پوستری برای سپانلو




ابراهیم حقیقی پوستر یادبودی را برای محمد‌علی سپانلو طراحی کرد.
عکس این پوستر نیز از مریم زندی است.
سپانلو روز چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۱۹ در شهر تهران به دنیا آمد. وی از روز سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ در پی ناراحتی ریوی و تنفسی در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان سجاد تهران بستری شده بود؛ و سرانجام در روز ۲۱ اردیبهشت در ۷۵ سالگی درگذشت.
در روی این پوستر بخشی از شعر سپانلو قراردارد که وی در سال ۱۳۶۶ هم‌زمان با موشک‌باران تهران توسط رژیم بعث عراق سروده است.

«نام تمام مردگان یحیاست»

نام تمام بچه‌های رفته

در دفترچه‌ی دریاست

بالای این ساحل

فراز جنگل خوشگل

در چشم هر کوکب

گهواره‌ای برپاست،

بی‌خود نترس ای بچه‌ی تنها

نام تمام مردگان یحیاست.

هر شب فراز ساحل تاریک

دریا تماشا می‌کند هم‌بازیانش را

در متن این آبیچه‌ی تاریک،

یک دسته کودک را

که چون یک خوشه‌ی گنجشک

بر پنج سیم برق، هر شب، گرد می‌آیند.

اسفندیار مرده‌ای

(بی‌وزن، مانند حباب کوچک صابون)

تا می‌نشیند

شعر می‌خواند:

این پنج تا سیم چه خوشگله

مثل خطوط حامله

گنجشگک تپل مپل

نک می‌زنه به خط سل

هر شب در این کشور

ما رفتگان، با برف و بوران بازمی‌گردیم.

در پنجره‌های به دریا باز

از های‌هو و بانگ چشم‌انداز

یک رشته گلدان می‌پرند از خواب‌های ناز؛

ما را تماشا می‌کنند از دور

که هم‌صداهای بچه‌های مرده می‌خوانیم.

آوازمان، در برف پایان زمستانی

بر آب‌های مرده می‌بارد

با کودکان مانده در آوار بمباران

در مجلس آواز، مهمانیم.

یک ریز می‌خواند هنوز اسفندیار آن‌سو:

خرگوش و خاکستر شدی ای بچه‌ی ترسو

دریای فردا کشتزار ماست

نام تمام مردگان یحیاست

آنگه دهان‌های به خاموشی فرو بسته به هم پیوست

تا یک صدای جمعی زیبا پدید آید:

مجموعه‌ای، در جزء جزئش، جام‌هایی که به هم می‌خورد

آواز گنجشک و بلور و برف

آواز کار و زندگی و حرف

آواز گل‌هایی که در سرما و یخبندان نخواهد مرد.

از عاشقان، از حلقه‌ی پیوند و بینایی

موسیقی احیای زیبایی

موسیقی جشن تولدها

آهنگ‌های «شهربازی»ها، نمایش‌ها.

در تار و پود سازهای سیمی و بادی

شعر جهانگردی و تعطیلی و آزادی...

این همسرایان نام‌شان یحیاست

و آن دهان، خواننده‌اش دریاست.

با فکر احیای طبیعت‌ها، سفرها، میهمانی‌ها

دم می‌دهد یحیا

و بچه‌ها همراه او آواز می‌خوانند

در نیلابه‌ی دریا:

ای برف ببار

با فکر بهار

بر جنگل و دشت

بر شهر و دیار

ای مادر گرگ

ای چله‌ بزرگ

هی زوزه بکش

هی آه برار

ما از دل تو

بی‌باک‌تریم

از تندر و برق

چالاک‌تریم

با شمع و چراغ

در خانه و باغ

برف شب عید

همسایه‌ی ماست

این سرد و سپید

با رنگ امید

فردا که رسید

سرمایه‌ی ماست

ای برف ببار

تا صبح بهار…

نوبت به نوبت، تا شب تحویل سال نو

گنجشک‌ها و بچه‌های مرده می‌خوانند

با چشم‌های کوچک شفاف

تا صبح، ‌روی سیم‌های برق می‌مانند.


محمدعلی سپانلو شاعر، منتقد ادبی، و مترجم بود. وی بیش از پنجاه جلد کتاب در زمینه‌های شعر و داستان و تحقیق، به صورت تألیف یا ترجمه، منتشر کرد. در بیست سال گذشته، او به عنوان یکی از چند نمایندهٔ معدود ادبیات معاصر فارسی در بسیاری از گردهمایی‌های بین‌المللی در اروپا و آمریکا شرکت کرده و سهمِ بزرگی در معرفی ادبیات ایران به جهانیان دارد.
بسیاری از آثار او تا به حال به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی، و سوئدی ترجمه شده‌است. کتاب نویسندگان پیشروِ ایران که گلچینی از آثار داستانی نویسندگان قرن بیستم ایران، به همراه بررسی آنهاست، جزوِ منابعِ درسی در بسیاری از دانشگاه‌های ایران است و تابه‌حال فروش بسیار بالایی داشته‌است. ضمنا سپانلو از معدود شاعران و نویسندگان ایرانی‌ست که در دنیای ادبیات غرب نیز شناخته شده، و توانسته است نشان شوالیه نخل (لژیون دونور) آکادمی فرانسه (بزرگ‌ترین نشانِ فرهنگی کشورِ فرانسه)، و جایزهٔ ماکس ژاکوب (بزرگ‌ترین جایزهٔ شعرِ فرانسه) را دریافت کند.

ازآنجاکه تهران یکی از اصلی‌ترین عنصرهای شعر محمد علی سپانلو بود؛ یکی از لقب‌های وی در فضای مجازی «شاعر تهران» است.
زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن