اوایل زمستان، زمانی که رنه ونر (مدیر سایتِ پوستر پیج) و الخاندرو ماگایانس (طراح گرافیک مکزیکی) برای داوری نمایشگاه پوستر ادیان توحیدی به تهران آمدند، فرصتی پیش آمد تا گفتگویی با هم داشته باشیم.
از آنجا که هر دو، در طول اقامت شان در تهران جلسه های سخنرانی و مصاحبه های تخصصی فراوانی داشتند، سعی کردیم تاحدِ امکان گفتگوی مان راحت و دوستانه صورت گیرد.
متن این گفتگو پیش روی شماست...
" رنگ "
الخاندرو، تو از مکزیک می آیی، مکزیکی بودن چقدر برای تو اهمیت دارد؟ آیا هنگامی که کار می کنی این ویژگی را تعمدن بروز می دهی ؟
برایم اهمیت دارد که مکزیکی هستم، چون کاری که انجام می دهم، برای مردم مکزیک است که در میان آنها زندگی می کنم. هنگامی که کار می کنم گاهی آگاهانه از عناصر و سنت های تصویری مکزیک استفاده می کنم و گاهی ناخود آگاه این عناصر در کارم ظاهر می شوند. به طور مثال، در پوستر جشنواره های بین المللی خیلی واضح از عناصری مانند صورتک های آزتکی یا نوازنده های دوره گرد و کولی های مکزیکی استفاده می کنم. در ضمن هرگاه فرصت کنم در موزه های مکزیکوسیتی از روی اشیای تاریخی طراحی می کنم. مسلمن این کار در من اثر می گذارد و بعد ها به اشکال گوناگون خود را بروز می دهد.
الخاندرو، دیده شدن چقدر برایت مهم است؟ مثلن چقدر دوست داری یکی از پوسترهایت در صفحه ی اول سایت "رنه ونر"، قرار بگیرد؟ (رنه ونر می خندد)
در درجه اول این موضوع را دوست دارم چون رنه از دوستان بسیار خوب من است.
در درجه دوم، دوست دارم چون هیچ طراحی از اینکه کارش بیشتر دیده شود، بدش نمی آید.
رنه، آیا دوست داری یک پوستر از "الخاندرو ماگایانس"، در آرشیو پوسترهایت داشته باشی؟
خب! یک داستان برایتان تعریف کنم. مدتها قبل الخاندرو از من پرسید: می خواهی یک کارت ویزیت برای تو طراحی کنم؟ و چون من تا آن زمان، هیچ کارتی برای "پوستر پیج" نداشتم از این پیشنهاد استقبال کردم. الخاندرو، تصویر کارت را با مشخصاتم، فرستاد.تصویر فوق العاده ای بود از "مائو" (رهبر جمهوری خلق چین) با چشمهای بیرون زده... به الخاندرو گفتم، دوست دارم به چین سفر کنم و البته در سفرم به چین هنگامی که کارتم را به افراد مختلف ارائه می کردم، کمی عصبانی و نگران بودم.
به هر صورت من از آن کارت استفاده کردم چون اعتقاد دارم که طراح باید برای انجام کارش آزادی کامل داشته باشد.
بعد از مدتی از الخاندرو خواستم کارت دیگری برایم طراحی کند، و این بار او تصویر یک ورزش سنتی و رزمی مکزیکی را برای کارتِ من استفاده کرد. این تصویر در مکزیک خیلی شناخته شده است؛ دو مرد، یکی در نقش خوب و دیگری در نقش بد، در حالیکه ماسکهایی بر روی صورت دارند.
این سری از کارت ها، هم رو به اتمام است و چند تا بیشتر برایم باقی نماده که آنها را به عنوان یادگاری نزد خود نگه می دارم.
و اما در مورد سوال شما که آیا می خواهم یک پوستر از الخاندرو داشته باشم یا نه؟
حسن اتفاق جالبی است. الخاندرو اولین دوستِ طراحِ پوسترِ من است.
اولین نامه ای که من در "پوستر پیج"، حدودِ هشت سال پیش، دریافت کردم از طرف او بود. اولین روزهایی که من سایت را راه اندازی کرده بودم و اصلن نمی دانستم که آیا کسی آن را می بیند یا نه؟ الخاندرو در اولین ای میلی که فرستاد، از من به خاطر راه اندازی این مجموعه تشکر کرده بود. من هم در جواب نامه، به او اطلاع دادم که نمایشگاه کوچکی از آثار "آرمین هافمن" در "پوستر پیج" برپاخواهم کرد. البته اصلن نمی دانستم در مکزیک کسی هافمن را می شناسد یا نه...
به هر صورت، خاطره و احساس بسیار خوبی در باره ی الخاندرو به عنوان یکی از اولین بازدید کنندگان و دوستان سایت در ذهن من باقی مانده است.
|
|
رنه ونر/ عکس از شهاب اشتری
|
الخاندرو ماگایانس/ عکس از شهاب اشتری |
الخاندرو، به خاطر می آوری چطور "پوستر پیج" را پیدا کردی؟
من خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم در گوگل در باره ی کلمه پوستر جستجو کنم.
در اولین سایتی که معرفی شد، نوشته بود:" رنه ونر، پوستر پیج"
شروعِ خیلی خوبی بود. وقتی وارد سایت شدم احساس کردم چه خوب که سایت طراحی بسیار ساده ای دارد و بنابراین پوستر ها خیلی راحت و بدون مزاحمت دیده می شوند. اولین نمایشگاهی که من در "پوستر پیج" دیدم نمایشگاه "واشیلفسکی" بود، که آثارش در نمایشگاه ادیان توحیدی به صورت جنبی به نمایش در آمد، و این اتفاق جالبی است که من، رنه و واشیلفسکی همدیگر را در تهران دیدیم و چیزی که باعث این اتفاق شده مسلمن "پوستر پیج" است.
رنه، می توانی خیلی خلاصه تاریخچه "پوستر پیج" را برایمان بگویی؟
مسلمن نمی شود خیلی خلاصه در این باره صحبت کرد. می توانم در باره ی تاریخچه اولین صفحه ی سایت صحبت کنم، یا اینکه چطور کلکسیونر پوستر شدم؛ من همیشه به تصاویر علاقه شدیدی داشتم. همیشه دوست داشتم عکاس خوبی باشم. ولی زندگیِ من جهت دیگری پیدا کرد. من در رشته فیزیک تحصیل کردم و شغل ام هم در همین زمینه بود. بعد از سال ها، کمپانی ای که با آن همکاری می کردم من را برای یک ماموریت به مسافرت فرستاد. ماموریت خسته کننده ای بود، بعد از انجام کار در حالی که به همراه دوستانم در سطح شهر قدم می زدیم، سه پوستر بسیار زیبا، روی دیواری در خیابان، ما را جذب خود کرد. بعد از دیدن آنها کمی جلوتر به یک فروشگاه پوستر، رسیدیم؛ در لهستان بودیم. من پوستر های زیادی از آن فروشگاه خریدم و در صندوق عقب ماشینم قرار دادم تا وقتی به خانه ام در سوییس بر می گردم در فرصتی مناسب آنها را نگاه کنم. از دیدن پوستر ها هیجان زده شدم و از آن موقع تا به حال هر سال برای دیدن نمایشگاه ها و خریدن پوستر به لهستان می روم.
بعد به این فکر افتادم که چرا برای این کار به سایر کشورها نروم. بنابراین به جمهوری چک رفتم، بعد بلغارستان، رومانی، فرانسه و...
سپس شروع به خریدن کتابهای پوستر کردم. اسم ها را یادداشت می کردم، بنابراین در یادم می ماندند. "لوترک، توماشفسکی، سیسلویچ و..."
کلکسیونم گسترش پیدا می کرد، و سوادم درباره ی پوسترها، هم همینطور. زمانی که بازنشسته شدم این کار را جدی تر انجام دادم.اولین نمایشگاه پوستر را در یک گالری در سوییس بر گزار کردم، که چون تابستان بود و همه در تعطیلات به سر می بردند، هیچ کس برای دیدن نمایشگاه نیامد. بنابراین تصمیم گرفتم نمایشگاه را در اینترنت برگزار کنم؛ که آن روز ها به سرعت در حال گسترش بود. اولین صفحه سایت که راه افتاد، خیلی هیجان زده بودم، چون اسم خودم و پوستر هایم را می توانستم در اینترنت ببینم. سه روز گذشت تا اولین بازدید کننده از سایت دیدن کرد. نمایشگاه "هافمن" و "واشیلفسکی" را پشت سر هم بر گزار کردم، درحالیکه درباره ی کیفیت پوسترها، سواد چندانی نداشتم.
البته برای من نمایش آثارِ "واشیلفسکی" بسیار راحت تر بود، چون بیشترِ پوسترهای او سیاه و سفید بودند و من نگرانی چندانی درباره ی کیفیتِ نمایش رنگ ها نداشتم. به هر حال "پوستر پیج" رشد کرد، اطلاعات من هم بیشتر شد و دوستان طراح هم کمک های زیادی به من کردند.
چه تعداد ایمیل، هر روز دریافت می کنی؟
ایمیل های زیادی روزانه به دستم می رسد؛ روزانه بین 50 تا 100 ایمیل، که حدود 50 تا از آنها ایمیل های هرز هستند و بعضی از آنها بسیار جالب اند که آنها را جمع می کنم که تعداد آنها به بیش از 1000 ایمیل می رسد.
با ارزش ترین پوستر ات، اثرِ چه کسی است؟
من پوستر ها را به خاطر ارزش مادی آنها جمع آوری نمی کنم. ولی گران ترین پوستری که به خاطر آن پول پرداخت کردم 20 دلار بوده است. پوستر های لهستانی را اکثرن 1 یا 2 دلار خریده ام. گاهی اوقات هم دسته های پوستر را به صورت کیلویی خریداری می کنم.
یک بار در یک حراجیِ پوستر شرکت کردم، فقط برای اینکه بدانم پوسترهای ارائه شده در حراجی، در کلکسیون من هم وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد به چه قیمتی عرضه می شود؟ گران ترین پوسترِ حراجی متعلق به "سیسلویچ" بود و من هم از آن داشتم ، که با قیمت 3000 دلار فروخته شد؛ البته من پوسترهای لوترک را جمع نمی کنم چون قیمت هر کدام از آن حدود 10000 دلار است و نمی توانم آنها را خریداری کنم.
اولین پوستری که از ایران در مجموعه ات جمع آوری کرده ای را به خاطر می آوری؟
بله، پوستری بود از شهر اصفهان؛ در سوییس دانشجو بودم و همیشه دلم می خواست که به بهانه های مختلف از آنجا خارج شوم. در یک سفر طولانی به کانادا رفتم از آنجا به ژاپن، تایلند، هند، پاکستان و بالاخره به ایران، با همسرم در کلکته آشنا شدم، وبا هم به اصفهان رفتیم و در آنجا در یک آژانس هواپیمایی، یک پوسترِ شهرِ اصفهان را از مسوولان آژانس گرفتم و به عنوان سوغات به سوییس بردم. البته در آن زمان پوستر جمع نمی کردم ولی اولین برخورد من با یک پوستر ایرانی به این شکل بود.
|
|
در جهت عکس/ اثر: رضا عابدینی |
این است چین/ اثر: الخاندرو ماگایانس |
اولین بر خورد ات با یک طراحِ ایرانی در چه زمانی و با چه کسی بوده است؟
اولین برخورد من با دریافت یک ایمیل از "رضا عابدینی"، بود. رضا برای من 10 پوستر فرستاد و نظرم را درباره ی آن ها خواست. من روزانه تصاویر بسیاری دریافت می کنم، دانشجویان زیادی هم پوستر برایم می فرستند، بنابراین نمی توانم به همه آنها جواب بدهم.
در ابتدا جواب رضا را هم ندادم تا اینکه حدود یک ماه بعد، پوسترهایش را این بار کامل و با دقت دیدم.
جذابیت فوق العاده ای برایم داشتند. یکی از آنها را خوب به خاطر دارم، زمینه سبزی داشت و همه ی نوشته ها در بالا ی پوستر جمع شده بودند و باقیِ فضای پوستر خالی بود، (پوستر در جهت عکس) برای رضا نوشتم که طراح تنبلی هستی! چرا این همه فضای خالی را بدون استفاده گذاشته ای و نوشتم که طراح خوبی نیستی. پوستر دیگری هم بود که یک صندلی در وسط آن قرار داشت این پوستر مرا به یاد پوستری از "توماشفسکی" انداخت، از رضا خواستم تا ترجمه عنوان پوستر را برایم بفرستد و برایم جالب بود وقتی که متوجه شدم پوستر مربوط به مکتب لهستان است؛ پوستر خوبی بود. رابطه ما به این شکل آغاز شد و تا به امروز خیلی صمیمانه ادامه دارد.
بعد از "عابدینی" با "مجید عباسی" آشنا شدم و هر دو را در محلِ "دوسالانه ی ورشو" از نزدیک دیدم.
سپس به تهران آمدم و بعد ها با سایر طراحان ایرانی آشنا شدم.
رنه، تو به "پوستر پیج" به عنوان سایت شخصی ات نگاه می کنی و از تاثیری که این سایت در حمایت از برخی جریان های گرافیک در جهان دارد خبر داری و آیا از این تاثیر آگاهانه استفاده می کنی؟
من مطلقن نمی خواهم در "پوستر پیج" به کسی آموزش بدهم و یا از گروهی حمایت کنم. البته نظرهای شخصی خودم را درباره ی پوستر دارم و فکر می کنم که سایت به شخص من تعلق دارد. با این حال، گاهی اوقات تصاویری را روی سایت قرار می دهم که برای خودم چندان جذاب نیستند ولی به نظرم از لحاظ اطلاع رسانی، تصاویر مهمی هستند.
هیچ وسوسه شده ای که پوستر طراحی کنی؟
من پوسترهایی را طراحی کرده ام ولی پوسترهایی علمی که در کنفرانس ها برای ارائه توضیحات درباره ی مسائل تکنیکی به کار می روند و تصویر گرافیکی خاصی در آنها وجود ندارد.
تنها پوستری که برای هدف خاصی طراحی کردم، پوستری است که برای یک نمایشگاه هنر رایانه ای درست کردم.
البته بنابر یک اتفاق، خودم هیچ وقت پوستر چاپ شده ام را ندیدم، چون تاریخ آن را اشتباهن به جای ژوئن، جولای خوانده بودم.
می توانی 5 طراح پوستر که آنها راستایش می کنی برایمان نام ببری؟
پاسخ به این سوال خیلی مشکل است. اما آثارِ "رافائل لوپز گارسیا"، "رز ماری تی سی"، "آلن لوکرنک"، "استفان اوروس" را می پسندم و از بین طراحان ایرانی که تا کنون با آنها آشنا شده ام: "رضا عابدینی" و "ساعد مشکی"، که متاسفانه در سطح جهان زیاد شناخته شده نمیباشدو از میان طراحان نسل جوان ایرانی: "مهدی سعیدی" و "امیر علی قاسمی" و شماها (همه می خندیم...)
بهتر است "پوستر پیج" را نگاه کنید تا بفهمید که چه کسانی بیش از دیگران پوسترهای شان در سایت وجود دارد، قطعن کار آنها را بیشتر دوست دارم.
الخاندرو، می توانی 5 هنرمندی که آنها را ستایش می کنی برای ما نام ببری؟
در بالا ترین درجه "پابلو پیکاسو"، یعد از پیکاسو حتمن و حتمن "مارسل دوشان"، "گابریل اروسکو" (نقاش مکزیکی) و "خوآن بروسا" (شاعر کاتالان).
زمستان 1385