقع دوست دارم سفارش‌دهنده چیزی بخواهد ولی چیزی نخواهد! یعنی دستم باز باشد که بتوانم آن‌را تغییر بدهم. اگر این اکان را داشته باشم که چیز جدیدی ارائه بدهم، چرا نه؟ سفارش را قبول می‌کنم و می‌تواند جالب باشد، به شرط آن‌که بفهمم پتانسیل این بسته‌بندی چیست و چه کاری می‌توان با آن انجام داد که نتیجه جدیدتر و بهتری داشته باشد. برایم مهم است کسی که سراغ من می‌آید امکان کار به من بدهد، همان‌طور که شما امکان حرف زدن را به من داده‌اید. از چنین فرصتی استفاده می‌کنم تا مواردی را که مد نظرم است منتقل کنم؛ اگر نتوانم این ارتباط را برقرار کنم، پروژه را ادامه نخواهم  داد.



در حال حاضر افتراقی بین گرافیک تجاری و فرهنگی ایجاد شده است و این نگرش گاهی طراح را به سمتی می‌برد که فقط یکی از این دو شاخه را انتخاب کند. تصور ما این است که طراح‌گرافیک باید بتواند برای هر چیزی راه‌کار پیدا کند. شما چطور فکر می‌کنید؟
با شما موافقم. من به هر دو زمینه علاقه دارم و فکر می‌کنم ما به عنوان طراح باید بتوانیم و این مسئولیت را داریم که برای هر نوع سفارشی، طراحی کنیم. مسلما چیزی که مورد علاقه ماست همیشه تامین نمی‌شود٬ وقتی من مشغول پروژه پاریس هستم که فکر می‌کنم کار خوبی است ولی یک مورد رویایی نیست و مثلا برایم جذاب‌تر است که برای یک موسسه فرهنگی کار کنم. این موضوع شبیه یک کشمکش است، اگر چیزی برایم قانع کننده باشد سعی می‌کنم به روش خودم آن‌را انجام دهم و به چیزی که می‌خواهم تبدیل کنم؛ مثلا برای مورد بسته‌بندی که در سوال قبل پرسیدید، تلاش خواهم کرد که آن‌را به فضای کاری خودم نزدیک کنم. احتمالا به همین دلیل چنین سفارش‌هایی به من داده نمی‌شود. [ با خنده ]

روش کار شما در دفترتان چطور است؛ چون گفته‌اید تخصص‌ها جدا هستند.
سال ۱۹۸۹ که کارم را شروع کردم، عقیده‌ام این بود که گرافیک را با معماری و طراحی شهری و دو بعدی و سه بعدی ترکیب کنم؛ نه این‌که بخواهم گرافیک را گسترش بدهم بلکه بتوانم در این زمینه‌ها کار کنم. با این‌که در پاریس هستم، الان کسانی در استودیوی من مشغول هستند که فقط فرانسوی یا فقط طراح‌گرافیک نیستند. آن‌ها آقایان و خانم‌هایی از کشورها و فرهنگ‌های مختلف هستند و این تنها راهی است که می‌توان به‌وسیله آن بر روزمرگی‌های کار غلبه کرد.
ما پنج شاخه اختصاصی برای کار تعریف کرده‌ایم. طراحی‌گرافیک سنتی و کلاسیک، طراحی هویت بصری و نشانه‌ها، طراحی فضاهای نمایشگاهی، طراحی محیطی، تکنولوژی و قسمت کوچک و مهم رسانه‌های جدید که در این مورد تخصص نداریم ولی در بخش‌های دیگر به آن توجه می‌کنیم. در دفتر ما کار به شکل گروهی انجام می‌شود و مثلا نیروی دوبعدی‌کار کنار سه بعدی‌کار قرار می‌گیرد. بر اساس نیازی که در پروژه داریم وقتی ایده و زبان تصویری کار شکل می‌گیرد؛ حضور من کم‌رنگ می‌شود و بخش اصلی را به همکاران می‌سپارم. در دفتر ما کار واقعا به‌صورت گروهی انجام می‌شود، شبیه پینگ پنگ است و رفت و برگشت دارد یا من سعی می‌کنم مثل رهبر ارکستر عمل کنم و هیچ پروژه‌ای را به‌تنهایی انجام نمی‌دهم. این همکاری و دریافت نظر دیگران خیلی مهم است چون هر کسی که در پروژه کار می‌کند ممکن است نگاه جدیدی داشته باشد.

اگر سه پروژه مشابه در زمینه گرافیک اطلاع‌رسان، با فاصله زمانی نزدیک داشته باشید – مثلا تابلوهای راهنمایی چند مرکز تجاری - چطور به ایده تازه می‌رسید؟
نکته این‌جاست که زمینه مورد علاقه من طراحی با روی‌کرد به محتوای موضوع است. مثلا درباره همین موردی که شما مثال زدید مهم است که هر کدام از این مراکز تجاری کجا قرار گرفته؟ چه ارتباطی با محیط اطراف دارد؟ مشخصات آن چیست؟ چیزی که توجه مرا جلب می‌کند، این است که هر پروژه با قبلی چه تفاوتی دارد و چه ویژگی شاخص و متمایزی دارد. هر کدام از آن مراکز تجاری چه روش خاصی در کارشان دارند؟
این تفاوت‌ها روش کار را در هر پروژه مشخص می‌کند. من و همسرم مرکزی را اداره می‌کنیم که هدفش هدایت کارها به سمت محتواست و به متمایز بودن محتوای مکان‌ها خیلی اهمیت می‌دهیم. بر اساس همین تحقیقات تفاوت بین یک بیمارستان یا موسسه فرهنگی و یک مرکز  تجاری را بررسی می‌کنیم و به نظرم معمولا فضاهای تجاری خالی از محتوا هستند. به همین دلیل خیلی مخالف برندینگ هستم چون همه چیز را شبیه هم می‌کند. مثلا چیزی که برای یک مرکز تجاری انتخاب می‌شود باید با آن‌چه برای یک مرکز فرهنگی انتخاب می‌شود، کاملا متفاوت باشد؛ در حالی‌که با روش برندینگ برای همه این‌ها یک رویکرد مشابه در نظر گرفته می‌شود.



به نظر می‌رسد آقای «کاتو» روش و نظری متفاوت یا حتی مخالف شما دارند، چون دفاتر متعددی در کشورهای مختلف دارند که یک روش کار و یک نوع برندینگ را منتشر می‌کند.

نه فقط «کاتو» هر کسی که به این روش کار می‌کند، برندسازی می‌کند. برندینگ مثل مهر زدن است، نام برند خیلی آشکار است چون محتوا را کمتر نشان می‌دهد. در واقع برند محتوا را کم می‌کند و موضوع را در سطح و ظاهر نگه می‌دارد. من مشکلی با آقای کاتو ندارم ایشان خیلی باهوش و موفق است. مشکل من با برندینگ است. چطور ممکن است دستورالعمل کار برای فرودگاه با دستورالعمل یک مرکز تجاری یکی باشد؟ نقد من به این است که شهر به شکل برند نمایش داده شود، شهر باید همه چیزهایی را که در بر دارد و غنای فرهنگی خود را نمایش دهد. من در این زمینه خیلی تحقیق کرده و کتابی نوشته‌ام که می‌توان یک مارک تجاری را برند کرد ولی برند کردن یک شهر یا یک کشور،  {مهر زدن بر شهر و کشور و شبیه کردن فضاهای آن}  کار خطرناکی است.

با توجه به رویکرد شما این سوال پیش می‌آید که مثلا اپل گوشی تولید می‌کند، بعد ساعت می‌سازد و بعد یک محصول دیگر...و در این روند سیاست خودش را روی همه محصولات اعمال می‌کند. شما زمانی روی علائم شهری کار کردید، بعد علائم نمایشگاهی و... آیا این‌طور نبود که سبک و روش‌تان در این زمینه‌ها پیاده شود؟
من مشکلی با برند شدن اپل ندارم. مشکل من این است که این برند آن‌قدر بزرگ شود که بقیه در کنارش دیده نشود و برند این تصور را به‌وجود آورد که شکل بعدی کالا باید شبیه قبلی باشد. مساله اپل نیست، من می‌توانم آن‌را نخرم ولی واقعا غم‌انگیز است که در یک شهر و جامعه بزرگ همه چیز شبیه هم شود.

آیا در فرانسه هر کس بخواهد گرافیک اطلاع‌رسان کار کند، سراغ شما می‌آید؟
خیر. کسانی دیگر هم هستند ولی من هر بار سعی می‌کنم قالب قبلی‌ام را بشکنم و چیز جدیدی طراحی کنم و بسازم. من در دهه هشتاد برای موزه‌های هنری معاصر کار می‌کردم و متخصص موزه شده بودم. بعد روی نمایشگاه‌ها، دهه بعد روی علائم راهنمایی کار می‌کردم و... در همه دنیا کسانی هستند که کارمندان زیادی دارند ولی دفتر من محلی برای تحقیق است. هنوز هم کار موزه انجام می‌دهم ولی حالا با غنا و تجربه‌ای که از پروژه‌های دیگر گرفته‌ام، کار جدید و متفاوتی نسبت به قبل ارائه می‌دهم. موضوع مورد علاقه‌ فعلی من علائم راهنمایی نیست، فضای شهری است که خوب نمی شناسم. من تدریس می‌کنم ولی چیزهایی را یاد می‌دهم که خودم نمی‌دانم و چیزهایی را که خیلی خوب می‌دانم درس نمی‌دهم. این یادگیری خیلی هیجان انگیزتر از پول است.

گرافیک اطلاع‌رسان شهر تهران را چطور دیده‌اید و فکر می‌کنید به‌عنوان یک رسانه چه راهکاری می‌توانیم داشته باشیم؟

واقعیت این است که به‌اندازه کافی با تهران آشنا نشده و آن‌را نشناخته‌ام. می‌دانم بعضی چیزها در این شهر جالب است و فکر می‌کنم این شهر محله‌های مختلف دارد؛ مهم است که بتوان هر کدام را خیلی خوب معرفی کرد و در حالی که تفاوت‌های آن‌ها را نشان می‌دهیم کنار هم قرار گرفتن‌شان را هم توضیح بدهیم.
مثلا همین الان مشغول پروژه‌ای در اسپانیا هستیم. در این پروژه باید محله‌های مختلف مادرید را به شکلی معرفی کنیم که هویت خود را حفظ کنند تا گردش‌گران فقط به محله‌ها و بخش‌های معروف و موزه‌ها نروند.

در سفر به شهرهای مختلف دنیا، کدام شهر را از نظر گرافیک اطلاع‌رسان موفق دیده‌اید؟
شهرهای ایتالیا مثل ونیزو  فلورانس نقشه‌ها و راهنمایی خوبی ارائه می‌دهند که خیلی خوب هدایت‌تان می‌کند و همچنان ظرفیت این را دارد که روی آن بیشتر کار شود.

چقدر با طراحی‌گرافیک ایران آشنا هستید و آن‌را چطور ارزیابی می‌کنید؟

شما مجموعه‌ای با پتانسیل بالا و افراد توان‌مندی در این زمینه دارید و از خیلی کشورهای دیگر قوی‌تر هستید؛ مثلا این امکان که شما موزه گرافیک دارید یک امتیاز خاص است. اما فکر می‌کنم فضای ارائه کار برای این تعداد طراح‌گرافیک خیلی کم و محدود است.

با توجه به نظرات شما درباره طراحی‌گرافیک دوست داریم بدانیم نگاه شما به زندگی امروز انسان و دنیای مدرن چیست؟
فکر می‌کنم در دنیایی که با سرعت در حال انقلاب و دگرگونی است، زندگی می‌کنیم، و همه چیز هر روز با سرعت تغییر می‌کند و متحول می‌شود. دوره خیلی حساسی است٬ افراد زیادی در این تغییر قرار گرفته‌اند و از آن خوشحال هستند ولی عده دیگری نگران این تغییرات هستند و کنار هم قرار گرفتن این دو دسته خیلی مهم است. رسانه‌های جدید در این دنیا نقش خیلی مهمی دارند ولی افراد به‌صورت جدی با آن ارتباط ندارند. نگرانی از آینده یکی از درگیری‌های و کشمکش‌های جدی این دنیاست.

«رودی باور» در 59 سالگی چه دغدغه‌هایی دارید؟

حس پدری را دارم که یک فرزند 4 ساله دارد! پس احساس پیری نمی‌کنم و تا 20 سال آینده که این بچه بزرگ شود، کار خواهم کرد. در عین حال این تحولات برایم جالب است و فکر میکنم در دوره هیجان‌انگیزی زندگی می‌کنیم و چون مشغول تز دکترا هم هستم کاملا احساس جوانی می‌کنم. مشکلی با سن ندارم و فکر می‌کنم عدد و سن یک موضوع قراردادی است.



چه حسی به این موقعیت خودتان دارید؟

خوشحالم که در این دنیای در حال تغییر و تحول نقش و جایگاهی دارم و کاری انجام می‌دهم که موثر است و دوست دارم آن‌را ادامه دهم. هر روز چیزی جدیدی یاد می گیرم و این امکان منحصربه‌فردی است.

تجربه کار با یک ایرانی در دفترتان چطور است؟
افروز خیلی جوان بود که به دفتر ما آمد و در بخش تحقیقاتی لابراتوار دانشگاه با هم کار کردیم.  شخصیت رادیکال او روی کار ما اثر مثبتی دارد. در این چهار سال که با هم کار پژوهشی داشتیم و بعد همکاری‌مان کامل و تمام وقت شد، او روش فکری جدیدی را به دفتر ما آورد که خیلی موثر بود. چون من فردی خیلی سخت گیری هستم و می‌خواهم حتما حرف‌هایم عملی شود گاهی لازم است کسی باشد که به من بگوید: نه!
زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن