امیر علی قاسمی؛ جو زده نیستم



این مطلب پیش از این در روزنامه اعتماد و در تاریخ 11 آذر ماه 1386 به چاپ رسیده است


امیر علی قاسمی/ عکس: اعتماد
هنرهای جدید در فضای جامعه فرهنگی ما در یک دایره بسته گرفتار شده است. از یک سو منتقدان سرسخت این جریان را می بینیم که جز به تمسخر از این گونه یاد نمی کنند و در سوی دیگر هنرمندانی را می بینیم که تنها برای خود و دیگرانی چون خود خلق می کنند؛ جمعی که در نمایشگاه های یکدیگر حضور پیدا می کنند و البته به گونه دسته اول هر چه که رنگی از فضاهای غیرتجربی داشته باشد به باد خنده می گیرند. اما اعتقاد ما در صفحه تجسمی اعتماد؛ این مرزشکنی رسانه یی که هنرهای جدید را نتیجه می دهد، در اصل یک امکان زبانی را به مجموعه فرهنگ اضافه می کند. ندیدن و نپرداختن به این گونه، ندیدن و نپرداختن به یک امکان فرهنگی است؛ اگر هنرهای جدید در دایره بسته گرفتار باشد، بخشی از فرهنگ یک جامعه از یک امکان بیانی محروم می شود؛ امکانی که در دیگر رسانه ها نمی توان آن را تجربه کرد. تاکنون جریان مطبوعات برخوردی از روی بی تفاوتی با هنرهای جدید داشته است، اما زمان آن فرا رسیده که این جریان مورد نقد و بررسی قرار گیرد، چرا که یکی از دلایل شکل گیری این دایره بسته، غیبت نقد بوده است. و اما درباره امیرعلی قاسمی؛ او یکی از فعال ترین چهره های جوان در عرصه هنرهای جدید بوده است. چندی پیش او نهمین نمایشگاه انفرادی و پنجاه و هفتمین نمایشگاه خود را در مجموع (انفرادی، گروهی و خارجی) با عنوان «دیسک سخت امیرعلی قاسمی» در گالری طراحان آزاد برگزار کرد. این نمایشگاه از پوسترها و مجموعه عکس های او تشکیل شده بود. عکس ها در قطع 18+13 و بدون قاب در کنار هم قرار گرفته بودند. همچنین امسال یکی از پوسترهای او به عنوان یکی از برگزیده های نهمین دوسالانه پوستر تهران انتخاب شد. در کنار اینها تلاش او برای برگزاری چند نمایشگاه از هنر جدید ایرانی در خارج از کشور بهانه یی شد برای این گفت وگو. مابقی در متن گفت وگو آمده است.
علی اتحاد/ باربد اعلایی


 ایده اولیه این نمایشگاه چطور شکل گرفت؟
فرصت چند هفته یی برایم پیش آمده بود و در این فرصت توانستم نگاهی داشته باشم به تمام عکس های دیجیتالی که قبلاً گرفته بودم. طبیعتاً تجربه هایم در حوزه گرافیک هم در لابه لای آنها وجود داشتند و در یک کلام همه حافظه کامپیوترم. بعد از این کار متوجه شدم کارهای زیادی هستند که به نوعی فراموش شده و همین طور در هارد کامپیوتر باقی مانده اند. خودم را مقید کردم که بنشینم و همه این کارها را ببینم. در ادامه موضوعات مورد علاقه ام را هم در کارها پیدا کردم. موضوعاتی مثل شهر، گرافیک شهری، تابلوهای شهری و آدم هایی که در فضای شخصی خودشان هستند. بعدتر ردپای این عکس ها را روی تجربه های گرافیکی ام دیدم و در نهایت متوجه شدم حافظه کامپیوتر من تصویری است از چگونه فکر کردن من.

فکر نمی کنید نمایشگاه با توجه به توضیحاتی که دادید به دو قسمت عکس و پوستر تقسیم شده باشد؟ از طرفی بین این دو مورد هیچ ارتباطی وجود نداشت و مخاطب هر کدام را جدا از آن یکی می دید؟
در صحبت هایی که با بازدیدکننده ها داشتم چنین موردی را حس نکردم. چیدمان نمایشگاه به گونه یی بود که این دو بخش از هم جدا باشد و مخاطب بعد از دیدن نمایشگاه، مواردی را خودش پیدا و کشف کند. البته اتفاق دیگری هم افتاد، عکس ها را که چاپ می کردیم، تعدادی عکس تکراری چاپ شده بود. در این بین به این نتیجه رسیدم که بهتر است از عکس های تکراری هم استفاده کنم. حتی مسابقه یی در نمایشگاه راه انداختم که هر کسی بتواند عکس تکراری پیدا کند یک عکس هدیه می گیرد. این باعث شد که عکس ها را به دقت نگاه کنند و احتمالاً چیزهای بیشتری راجع به ارتباط عکس ها با پوسترها و کارهای گرافیکی پیدا کنند.

مساله دیگری که شاید بتوان در این نمایشگاه هم آن را ردیابی کرد، برخورد با کارهای گرافیکی به عنوان یک اثر نقاشی است. این مورد، بر فرض در نمایشگاه برگزار کردن از مجموعه پوسترها قابل بررسی است یا در اجرای آنها، دقیقاً شبیه یک تابلو نقاشی عمل می کنید و نوعی لایه لایگی نقاشانه را در پوسترها می توانیم دنبال کنیم. انگار دارید بخش های غیرهنری گرافیک را از آن حذف می کنید. در اجرای پوستر به هر حال سفارش دهنده یی وجود دارد که بنا به همین دلیل نمی توان جایگاهی به عنوان یک اثر هنری صرف برایش قائل شد. این از مواردی است که می توان حضورش را در تعداد زیادی از هم نسل های خودت دید...
من انتقاد شما را که به نوعی انتقاد کلاسیکی به این نسل یا حتی نسل های قبلی به حساب می آید تا حدودی قبول دارم. من همیشه از این جریان فاصله گرفته ام. اگر کارهای من را ببینید خیلی پیچیده نیستند یا لایه های زیادی در آن وجود ندارد. البته کمی زود است یا بی انصافی که همه را با یک عینک نگاه کنیم. وقتی از دور نگاه می کنید ممکن است همه اینها جزء یک جریان به حساب بیایند، ولی وقتی داخل این جمع باشید متوجه می شوید که با هم تفاوت های زیادی دارند. چیزی حدود 80 درصد از کارهای خودم سفارش دهنده داشته اند و من به آنها به شکل یک کار حرفه یی در حوزه خودش نگاه می کردم. در این حالت دیگر یک ترکیب بندی زیبا یا به اصطلاح یک اثر هنری برایم اهمیت ندارد و گاهی مواردی را در اجرا فدا کرده ام که اطلاع رسانی درستی صورت بگیرد. حتی گاهی به من انتقاد می شود که بر فرض به ترکیب نوشته و تصویر توجه نمی کنم. من خودم را جزء آن دسته از طراح گرافیک هایی که خودشان را آرتیست می دانند قرار نمی دهم و کار گرافیک را از کار هنری ام جدا می کنم. حتی اگر قرار باشد پوستری برای نمایشگاهم طراحی شود آن را به طراح دیگری می دهم. راحت ترین حالت برای طراحان گرافیک این است که برای خودشان پوستر بزنند. در این حالت هر کاری که دلشان بخواهد انجام می دهند. به نظرم کار گرافیک اگر ایده خوبی داشته باشد و بتواند چشم را بگیرد، تنها وظیفه اش این است که کار اطلاع رسانی را درست انجام دهد. اگر از عهده این کار برنیاید مثل مریضی است که زیر جراحی مرده است.

مساله اصلی در همین جاست، من می توانم ایده نمایشگاه را تشخیص دهم، اما با این پوسترها در نمایشگاه نمی توانم ارتباط برقرار کنم. پوستر به هر حال برای خودش هدفی داشته و بر فرض قرار بوده یک نمایشگاه نقاشی را به من معرفی کند. اما در این نمایشگاه مجبورم تنها به عنوان یک تابلو با آن برخورد کنم، در حالی که از روی طبیعت یک تابلو نقاشی نیست. اگر تمایزی میان یک اثر گرافیکی به عنوان یک اثر سفارشی و یک اثر ناب هنری قائل هستی پس چه دلیلی دارد که آن پوستر را به عنوان یک اثر هنری ارائه کنی؟
در موقع اجرا دو حالت پیش می آید. گاهی سفارش دهنده به من اعتماد دارد و پوستری از من می خواهد. در این حالت احساس آزادی بیشتری می کنم. حالت دیگری هم وجود دارد که در اجرا کاملاً دستم بسته است و بنا به دلایلی مثل کم بودن وقت و... در اجرایشان احساس آزادی نکرده ام. در هیچ کدام از این دو حالت ارائه یک کار هنری برایم مطرح نبوده است. تقریباً دو سه سالی است که راهم را جدا کرده ام و از آن حالت جوانی و جوزدگی فاصله گرفته ام. در حال حاضر قدم های آهسته تری برمی دارم و هدفم این نیست که بهترین طراح گرافیک باشم. تنها می خواهم حضور داشته باشم و برای این کار حرص نمی زنم. حتی کارهایی را هم به دیگران سفارش می دهم. معتقدم که این کار می تواند سطح تصویری جامعه را بالا ببرد. با این حساب می توان گفت وظیفه یی برعهده ما است و حین انجام کار گرافیکی آن را هم انجام می دهیم. دلیل اینکه در این نمایشگاه این دو بخش کنار هم هستند تنها مرور کارهایم بود. ممکن است بتوان بین هر دو ارتباط هایی پیدا کرد. گاهی در عکس ها مواردی را می بینید که در پوسترها آمده است یا پوسترها که به عنوان موضوع عکس انتخاب شده اند. در حقیقت به این شکل می خواستم یک روش تحقیق تصویری را نشان دهم؛ آن هم نه با این ادعا که این تحقیق، خیلی عجیب و غریب است. گاهی حتی لازم می شود که خودم در مورد کارها توضیح دهم. نه تنها در این نمایشگاه بلکه در نمایشگاه های قبلی هم همیشه سعی کردم خودم حضور داشته باشم و برای مخاطب عادی آن را توضیح دهم. هنرمندان و دانشجویان رشته های هنری به نظرم مخاطبان کافی یی برای یک کار نیستند. اگر قرار است یک فرهنگ تصویری ایجاد شود به تمهیدات دیگری هم باید توجه داشت.
 مورد دیگری که می توان در موردش صحبت کرد رابطه من هنرمند و اثر هنری است. به نظر می رسد در هنر جدید ایرانی حضور من هنرمند بیش از حد پررنگ شده است. با این حساب اگر فقط همان حافظه تصویری اینجا به نمایش درمی آمد و به نوعی شغل خودت را به عنوان طراح گرافیک از نمایشگاه حذف می کردی، ارتباط راحت تری شکل می گرفت. با شکل فعلی شاید بتوان گفت تنها طراح گرافیک ها با این نمایشگاه ارتباط برقرار می کنند.

من تمام مدت ذهنم درگیر است و نمی توانم خودم را از اینکه طراح گرافیک هستم یا کار عکاسی و ویدئو می کنم جدا کنم. اما از سویی نمی خواستم خودم را در این نمایشگاه به نمایش بگذارم. اگر بخواهیم این نمایشگاه را به عنوان یک نمایشگاه به اصطلاح هنرمند معاصر ایرانی ببینیم نمایشگاه خوبی نخواهد بود و ایرادهای زیادی به آن وارد است. یک طراح به هر حال یادداشت های تصویری خودش را دارد و می خواهد همه اینها را مثل یک پازل به هم وصل کند. شغل من در اینجا مهم نیست و همه اینها به عنوان یک خروجی تصویری محسوب می شوند. اگر بخشی از آن را پاک می کردم، در حقیقت قسمتی از هارد یا حافظه ام را پاک کرده بودم. می خواستم در این کارها، هم کسی که کار ویدئویی می کند قابل دیدن باشد و هم کسی که کار گرافیک می کند. شاید اگر کار گرافیک را از من حذف کنید شبیه عده یی شوم که برای فهمیدن کارشان لازم است تعداد زیادی کتاب بخوانید. این طور هم نبود که این نمایشگاه فقط مختص طراح گرافیک ها باشد. خیلی از طراح گرافیک ها روی این نمایشگاه هیچ حسابی باز نکردند و برای دیدن آن نیامدند.

به نظرت چنین انتقادی به هنر جدید ایران وارد است؟ اینکه با یک جمع خاصی که خیلی هم من محور است روبه رو می شویم. این من محوری به شکل های مختلف نمود پیدا می کند. آنها معمولاً از دایره دغدغه های خود خارج نمی شوند. برای مثال زمانی که نمایشگاه پیدا و ناپیدا (سری کافی شاپ ها) را می دیدم با این سوال روبه رو شدم که چرا امیرعلی قاسمی تنها به طبقه خاص اجتماعی پرداخته است؛ طبقه یی که به خود او خیلی نزدیک است و هنرمند چند گام فراتر از پیرامون خود نرفته است.
این خیلی کلی است که راجع به هنر معاصر و جدید این طور صحبت شود. در این میان چند نسل وجود دارد. یکسری هنرمندان مدرن هستند که به هنر جدید روی آورده اند و به این صورت جوهای مختلفی ایجاد شده است. در حال حاضر هنر معاصر ایران چیزی نیست که بتوان در یک ظرف ریخت و گفت هنر معاصر ایران این است اما به هر حال همه مواردی که گفته شد در آن دیده می شود. اما اگر قرار باشد هنرمند حذف و اضافه یی انجام ندهد، فرقی با یک عکاس خبری نخواهد داشت اگر چه همین حالا هم آثار بسیاری از عکاسان خبری در موزه های بزرگ روی دیوار است. در روایتگری صرف هم اشکالی وجود ندارد، اما من گرافیک خوانده ام و به این نتیجه رسیده ام که با حذف و اضافه کردن یکسری عناصر می توانم کار کنم. در نمایشگاه «پیدا و ناپیدا» تنها به طیف خاصی که به آن انتقاد داشتم توجه کرده بودم؛ طیفی که حتی در نمایشگاه «افسردگی» هم به آن انتقاد داشتم.

استراتژی انتقادی تو قابل تشخیص نیست و به نظر می رسد که بیشتر با آنها همراه شده باشی...
در تمام نمایشگاه هایم یک متن توضیحی وجود دارد و حتی در نمایشگاه های خارج از کشور هم خودم حضور داشته ام. در نمایشگاه «پیدا و ناپیدا» مجبور بودم کاری کنم که هویت آدم ها فاش نشود. به هر حال من در فضای خصوصی آنها حضور داشتم و این می توانست در هر جا تعبیری متفاوت داشته باشد. حالتی که گفتید برای هنر ایران یک معضل شده است، اما من در آن بخش حضور ندارم. من یک آدم عادی هستم و در نمایشگاه هایم سعی می کنم که با آدم های عادی ارتباط برقرار کنم. در جاهای مختلف و عجیب و غریبی مثل کافه یا خیابان نمایشگاه گذاشته ام تا این ارتباط شکل بگیرد. من خودم را از مخاطب عادی جدا نکرده ام و هیچ ترسی ندارم که از آدم های عادی واکنش های متفاوتی ببینم. این فاصله با مخاطب به هر حال وجود دارد و ما برای اینکه از مخاطب جدا نشویم مجبوریم از جو به اصطلاح روشنفکری هنر معاصر ایران فاصله بگیریم. طبیعتاً در این حالت به بی سوادی یا سهل انگاری هم متهم می شویم. این ایرادی ندارد. کاری که انجام می دهیم یک کار کاملاً تجربی است و قبل از ما انجام نشده است و مرجعی برایش وجود ندارد. در هنر معاصر مجبوریم به روش سعی و خطا حرکت کنیم و حتی گاهی ممکن است اشتباه کنیم.

 آیا این ارتباط در صورتی شکل می گیرد که مخاطب کاملاً تو را بشناسد و در جریان همه کارهایت باشد؟
فکر می کنم خیلی ها ارتباط برقرار کرده اند. قصدم تعریف نیست، اما این اتفاق افتاده است. اینقدر بین کارها و عکس ها چیزهای پیش پا افتاده و مختلف وجود دارد که هر کسی بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. با این شکل دیگر مهم نبود که امیرعلی قاسمی کیست و چه کار کرده است. یک نفر یک سری عکس گرفته و آنها را به این شکل به نمایش گذاشته است و فقط احساس کرده که حرفش را با مردم در میان بگذارد. این نمایشگاه یک قدرتنمایی نیست و حتی ایرادهای زیادی می توان به آن گرفت؛ ایرادهایی مثل اینکه چرا اجرا دقیق نیست، چرا حالت شلخته یی دارد و... راجع به این عکس ها با خیلی ها صحبت کرده ام یا حتی آنها را به صورت اسلاید به عده یی نشان داده ام. آنهایی که دنبال طرز فکری خاص یا چیز دیگری می گشتند، نتوانستند آنها را تا انتها ببینند. من ادعای یک کار خارق العاده یا عجیب و غریب ندارم و فکر می کنم مواردی که از حافظه جمعی همه ما در این نمایشگاه به چشم می خورد زیادتر از هر مساله یی بود. ما در زمانی زندگی می کنیم که اگر هر لحظه آن را ثبت نکنیم از بین می رود. با این حساب در هر لحظه نکته یی وجود دارد که بتوان نشانش داد.

به حضور هنر معاصر (هنر اخیر ایرانی) در خارج از کشور بپردازیم...
عده یی هستند که کارهایشان سال هاست در بیرون از کشور ارائه می شود و در مورد آن هیچ صحبتی ندارم. اما برای عده یی که به تازگی وارد این دسته شده اند می توان گفت درک درستی از عواقب کارهایشان ندارند. چنین کارهایی ممکن است با دستکاری های مختلف معانی متفاوتی به وجود بیاورند. من این شانس را داشته ام که بتوانم چند نمایشگاه برای خارج از کشور تدارک ببینم و در همه آنها به تصوری که از این جامعه ارائه خواهد شد فکر کرده ام، دوست نداشتم تصویری سیاست زده ارائه بدهم. در حال حاضر با این بی ینال ها و حراج هایی که برگزار می شود علاقه به کار تجربی از بین رفته است. همه چیز حالت تجاری پیدا کرده و حتی گالری ها هم به عنوان یک حرفه به نمایشگاه گذاشتن نگاه می کنند. تمام اینها ابزار یک سیستم خوب هنری است که پشتوانه اقتصادی از قبل داشته باشد، اما با این شکل موجود شبیه دستگاهی است که بعضی از قسمت هایش درست کار نمی کند. یک سرگردانی بین همه هنرمندان به وجود آمده است و من سعی می کنم از این فضا فاصله بگیرم. وقتی یک خارجی برای جمع کردن یک نمایشگاه به ایران می آید همه سعی می کنند او را مال خودشان کنند. هنر امروز ایران شامل مجموعه هایی است که با هم هیچ ارتباطی ندارند. در خارج از کشور، در کنار اینکه طرز فکرهای مختلف وجود دارند، به هر حال اتفاقاتی وجود دارد که می تواند هنرمندانی با دیدگاه های مختلف را در کنار هم قرار دهد. اما در اینجا وقتی اتفاقی مثل یک بی ینال می افتد همه با آن مشکل دارند و هر کس از آن گلایه یی دارد. برای حل این مشکل فکر می کنم از این جو باید خارج شد. استودیوهای مستقل آرتیست ها، جلسه های نمایش کار و بررسی آنها می تواند به خارج شدن از این فضا کمک کند. همه اینها چیزهایی است که فکر می کنم به آن احتیاج داریم. وقتی نمایشگاه های خارج از ایران را نگاه می کنیم به راحتی می توان روی نقشه تهران نشان داد که نماینده خارجی برای تهیه این نمایشگاه به کجاها رفته است. علاوه بر این برای هنر معاصر ایران برنامه جامع و کاملی ارائه نشده است. این مورد شاید از منظر دیگری خوب تلقی شود. در این صورت می توان به آدم های کوچک تر و جمع های دانشجویی و تجربی اجازه کار داد. زمانی بود که نمی توانستی از آدم ها بخواهی به کارهای تجربی توجه کنند. همه اینها را اگر قرار باشد خلاصه کنم باز می رسم به همان تجاری شدن هنر و بی توجهی هنرمندان به عواقب کارهای خودشان. بعضی از آنها در حال حاضر کارهایی ارائه می کنند که ممکن است به دلایل مختلفی در خارج از کشور خریدار داشته باشد. فکر می کنم با تعریف پروژه های کوچک و کم هزینه و کار روی بخش آموزش هنر بتوان تا حدودی این مشکلات را حل کرد.


زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن