سریع گذشتن‌ها نگران کننده است


گفت‌و‌گو: شهاب اشتری


«افروز رضوی» متولد 1362 است. او پس از فارغ‌التحصیلی در رشته طراحی‌گرافیک از «دانشکده هنرهای زیبا»ی دانشگاه تهران به فرانسه رفته و از دانشگاه «بوزار» پاریس در رشته «مولتی مدیا» مدرک کارشناسی ارشد گرفته است. رضوی پس از ۴ سال تحقیق و پژوهش درباره طراحی‌گرافیک و زمینه‌های اجتماعی و کاربردهای مختلف آن، در مقطع دکترای دانشگاه «آرت دکو» فارغ‌التحصیل شده است. افروز از زمان ورود به پاریس و هم‌زمان با شروع تحصیل در بوزار، با «رودی باور» و انتگرال آشنا شده و پس از ۴ سال همکاری پروژه‌ای با این مجموعه به پیشنهاد باور به‌صورت تمام‌وقت در این دفتر مشغول به کار شده است. او  در هفته گرافیک ۹۴ به‌عنوان همکار و مترجم «رودی باور» در ایران حضور داشت. با «افروز رضوی» درباره شروع کار در «انتگرال»، تفاوت فضای آموزشی دانشگاه‌های هنری ایران و اروپا، تفاوت روش کار طراحان‌گرافیک ایرانی و فرانسوی و دیگر موضوعات مرتبط به طراحی‌گرافیک گفتگو کرده‌ایم که آن‌را پیش رو دارید:





همکاری با افراد موفق را چطور می‌بینی؟
دوست دارم افراد موفق در رده‌های بالا را بشناسم چون انگیزه بیشتری برای کار کردن به من می‌دهند و باعث می‌شوند باور کنم که هر چه مسیر را پیش بروم باز هم راه برای طی کردن و پیشرفت هست.
-    چطور با «رودی باور» آشنا و همکار شدی؟
9 سال پیش وقتی به فرانسه رفتم، اقامت هنری داشتم و باید طراحان‌گرافیک مختلف را می‌دیدم. در همان روزهای اول که پاریس بودم با ایشان و دفترشان آشنا شدم. اوایل همکاری ما به‌صورت پروژ‌ه‌ای و پراکنده بود. من کار، روش و ایدئولوژی «باور» را خیلی دوست داشتم چون به ذهنیات خودم نزدیک بود؛ خصوصا که آن‌موقع نسبت به فضای گرافیک ایران و کارهایی که این‌جا انجام می‌دادیم خیلی متفاوت و گسترده‌تر بود. این تفاوت و نوع رویکرد باعث شد شیفته روش و مکتب کاری رودی بشوم. همکاریم را با او ادامه دادم و در دانشگاه توانستم پروژه پژوهشی‌ام را در لابراتوار تحقیقاتی آنها انجام دهم که نتیجه‌اش پیشنهاد کار تمام وقت از طرف رودی بود. الان در دانشگاه دستیار او هستم، تمام‌وقت با هم کار می‌کنیم و در پژوهش‌ها و سفرهایش حضور دارم.

آیا سمت مشخصی در دفتر باور داری؟
سمت مشخص و تعریف شده‌ای نیست و وظیفه‌ام بر اساس نوع پروژه تغییر می‌کند. بعضی وقت‌ها در گروه مدیریت پروژه هستم، بعضی وقت‌ها با کسانی که سابقه بیشتری در دفتر دارند همکاری می‌کنم، گاهی خودم باید یک تیم را هدایت کنم و گاهی هم کار به شکل یک ماموریت است که فقط باید اطلاعات جمع ‌کنیم. همین ویژگی که شکل و نوع کار هیچ‌وقت ثابت نیست، آن‌را برایم جالب‌تر و جذاب‌تر می‌کند.

تو تجربه تحصیل در یک کشور اروپایی را داری. تفاوت اصلی روش تدریس و آموزش آن‌جا با فضاهای آموزشی ایران چیست؟
من این شانس را داشتم که در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران طراحی‌گرافیک بخوانم و بعد در دانشگاه بوزار در مقطع فوق لیسانس تحصیل کردم و بعد وارد دانشگاه آرت دکو شدم. در بوزآر قالب مشخصی در آموزش وجود ندارد، بیشتر چیزها بر اساس علاقه و کنجکاوی دانشجوست که هر چه بیشتر باشد، بیشتر به چشم اساتید می‌آید. همه چیز به قابلیت‌ خود آدم بستگی دارد، در واقع هیچ قالبی تعیین نشده که بخواهی در آن قرار بگیری یا خط مشی هم برای تو مشخص نمی‌کنند و روند آموزش و تحصیل بر اساس تلاش‌های خودت مشخص می شود و شکل می گیرد.
یکی از نکته‌های خیلی خوب در سیستم آموزشی فرانسه این است که دائما در حال بحث و به‌روز رسانی هستند و با تکنیک‌های جدید هماهنگ می‌شوند. به محض این‌که یک تکنیک جدید مورد توجه قرار می‌گیرد، آموزش آن در دانشگاه شروع می‌شود. از طرف دیگر مرتب با دانشگاه‌های دیگر دنیا در ارتباط هستند و منابع بین آن‌ها مبادله می‌شود. ورک‌شاپ‌های مشترک گذاشته می‌شود، بچه‌ها به کشورهای مختلف سفر می‌کنند و دانشگاه‌های آنها را می‌بینند. همه این‌ها باعث می‌شود که در فضای آموزشی گسترده‌ای قرار بگیرند، بین خودشان بسته نباشند و با رشته‌های دیگر هم تبادل اطلاعات و همکاری داشته باشند.

آیا کسانی که از دانشگاه‌های اروپا فارغ‌التحصیل می‌شوند برای ورود سریع به بازر کار قابل اعتماد هستند؟
مساله اعتماد نیست، آن‌جا بعد از پایان دانشگاه، یک دوره یادگیری جدید شروع می‌شود. بچه‌ها فکر نمی‌کنند آدم‌های حرفه‌ای هستند و می‌دانند که باید از کارآموزی شروع کنند و پله‌پله و کم‌کم بالا بروند. این روش باعث می‌شود با فروتنی کنار آدم‌های حرفه‌ای قرار بگیرند و حتی نقدهایی که انجام می‌شود خیلی متواضعانه‌تر است. آن‌ها می‌دانند باید خیلی کار کنند تا به یک مقطع قابل قبول برسند و از خودشان توقع ندارند که خیلی زود شناخته شوند.

این روندبرای تو هم به همین شکل پیش رفت؟
بله. من  هم از کارهای خیلی معمولی شروع کردم. در واقع این روش باعث می‌شود طراحان‌گرافیک وقتی به سطح حرفه‌ای می‌رسند پایه خیلی قوی داشته، کارشان کاملا قابل قبول باشد و بر کارشان مسلط باشند.

تصورم این است که تو پس از ۹-۸ سال در فضای حرفه‌ای طراحی‌گرافیک ایران حضور پیدا کردی، دغدغه‌های این فضا در ایران چه تفاوتی با فرانسه یا اروپا دارد؟
بله همین طور است و باید از انجمن صنفی طراحان‌گرافیک تشکر کنم که شرایط حضور من در تهران و همراهی رودی باور در هفته‌گرافیک را مهیا کردند. بخشی از دیدگاه من در مورد این موضوع شبیه آقای باور است و فکر می‌کنم این‌جا فضای انعکاس عملکرد و نمایش کارها خیلی محدود است. از طرف دیگر نگاه ایشان به‌نوعی از بیرون است و من از درون هم می‌توانم چیزهایی را ببینم. حس می‌کنم شکافی بین گروه‌های مختلفی که کار می‌کنند هست، چیزی شبیه فرقه‌ای شدن گروه‌هایی که خیلی با هم ارتباط ندارند. متاسفانه ما اصل را فراموش کرده‌ایم و به حواشی توجه می‌کنیم و به نظر می‌آید رقابت‌ها یک جورایی غرض‌ورزانه شده است. اگر این غرض‌ها نباشد، صرفا کیفیت کار مطرح شود و هر کسی در زمینه کاری خودش جلو برود و سعی کند فضا را برای کار باز کند، نتیجه خیلی بهتری خواهیم داشت. چقدر خوب است که اختلاف‌ها نباشد و آدم‌ها راحت‌تر با هم تبادل اطلاعات داشته و کنار هم باشند. دلم می‌سوزد که عده‌ای در جمع‌ها نیستند یا عده‌ای که هستند از گروه‌های دیگر ناراحتند. اگر همکاری و ارایه کاربردی آثار جایگزین حرف‌های حاشیه‌ای شود، فضای خیلی بهتری خواهیم داشت. به نظرم کمبود گرافیک کاربردی در اداره‌ها و سازمان‌ها و موزه‌ها و... حس می‌شود و لازم است فضای ارائه کارها گسترش پیدا کند.

فکر می‌کنی اگر این هفته گرافیک در فرانسه برگزار می‌شد، چه فرق‌هایی با ایران داشت؟
چنین برنامه‌ای آن‌جا هم برگزار می‌شود که تمرکزبیشتر روی پوستر و طراحی جلد است. فرق اصلی این است که تعداد زیادی از طراحان را دعوت می‌کنند و دائما جلسات بحث و بررسی و نقد برگزار می‌شود که فکر می‌کنم کمک خیلی بزرگی برای پیشرفت کارهاست. اگر چنین رویکردی را در فرهنگ دانشگاهی هم گسترش دهیم که بچه ها یاد بگیرند دائم و بدون غرض‌ورزی کار یکدیکر را نقد کنند و حتی کار خودشان را زیر سوال ببرند؛ باعث می‌شود چیز جدیدی خلق کنند و روی ایده‌های اولیه نمانند.

روز افتتاحیه هفته گرافیک با جمعیت زیادی روبرو شدیم که همه را شوک کرد، احتمالا برای تو حس دیگری هم داشته که افراد جدید زیادی -غیر از دوستان هم‌دوره و هم‌دانشکده ‌ای- دیدی. فکر می‌کنی این کمیت چه اثری روی طراحی‌گرافیک ایران دارد؟
در نگاه اول برایم تعجب‌آور بود ولی بعد که بیشتر فکر کردم کمی نگران شدم، چون به نظرم این شرایط طبیعی نیست و کمی حالت مصنوعی دارد. شخصا ترجیح می‌دادم افراد کمتری را می‌دیدم ولی کسانی حضور داشتند که مطالعه بیشتر و اطلاعات بیشتری درباره مهمان‌ها داشته باشند و بتوانند عمیق‌تر بحث کنند. شاید منصفانه نباشد ولی فکر می‌کنم بهتر است بیشتر به عمق پرداخته شود. این جمعیت زیاد و این سریع گذشتن‌ها نگران‌کننده است خصوصا که تعداد استادهای خیلی خوب و قدرتمند انگشت شمار است، بعضی هم خارج ایران هستند یا به هردلیلی شرکت نمی کنند. جای آن‌ها در چنین جمع‌هایی خالی است. به همین دلیل انرژی و هیجان لازم و کافی وجود ندارد. ظاهرا شور و هیجان زیادی هست ولی به نظرم عمق فکری کارهای بچه ها کمتر شده است.



وقتی قرار شد همراه باور به ایران بیایی احتمالا تصوارتی داشتی، بعد از آمدن تصوراتت تغییر کرد یا هنوز همان است؟
پس از چندین سال، قرار گرفتن در این فضا کمی برایم چالش برانگیز بود چون مدت‌ها در محیط حرفه‌ای گرافیک ایران نبودم. رودی با من صحبت و کمک کرد این موقعیت جدید را بپذیرم. حالا که آمدم خوشحالم چون این سفر مرا پربارتر کرد، البته این پرباری متعلق به رودی است و من نقشی ندارم، ولی این مدت برای تهیه کاتالوگ و نمایشگاه خیلی وقت گذاشتیم و سعی کردیم وضعیت گرافیک ایران را مطالعه کنیم. برای رودی آنالیزی درباره طراحی‌گرافیک ایران تهیه کردم و اگر کارمان ذره‌ای مفید بوده باشد، خوشحال‌تر خواهم شد.

در نمایشگاهی که در موزه برگزار شد، رودی از فضای موزه به خوبی استفاده کرده بود که با گرافیک اطلاع‌رسان و سبک کار او هم ارتباط داشت. تو هم در این طرح نقش داشتی، می‌توانی درباره‌اش توضیح بدهی که چطور به این نتیجه رسیدید؟
کار با رودی خیلی متنوع است از این‌که در کمپ پناهنده‌ها باشید یا جلسه با یک رییس یونسکو در چند صد متری ایفل یا جلوی اسکلت دایناسور در موزه یا در اعماق متروی پاریس. رودی همیشه در حال حرکت است. بسیاری از جلسه‌ها در تاکسی، قطار، هواپیما و... تشکیل می‌شود. این ثابت نبودن و انسان مدرنی که دائم از نقطه‌ای به نقطه دیگر کوچ می‌کند ایده اولیه رودی بود. قرار بود 14 چادر داشته باشیم که به دلایل اجرایی نتواستیم و به 3 عدد محدود شد؛ یکی از چادرها هم توسط «داوود مرگان» طراحی و اجرا شد. در 2 تا از چادرها تصاویر متحرک داریم. در طرحمان باندهایی داشتیم که مثل فیلم روایت‌گر روند کار پروژه است و بر اساس دیوارها و فضای موزه طراحی شده‌اند. در حقیقت سعی کردیم همه چیز با فضای موزه تعامل و ارتباط داشته باشد. فکر می‌کنم برای انجمن هم جالب بود که ما آن‌قدر پیگیر خواستیم نقشه موزه را برایمان بفرستند. اتفاق خوب دیگری هم افتاد؛ من می‌خواستم رودی این‌جا در همکاری با بچه‌های جوان باشد نه به‌عنوان شخصیت بیرونی و جدا. اتفاق مهمی بود که قبل از آمدنش با آنها ارتباط گرفته بود. رابطه‌ای که بین استودیو «چپ چین» و رودی ایجاد شد، باعث شد بچه‌های جوان خیلی راحت‌تر به طرف او بیایند و او را همان جوری که هست ببینند. برگزارکنندگان هفته گرافیک، انجمن و هیات مدیره برای برگزاری این نمایشگاه همکاری و همراهی بی‌کم و کاست و فوق‌العاده ای با ما داشتند که از این همراهی‌شان تشکر می‌کنم.

جذاب‌ترین پروژه‌ای که تا به‌حال انجام داده‌ای و پیش برده‌ای چه بود؟
تقریباهمه پروژه‌هایی را که کار کردم دوست دارم، در واقع چون کارم را دوست دارم، سعی می‌کنم آن‌را عاشقانه انجام دهم. یکی از پروژه‌هایی که از سخت‌ترین کارها و خیلی مفصل و دوست داشتنی بود و هر چه می‌گذرد اهمیتش بیشتر به نظرم می‌آید کار در کمپ‌های پناهندگان بود. آن‌را در کمپ‌های پناهنده‌ها در یکی از شهرهای شمالی فرانسه انجام دادیم. ساعت‌های سختی را در شرایط سخت کمپ گذراندیم، با پناهنده‌ها صحبت می‌کردیم و شرایط آن‌ها احساسات انسانی را تحریک می‌کرد. آن پروژه از نظر سیاسی اجتماعی هم خیلی حساس بود. حتی استادیار پروژه در بعضی موارد با ما اختلاف پیدا کرد و رودی خیلی حمایتمان کرد. می‌توانم بگویم بخشی از پروژه با گرافیک مرتبط نبود و فراتر از کار گرافیکی بود. پروژه 3-4 ساله‌ای بود که خیلی دوستش دارم و الان که فکر می‌کنم٬ ‌می‌بینم چقدربه غنی‌تر شدن کار و ایده‌هایمان کمک کرد.

چند ساعت در روز کار می‌کنید؟
می‌توام بگویم که 24 ساعت کار می‌کنیم و دائم در حال فکر کردن و کار کردن و پیدا کردن راه جدید هستیم.

چقدر موقعیت فرهنگی تو به‌عنوان یک ایران در دفتر رودی نمود داشته و تاثیر گذار بوده است؟
فکر می‌کنم دیگران بهتر بتوانند در این مورد نظر بدهند. ولی من سعی می‌کنم بهترین کار را انجام دهم چه از فرهنگ خودمان بیاید و چه از یک کشور آمریکای جنوبی یا هر جای دیگر. همیشه منابع و اطلاعاتم را روی میز می‌گذارم و کار می‌کنیم. این‌که از یک کشور دیگر باشی سختی‌های خودش را دارد ولی بعضی جاها این امتیاز هم هست که نگاه متفاوتی داری که دیگران ندارند. فکر می‌کنم همان‌قدر که ایرانی بودن مهم است، این هم مهم است که بتوانی فرهنک و طراحی‌گرافیک آن‌جا را به خوبی بشناسی و این دو کنار هم می‌توانند خیلی کامل کننده باشد.

اگر من طراح جوانی باشم که تازگی از دانشگاهی در ایران فارغ التحصیل شده‌ام، تو با توجه به موقعیت فعلی و تجربیاتت چه پیشنهاد و راهکاری برایم داری؟
پیشنهاد من این است که چنین فردی همیشه دنبال یاد گرفتن باشد و با تواضع کنار آدم‌هایی که همه چیز را خوب بلدند قرار بگیرد. حتی اگر کار معمولی انجام می‌دهد از هر فرصتی استفاده کند تا خوب یاد بگیرد و خودش را پربار کند. به یک زمینه یا رشته خاص محدود نشود و دائم محدوده دانش خودش را گسترش دهد. مهم نیست کجا باشیم، می‌توانیم هر جایی باشیم و زیاد کار کنیم بدون این‌که فکر کنیم کی دفتر خودمان را داشته باشیم و معروف شویم.













زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن